به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان، تازه ترین شماره هفته نامه پنجره گفتگوی منتشر نشده ای با مرحوم امیر حسین فردی، مدیر فقید مرکز آفرینشهای ادبی، انجام داده است که در زیر می خوانید: حالا که امیرحسین فردی از میان ما رفته است، ما هر روز که با خیالش زندگی میکنیم هرگز نمیتوانیم آن لبخند مهربانش را فراموش کنیم. پس بگذار خیال کنیم این روزها باز هم میتوانیم او را در خیالمان ببینیم که فعال و پرشور، به فعالیتهایش مشغول است. پس به یاد او که صمیمیت محض بود، آخرین گفتوگوی انجام شده با او را که سرشار از تلخی و شیرینی فراوان است، از نگاه شما میگذرانیم.
جناب آقای فردی، شما نویسنده اولین رمان انقلاب هستید. انتشار این رمان در چه فضایی بود؟
منظور شما احتمالا «اسماعیل» است، اما اولین رمان انقلاب را در سال 1363 تحت عنوان «سیاهچمن» نوشتم. این رمان را به حوزه هنری دادم که متاسفانه رد شد. همیشه این موضوع دغدغه من بود که ادبیات داستانی نباید از کنار حادثه بزرگی مثل انقلاب اسلامی بهراحتی عبور کند. این رخداد دورانساز و بسیار مهمی است. ما الان در متن آن هستیم و شاید ابعاد واقعی آن را درک نکنیم. باید فاصله بگیریم و نسلهای دیگری بیایند، آنوقت این نسلها حتما میخواهند درباره این حادثه بیشتر بدانند. ادبیات داستانی میتواند به این عطش پاسخ دهد. البته کارهای پراکندهای شده است. دغدغه من همواره این بود که ما باید حوادث انقلاب را در ساحت ادبیات متجلی کنیم. «اسماعیل»، حاصل این دغدغه من در این سالیان بود. البته چون کارهای دیگرم در حوزه رد شده بودند، من «اسماعیل» را بهواقع برای حوزه ننوشته بودم. یک ناشر خصوصی را در نظر داشتم. آمادگی دادن این رمان به حوزه را هم نداشتم. وقتی آقای حمزهزاده و دوستان دیگر متوجه شدند که من این رمان را آماده چاپ دارم، علاقه زیادی برای انتشارش نشان دادند؛ بنابراین خیلی با عجله این کار را سر و سامان دادم و به حوزه دادم و منتشر شد.
دغدغه من در ادبیات داستانی، همواره حول انقلاب میگذشت. همزمان با انتشار «اسماعیل» و استقبال خوبی که رسانهها از این کتاب کردند، به این فکر افتادم که جشنوارهای تحت عنوان «داستان انقلاب» داشته باشیم و جرقههایی را که در این زمینه هست تبدیل به یک جریان قدرتمند کنیم. در این صورت این جریان میتواند تاثیرگذار باشد. الحمدلله پنج سال پیش، ایده جشنواره داستان انقلاب تحقق پیدا کرد و به کمک حوزه و وزارت ارشاد جشنواره به راه افتاد. البته سال 88 بهدلیل حوادثی که در کشور اتفاق افتاد و درگیریهایی که شخصا در این حوادث داشتیم، نتوانستیم جشنواره را برپا کنیم. برای همین است که پنجمین دوره را با تاخیر برگزار کردیم؛ با تمام فراز و فرودها، نقطهضعفها و قوتها، به هر حال نبود را تبدیل به بود کردیم. امیدوارم که این جریان ادامه پیدا کند.
شما خودتان از پایهگذاران حوزه بودید، اما کتاب شما در حوزه رد میشود؛ آنهم کتابی که در خط انقلاب است. در اینباره توضیح بدهید.
حوادث تلخی در حوزه اتفاق افتاد. میترسم در حرفم کمی غلو باشد ولی سالیانی بود که حوزه در خدمت انقلاب نبود، بلکه سرمایههای انقلاب در خدمت حوزه بودند. صداقت چندانی در حوزه دیده نمیشد. من یک غیبت 20 ساله از حوزه داشتم؛ یعنی از سال 1361 تا دقیقا 1381. وقتی برگشتم که مدیریت حوزه عوض شده بود و مدیریت جدید، مرا به همکاری دعوت کرد. با حوزه قطع ارتباط کرده بودم. حوزه بر مشی مخملبافیها میچرخید. آنها نسبتی با انقلاب نداشتند بلکه دنبال فرصتها بودند. متاسفانه مدیریت وقت حوزه هم دنبال این جریانها بود؛ یعنی چشمش به دهان اینها بود و از اینها تاثیر میگرفت. این شد که حوزه در ادبیات انقلاب میتوانست جایگاه خیلی بهتری داشته باشد ولی نشد. نه اینکه گاهی به ضد خودش، آرمانها و اهداف خودش تبدیل شود.
شنیدهام جشنواره داستان انقلاب به همت شخص شما به سرانجام رسیده و حتی بودجه آن هم از خارج حوزه تامین شده درست است؟ هسته اولیه کار از چه اشخاصی تشکیل شده بود؟
یک پای کار، آقای ناصری بود که در همه کارها با من است. از قبل از انقلاب و از کلاس چهارم ابتدایی تا امروز با هم هستیم. حتما آقای مومنی بودند که ایده جشنواره داستان انقلاب را با ایشان در میان گذاشتم. بعد از آن با ارشاد مطرح کردم و از همان سال اول، وزارت ارشاد هم یک پای کار بود. جوایز را تامین کرد و... .
از ابتدا چقدر انتظار موفقیت داشتید؟
نمیخواهم غلو کنم. باید واقعبین باشیم. ما حرکت کردیم و جلو میرویم. توانستیم داستان انقلاب را بهعنوان یک نوع ادبی جا بیندازیم. از همان اول که کار را رسانهای کردیم، واکنشهای منفی از سوی برخی جریانهای ادبی کشور دیدیم. اینکه مثلا گفته شد اینها میخواهند ادبیات فرمایشی راه بیندازند و نظیر آن چیزی را که در شوروی بوده تولید کنند و... . چنین هم نتیجه گرفتند که از این جریان، ادبیات در نمیآید. اما معلوم شد که از این جریان، ادبیات قوی و ادبیات انقلاب بیرون میآید؛ تا حدی که همان جریانها مجبور شوند از محصولات جشنوارهها تعریف و تمجید کنند. البته من تا اینجا با اینها موافقم که ما نباید با حیثیت ادبیات شوخی کنیم. اما ادبیات به چه بهایی؟ در خدمت چه مضامینی؟ برای چه اهدافی؟ یعنی هم ادبیات کار، هم محتوا و درونمایه کار برای ما انفکاکناپذیر است.
یکی از خواستهای نویسندگان انقلاب، ایجاد یک بانک اطلاعاتی است که خدماتی به این نویسندگان بدهد. برای علاقهمندانی که اثر میفرستند، چنین تدارکی دیده شده است؟
ما یک دبیرخانه دائمی داریم که در طول سال فعال است. کتابخانه تخصصی ادبیات انقلاب اسلامی هم دارد شکل نهایی به خود میگیرد. اما بانک اطلاعاتی بهشکل سایت را تاکنون در برنامه نداشتهایم.
بحث دیگری که بین نویسندگان مطرح است، بحث تحقیق و پژوهش است. اینکه کار پژوهشی انجام شود و نتیجهاش در اختیار نویسندگان قرار گیرد چنین کاری شده است؟
در یک سال گذشته، پژوهش بهعنوان یک حلقه مهم از تولید ادبی، در مرکز آفرینشهای هنری مورد توجه قرار گرفته است. نتیجه کارها بهزودی منتشر خواهد شد. حتی دفتر نقد و پژوهش در حوزه تاسیس شده است. اما پژوهش برای داستان انقلاب، بهطور خاص برای ما اولویت دارد. البته در این زمینه واقعا کارهای زیادی انجام نشده حتی محافل آکادمیک و دانشگاهی ما در این زمینه دستشان خالی است. دانشجویان ما میخواهند بخوانند و تحقیق کنند، ولی آثار سالم و درست در این زمینه نداریم. ما به امید خدا در این زمینه قدم برمیداریم و کمک میکنیم. همینجا از کسانی که علاقهمند به پژوهش هستند برای این کار دعوت میکنیم.
بسیاری از دوستان معتقدند ادبیات انقلاب باید در دانشگاه تدریس شود. برنامهای در این زمینه هست؟
ما که تصمیمگیرنده برای دانشگاهها نیستیم اما میتوانیم دانشگاهها را با آثاری که منتشر میکنیم؛ چه متون ادبی و بهخصوص داستان و چه متون پژوهشی تغذیه کنیم؛ نقد و بررسیهایی که کتابخانههای ما را غنی میکنند و زمینه را برای کارهای بعدی فراهم مینمایند. فضاسازی در دانشگاههای ما یک ضرورت است. دانشگاهها کتابهای کافی در اختیار ندارند. هنوز هم نویسندگان پیش از انقلاب، بهعنوان نویسندگان این کشور در فضای آکادمیک داخل و خارج از کشور معرفی میشوند. دلیلش این است که ما به خوبی نویسندگان پس از انقلاب را معرفی نکردهایم. البته در این زمینه همکاری رسانهها هم ضروری است.
در دنیا رسم است نویسندگان، آثارشان را به یک سرویراستار تحویل میدهند. سرویراستارها هم در پرورش داستان به نویسندگان کمک میکنند و هم اینکه به آنها خط مشی میدهند. بهنظر میرسد جای این کار در دبیرخانه جشنواره خالی است. به هر حال کسانی در حوزه ادبیات انقلاب مینویسند ولی گاهی ایرادهای تکنیکی فاحش دارند یا اینکه نثر خوبی ندارند. تدارکی برای حل این مشکلات دیدهاید؟
بهطور خاص برای همین جشنواره داستان انقلاب، کمکهای زیادی به نویسندگان میشود تا کتابشان به حد چاپ برسد. حتی آثاری که در جشنواره رتبه میآورند، گاهی قابل چاپ نیستند. البته اینها جوایزشان را میگیرند، ولی بهعقیده ما هنوز در مقام چاپ، جای کار دارند. الان سه کارشناس ما در کارگاه قصه و رمان، موظف هستند که با این نویسندهها، حضوری صحبت کنند و به توافق برسند. نه اینکه یکطرفه باشد و حرف، حرف حوزه باشد. کارشناسان ما در مقام ویراستار به نویسنده، مشورت میدهند. نه فقط ویراستاری زبانی، بلکه ویراستاری ساختاری، ویراستاری محتوایی و... . با هم تعامل میکنند و به توافق میرسند و تصمیماتی میگیرند که به ارتقای اثر کمک کند. آثار، بعد از طی این مرحله به چاپ میرسند. مثلا کتاب «شاه بیشین» حاصل این تعاملها و گفتوگوها بوده است. شاید شکل اولیه این رمان اصلا اینجور نبود. بقیه کارهای چاپ شده هم به همین شکلند؛ یعنی پسزمینه آنها اغلب به شکل دیگری بوده است. کمک و مشورت شده تا اثر به مرحله چاپ برسد. البته اینطور هم نبوده که نویسنده به اجبار نظر کارشناسان ما را بپذیرد. خودش در تعاملها به این نتیجه رسیده که اینطور بهتر است. این شاید تجربه خوبی در تعامل ناشر و نویسنده باشد.
میشود این نگاه را به شکل وسیعتر و مثلا به شکل کارگاه برای گروه گستردهتری تجربه کرد؟
بله، در کارگاه قصه و رمان هم این اتفاق میافتد. آثار نویسندگان شهرستانی خوانده شده و بررسی میشود. نه یک نفر، بلکه چند نفر کار را میخوانند و از حاصل آرای این چند نفر استفاده میشود. از نویسنده هم دعوت میشود. اغلب هم تجربه موفقی بوده و دوستان نویسنده پذیرفتهاند که ما حسن نیت داریم و میخواهیم به اثرشان کمک کنیم. البته گاهی هم نپذیرفتهاند و گفتهاند ما همین را میخواهیم.
خودم اوایل فکر نمیکردم که ما بالغ بر 20 رمان خوب در حوزه داستان انقلاب داشته باشیم اما الان احساس میشود فعالیتهای شما حاصلی داشته است. بخشی بهخاطر توجه جامعه ادبی است و البته عدهای هم شاید در جشنواره شما شرکت نکرده باشند، ولی در اثر همین فعالیتها، توجهشان به این سمت جلب شده و در خلق آثارشان موثر بوده است. نظر خودتان چیست؟
خوشحالم. اگر 10 سال پیش کسی با صدای بلند میگفت میخواهم برای انقلاب اسلامی داستان بنویسم، آنچنان هجوم سهمگینی به او میشد که بالاجبار یواش میگفت من برای انقلاب اسلامی داستان مینویسم. اصلا این نظریه بیربط بود. تصور میشد که ادبیات، تعهدی نسبت به انقلاب اسلامی ندارد بلکه ادبیات، عوالم دیگری دارد و نسبت به مسائل اجتماعی، مذهب و... بیاعتناست. این مسئله برای نسل جوان نویسندگان انقلابی ما باورپذیر شده بود. حتی آنها را ترسانیده بود که اگر شما این کار را بکنید، اولا به ادبیات خیانت کردهاید، ثانیا خودتان را بهعنوان نویسنده دولتی قلمداد نمودهاید و از این دست نظریههای نامربوطی که مطرح بود. ما الان سعی میکنیم فضا را برگردانیم. الان بهترین آثار ادبی کشورمان بهسمت انقلاب میروند. ما هم نمیخواهیم تقدیر و تمجید کنیم و مدام بهبه و چهچه بگوییم. ما بهدنبال ادبیات بخشنامهای نیستیم. ادبیات، قبل از هر چیز باید ادبیات باشد. ولی ما نمیخواهیم دروغ و تحریف باشد. حتما بخشی از ادبیات انقلاب، رنجهای انقلاب است، اشتباهات انقلابیون است و بسیاری چیزهای دیگر که همه میدانیم. باید مراقب باشیم که جهت اصلی گم نشود.
بحثی هست که انقلابها در تاریخ نمیمانند، مگر با ادبیات. آیا باور به این موضوع شما را نسبت به جهتگیریها حساس کرده است؟
البته شاید نتوانیم ثبت انقلاب را منحصر به ادبیات بکنیم. رسانههای دیگری هم دستاندرکار ثبت این رویدادها هستند، ولی تاثیر ادبیات با آنها قابل مقایسه نیست. وقتی ما بهدنبال اطلاعاتی درباره جنگ ناپلئون در روسیه هستیم، دو راه پیش رو داریم. یکی اینکه سراغ همین تواریخ رسمی برویم. راه دیگر این است که «جنگوصلح» تولستوی را مطالعه کنیم. تاثیر ادبیات بیشتر و حساستر است.
بههمین خاطر است که میگویم نباید جهت اصلی را گم کرد. گاهی با یک پاراگراف، پیام و درونمایه یک اثر هزار صفحهای دگرگون میشود. با یک پاراگراف و حتی گاهی با یک جمله! باید از تاریخ پاسداری کرد که تحریف نشود. خیلی بلاها در این کشور بر سر ما آوردهاند. تاریخ ما را بهنفع مقاصد خودشان تحریف کردهاند. اینجا باید بایستیم و سخت مراقبت بکنیم. در عین حال باید از ادبیات کار هم مراقبت کنیم
پایان پیام/
نظر شما