خبرگزاری شبستان: شاید بتوان گفت آرمان ساختن تمدنی اسلامی از همان روزهای آغازین انقلاب شکوهمند اسلامی در اذهان انقلابیون و در راس همه بنیانگذار کبیر انقلاب امام خمینی (ره) وجود داشت، چراکه ایشان در همان سخنرانی آغازین خود در 12 بهمن 57 در بهشت زهرا صراحتاً به این موضوع اشاره کردند و جالب تر اینکه از سینما به عنوان یکی از مظاهر این تمدن نام برده و می فرمایند:
"سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد." پس لاجرم برای تربیت انسان متناسب با تمدن اسلامی می بایست از سینما به عنوان دستگاهی آموزشی انسان ساز استفاده نمود. سینما یک دستگاه آموزشی است. باید دستگاه ها را به طور مسالمت، به طور صحیح، به طور سلیم اداره کرد."
از آنجا که سینما از مقوله هنر است، پس ابتدائاً می بایست نگاه ما به هنر دستحوش تغییر شود تا به تبع آن سینما نیز متحول شود و در بعد اثباتی آن در این مورد باید گفت:
"هنرِ ملتزم و متعهّد، یک حقیقت است و ما باید به آن اقرار کنیم. نمىتوان رها و یله و بىهوا و با انگیزههاى روزبهروز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجى که در هنرمند وجود دارد - هنرمند بهجت ویژهاى دارد که با شادی هاى معمولى فرق دارد و در غیرهنرمند اصلاً دیده نمىشود - در صورتى حقیقتاً به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چیزى مىرود و چه کار مىخواهد بکند، تا با هنرمندىِ خودش احساس رضایت و بهجت کند که آن کار را انجام مىدهد. در این صورت باید اخلاق انسانى، فضیلت ها و معارف والاى دینى و الهى مورد توجّه باشند."و در بعد سلبی آن می توان گفت:"آن چیزى که در هنر دینى بهشدّت مورد توجّه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویّت انسان و جامعه قرار نگیرد." (مقام معظم رهبری)
و در ادامه پیرو مباحث گذشته مبتنی بر چیستی سینمای طراز و آسیب ها و چالش های روبرو و در نهایت چگونگی رسیدن به چنین سینمایی که متکی بر عقلانیت و علم بوده و متأثر از نگاه علماء و اندیشمندان بوده و بتواند تمدن نوین اسلامی را رقم بزند، باید گفت: ما لوح نانوشته که نیستیم، ما دو نوع علم داریم؛ علم مهمان که علم حوزه و دانشگاه است؛ در سوره نحل میفرماید: «وَالله اخرجَکم من بطون امّهتکم لاتعلَمونَ شیئا» نوع دیگر علم میزبان است که میفرماید: «ونفسٍ و ما سوّیها فالهَمَها فُجورها و تقویها». الان چیزهایی به بشر آموختهاند که صاحبخانه را دفع میکند: «و قَد خابَ من دسّیها». ما باید میهمانانی تهیه کنیم که با میزبان ما بسازند نه اینکه او را بیرون کنند. اگر فیلمساز وحیشناس بود که فبهالمراد، والا حداقل باید توانایی این را داشته باشد که از معقول به متخیَل بیاید... اگر این عصر، عصر هنر است، ممکن نیست خداوند برای تبدیل آن معقول به محسوس، هنرمندی خلق نکرده باشد. چون خداوند اول آب را خلق میکند و بعد عطش ایجاد میکند." (آیت الله جوادی آملی)
از این رو، در بررسی ابعاد و ویژگی های سینمای طراز و تمدن ساز با سهیل سلیمی، کارگردان فیلم سینمایی "فرشتگان قصاب" به گفتگو پرداخته ایم که بخش سوم و پایانی آن از نظرتان می گذرد:
کسانی که در فضای امروز سینمای ایران فیلم ارزشی می سازند با چه رویکردی می توانند نسبت به فضای مقابل برخورد کنند؟
باید بت هایی که در سینمای ایران وجود دارد شکسته شود، این بت ها با فیلم های جریان ساز می شکنند، البته نمی توان از آنان توقع انقلاب فرهنگی داشت.
یادم هست دغدغه تهیه کننده «فرشتگان قصاب» این بود که مردم با این کار ارتباط برقرار نمی کنند، اما من مدام یادآور می شدم که این پارادایمی است که حتی آدم هایی که اعتقادی ندارند آن را می پذیرند چون فیلم دارد با زبان فطرت آدم ها سخن می گوید.
سال قبل هر جا که فیلم اکران می شد می رفتم و می دیدم هیچ قشری از جامعه نبود که فیلم را نبیند و حس خوبی نسبت به آن نداشته باشد.
اتخاذ چه راهبردهایی سینما را به سینمای طراز نزدیک کرده و به اثرگذاری بر مخاطب شدت می بخشد؟
اساسا در جنگ نرم، ایجاد شک در دل مخاطب مساوی با موفقیت است، این اتفاق در مورد فیلم فرشتگان قصاب افتاد. همین تاثیر موفق فیلم بر مخاطب بود.
بعضا اگر پارادایم جامعه به خاطر بسیاری از اتقافات همسو نیست یک علتش این است که پارادایم خودمان را تعریف نکرده ایم، هنرمند می تواند در تعریف این پارادایم اثرگذار باشد. ما به عنوان فیلمساز باید پدیده را به مخاطبمان معرفی کنیم، سینمای طراز قطعا نیاز به انسان طراز دارد. نمی شود از طریق سینما و نه هیچ رسانه دیگر مخاطب را به نماز دعوت کنی و انسان طرازش را نداشته باشی. باید در قاب فیلم پدیده معرفی شود اما متاسفانه در سینمای ما عوامل و بازیگران بعضا دچار تضادهایی هستند.
حال که اشاره به بازیگر شد شاید یکی از مباحث مهم در سینمای ما و بحث اثر بر مخاطب همین موضوع همزادپنداری باشد، این مساله بین مخاطب و بازیگر سینمای ما وجود ندارد، مثلا بازیگری که در فیلم نقش یک خانم چادری و محجبه را بازی می کند در فضای سایبر عکس هایی کاملا مغایر با نقشی که بازی کرده است را به نمایش می گذارد! لذا همزادپنداری با بازیگر و فیلمساز در مواجهه با مخاطب معمولا وجود ندارد، این مساله شاید تداعی کننده همان جمله معروف مخاطب باشد که این فقط یک فیلم و بازی است نه زندگی واقعی بازیگر. نظر شما در این باره چیست؟
بله، این مساله وجود دارد، در جامعه هنری ما و در سطح سینما وقتی بازیگر می بیند که مشهور شده است سریع چند عکس خود را در فضای مجازی می گذارد. یعنی بازیگر کار ارزشی در کارنامه هنری خود دارد اما با خود می گوید به هر حال من باید کار کنم و بعد از اتمام یک سریال یا کار سینمایی می رود و عکس جدید در آتلیه می گیرد تا مبادا کسی فکر کند که او مثل نقشی است که در آن بازی کرده است!
این بازیگر فلش قرمز در غرب را دیده است، دیده است که یک نفر در سینمای غرب رفته و نقش یک مستخدم را بازی کرده و همزمان در مجلات مختلف عکس های شیک با لباس های مد روز انداخته است، بازیگر ما نیز این طور یاد گرفته و تاثیر پذیرفته است، این مساله همان جنگ نرم است، جنگ نرم اساسا اگر رو باشد کسی آن را نمی پذیرد، جنگ نرم همین ماهواره هایی است که فیلم خانوادگی می سازد، لذا چنین شیوهایی دیده می شود.
سینمای هالیوود ادعای عقلانی بودن دارد یعنی پشت هر حرکت سینمای هالیوود یک بحث عقلانی مطرح است، البته این ادعاست و مصداق تامی ندارد، اما همین ادعا باعث می شود فیلمساز ما بعضا الگوبرداری هایی این چنینی داشته باشد. آیا این رویکرد می تواند مانع تحقق سینمای طراز ما شود؟
ممکن است فیلمی در غرب ساخته شود و اساتیدی از دانشگاه بیایند و در مورد این فیلم بگویند که فیلم فلسفی بود، یا اسپیلبرگ فیلمی بسازد و یک استاد فلسفه نظر بدهد و بگوید این فیم فلان پیام را داشت.
اما در کشور ما متاسفانه فقط الگوبرداری می شود ،اما نه الگوبرداری به معنای واقعی کلمه بلکه دیدند کسی کار کرده و فیلمش هم گرفته است لذا نمی آیند ایده ارایه کنند و دقیقا در جاپاهای همان آدم حرکت می کنند و جا پای او می گذارند تا به نگاه شبه فلسفی برسند.
البته برخی هم در سینمای ما رشته تحصیلیشان فلسفه بوده است، لذا رویکرد فلسفی را در فیلم خود دارند اما همین ها نیز فیلمشان با نگاه جامعه ما تطابقی ندارد. متاسفانه در سینمای ما فیلم می سازند و بعد می گویند: من همان قدر که بلدم می سازم، در حالی که آن قدری که بلد است در واقع هیچ است و نگاه فلسفی ندارد.
پایان پیام/
نظر شما