گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان: امروز 25 رجب المرجب از سنه 1435 هجری قمری و مصادف با سالروز شهادت باب الحوائج شیعیان و پدر بزرگوار سلطان ایران حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است.
با شنیدن نام امام کاظم علیه السلام همواره نخستین چیزی که به ذهن متبادر می شود، رنج زندان و غل و زنجیر و ...است، این نیست مگر به دلیل کم لطفی ها و کم کاری های ما در شناخت و بیان ابعاد مختلف زندگی امام مان و مظلومیت بیش از حد حضرتش حتی پس از قرن ها !!
در حالی که با کمی دقت در تاریخ و اندکی جستجو در سالهای حیات پر برکت این امام عزیز می توان بدین نتیجه رسید که سالهای حیات مبارک حضرت و حتی سالهای زندان و حبس، آنگونه که ما تصور می کنیم و تا کنون شنیده ایم نبوده است.
آنچه از لابه لای تاریخ پر افتخار شیعه برمی آید این است که بر اساس شواهد و مستندات تاریخی، دوران زندان حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام - آنگونه که گفته می شود – چهارده سال نبوده است.
در همین رابطه حجت الاسلام علی اکبر ذاکری خمی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مقاله ای تالیف و در اختیار خبرگزاری شبستان قرار داده اند که متن این نوشتار بی کم و کاست تقدیم می شود. امید که گامی باشد هرچند کوچک و ناچیز در رفع مظلومیت های بزرگ این امام مهربان!
امام کاظم علیه السلام در زمان منصور به امامت رسید و دوران امامت حضرت همزمان با خلافت مهدی،هادی و هارون بود. هارون در 15 ربیع الاول سال 170 به خلافت رسید(1)وامام کاظم در 26 رجب سال 183 به دست وی به شهادت رسیده است؛ یعنی سیزده سال و قریب به چهار ماه پس از خلافت هارون حضرت شهید شد. هارون برای تثبیت قدرتش، مخالفان از خویشان خود را کنار زد و برای اقتدار خود به قلع و قمع دیگران از جمله علویان پرداخت که یکی از آنان یحیی بن زید و دیگری موسی بن جعفر(ع)بود که چند بار حضرت را دستگیر کرد.
دو بار دستگیری در زمان هارون
از برخی گزارش ها استفاده می شود که حضرت دو بار در زمان هارون به اجبار به بغداد رفته است. علی بن جعفر در ذیل روایتی از موسی بن جعفر(ع) می گوید: «این خبر را سه روز قبل از این که هارون الرشید برای بار دوم او را برده بیان نموده است.» ظاهر آن این است که هارون یک بار دیگر آن حضرت را به اجبار به بغداد برده است و ممکن است همان باری باشد که از خود حضرت جریان آن نقل شده است. هنگامی که هارون دستور داد مرا ببرند بر او وارد شدم و سلام کردم وی پاسخ سلام مرا نداد او را غضبناک دیدم طوماری را نزد من انداخت و گفت بخوان در آن سخنی بود که خدا می داند من از آن دور هستم، ذکر شده بود که برای موسی بن جعفر (ع) خراج از سوی غلات شیعه می رسد یعنی کسانی که قائل به امامت وی می باشند.
حضرت فرمود: سوگند به کسی که محمد(ص) را به رسالت فرستاد هیچ کس برای من درهم و دیناری به عنوان خراج نمی فرستد ولی ما خاندان ابو طالب هدیه را می پذیریم چون پیامبر(ص) فرموده اگر به پاچه ای دعوت شوم پاسخ می دهم.
در ادامه این دیدار هارون می پرسد چرا خود را فرزندان رسول خدا(ص) می دانید در حالی که از نسل علی(ع) هستید ؟ حضرت پاسخ می دهند خداوند عیسای پیامبر را از ذریه پیامبران دانسته (2 ) در حالی که پدر نداشته است و در جریان مباهله قرآن می گوید: بگو بخوانید فرزندانتان و فرزندانمان را و زنانتان و زنانمان را و نفس هایتان و نفس هایمان را سپس مباهله کنیم...(3) در حالی که جز پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسین علیهما السلام در مباهله شرکت نداشتند. در آیه مباهله حسن و حسین علیهما السلام به عنوان فرزندان پیامبر (ص) معرفی شده اند.
دستگیری امام در مدینه و اعزام به بصره
هارون برای دستگیری موسی بن جعفر علیه السلام برنامه ریزی کرد او برای انجام عمره در ماه رمضان به مکه رفت سپس به مدینه آمد. این که ما دستگیری حضرت را فقط برخاسته از اظهارنظر ایشان در کنار قبر پیامبر(ص) بدانیم سخنی نسنجیده است. دستگیری شخصیت با نفوذی مانند موسی بن جعفر علیه السلام بدون تصمیم قبلی کاری بسیار دشوار است. از این روی به نظر می رسد هارون این سفر را با برنامه ریزی قبلی طراحی کرده بود و در زمان تعیین شده نظر خود را اعمال کرد.
ابن جوزی از مداینی نقل می کند: هارون به مدینه آمد و در کنار قبر پیامبر(ص) با موسی بن جعفر(ع)بودند. هارون گفت: سلام بر تو ای پسرعمو! و این جملات را از باب افتخار بر اطرافیان خود گفت که من با پیامبر (ص) خویشاوندی دارم. موسی بن جعفر(ع) نزدیک قبر آمد و فرمود: السلام علیک یا أبة؛ درود بر تو ای پدر. رنگ هارون تغییر کرد و گفت: به خدا سوگند ای ابو الحسن این افتخار و شرف حقیقی است. و می افزاید: وی حضرت را به زندان بغداد برد و آن حضرت در زندان بود تا این که در گذشت.
کلینی حضور هارون را در کنار قبر پیامبر(ص) با جزئیات بیشتری نقل کرده است. از جمله عیسی بن جعفر و جعفر بن یحیی در کنار مرقد پیامبر بودند و سخن امام هم مفصل تر است. حضور عیسی بن جعفر حاکم بصره نشانه آن است که دستگیری و زندانی نمودن حضرت در بصره از قبل برنامه ریزی شده است.
زندان های امام کاظم علیه السلام
از گزارش های تاریخی استفاده می شود موسی بن جعفر علیه السلام در زمان هارون چهار زندان را تجربه کرده است. از برخی گزارش ها استفاده می شود که بازداشت های جدا گانه ای هم شده است. در آخرین آن زندان سندی بن شاهک بود که منجر به شهادت حضرت شد. دوران این چهار زندان در مجموع قریب به چهار سال بوده است. مدتی بعد از یکی از این زندان ها در بغداد تحت نظر بوده و روزهای پنج شنبه با هارون دیدار داشته است.
چون رشید به مدینه آمد امام کاظم (ع) همراه با گروهى از بزرگان مدینه به استقبال وى آمدند و همگى از استقبال رشید بازگشتند. پس رشید شبانه برخاست و به سوى مرقد رسول خدا (ص) رهسپار شد و عرض کرد: اى رسول خدا! من از کارى که قصد آن کردهام از تو پوزش مىطلبم. مىخواهم موسى بن جعفر (ع) را به زندان افکنم او خواهان پراکندگى میان امت تو و ریختن خون ایشان است. سپس دستور دستگیرى امام را صادر کرد.(4)
از خبری که در عیون آمده استفاده می شود یحیی بن خالد نیز حضور داشته است و سخنان هارون به نقل از وی گزارش شده و به دستور هارون امام را در مسجد النبی هنگام نماز، فضل بن ربیع دستگیر کرده است (5)
حضرت پس از دستگیری خطاب به پیامبر فرمود: أَشْکُو إِلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَلْقَى ؛از آنچه برای من اتفاق افتاد به توای رسول خدا شکایت می کنم .
مردم از هر سوی گریه کنان و صیحه زنان آمدند و برای حضرت دو کجاوه قرار دادند یکی به بصره رفت و دیگری به کوفه و حضرت را حسان سروی به بصره برد و تحویل عیسی بن جعفر حاکم بصره داد. در مناقب به چهار زندان حضرت تصریح کرده و می نویسد: متولی زندان حضرت، عیسی بن جعفر بود بعد فضل بن ربیع سپس فضل بن یحیی برمکی آن گاه سندی بن شاهک که او را سم داد که در خرما قرار داده بود.
1. زندان بصره
برابر آنچه کلینی نوشته است هارون در شوال سال 179 در بازگشت از عمره رمضان به مدینه آمد و در 20 شوال موسی بن جعفر(ع) را از مدینه به بصره فرستاد و در نزد عیسی بن جعفر زندانی کرد. سپس به بغداد برد و نزد سندی بن شاهک زندانی کرد و در زندان وی از دنیا رفت(6) . طبق این نقل دستگیری حضرت در شوال 179 بوده است. صدوق هم دستگیری حضرت را در سال 179 می داند (7) کلینی شهادت حضرت را در ششم رجب 183 در بغداد (8) و شیخ طوسی در 24 رجب 183 دانسته است(9). برابر این گزارش که مشایخ سه گانه شیعه نقل کرده اند ایشان حدود سه سال و نه ماه و چند روز زندانی و تحت نظر پی در پی بودند .
اولین زندان ایشان در بصره بوده است. یک سال در زندان بصره بسر بردند. در اتاقی که در آن حضرت زندانی بود فقط در دو مورد باز می شد؛ برای وضو و برای غذا و اکثر ایام بسته بود. هارون از عیسی بن جعفر خواست موسی بن جعفر را از بین ببرد ولی وی نپذیرفت و پس از یک سال که در زندان بود گفت:اگر او رااز من نگیری آزادش می نمایم.
در پایانِ روایتی در عیون که شرح دستگیری امام را ذکر کرده چنین آمده است « پنهانی حضرت را از بصره به بغداد بردند سپس وی را زندانی کردند آن گاه آزاد نمودند. سپس بعد از مدتی به سندی بن شاهک سپرده شد و او حضرت را زندانی کرده و بر ایشان سخت گرفت تا با سم در خرما که هارون فرستاد به شهادت رسید.»
از این گزارش استفاده می شود که حضرت سه زندان دیگر داشته است. او یک سال در زندان بصره نزد عیسی بن جعفر بود و وی حاضر به کشتن حضرت نشد. امام را به بغداد منتقل کردند و در نزد فضل بن ربیع زندانی گردید.
به نظر می رسد پس از مدتی سخت گیری در زندان بصره تا حدودی از سخت گیری بر حضرت کاسته شده چون عیسی بن جعفر وی را مردی بی آزار و عابد یافت. به همین جهت امام کاظم (ع) توانست از زندان بصره برای شیعیان نامه ارسال نماید. حسین بن مختار در خبری با یاد زندان و بدون ذکر نام بصره(10) و در خبری با یاد زندان بصره گزارش می دهد که الواحی از ابوالحسن خارج شد و به ما رسید که در آن آمده بود که عهد من به بزرگترین فرزندانم می رسد.
در کافی علی بن یقطین گوید: ابو الحسن(ع) به من از زندان نوشت که فلانی فرزند من، بزرگ پسرانم می باشد و کنیه ی خود را به او دادم. البته گزارش دیگری از بصره نقل شده اما ذکر نشده که از زندان بوده است یا نه و آن دعا برای حماد بن عیسی است که به دعای موسی بن جعفر(ع) در بصره خداوند پنجاه مرتبه توفیق سفر حج نصیب وی کرد.
2. زندان فضل بن ربیع
پس از بصره حضرت در بغداد در زندان فضل بن ربیع زندانی گردید. در باره زمان زندان حضرت نزد ربیع چندین گزارش داریم که یکی از آن گزارش ها به احتمال باعث شهرت خبر چهارده سال زندان حضرت شده است. الف: عبادت در زندان؛ شیخ صدوق در عیون الاخبار از احمد بن عبد الله غروی از پدرش نقل می نماید که بر فضل بن ربیع وارد شدم وی در پشت بام نشسته بود گفت: نزدیک بیا پس نزدیک آمدم تا در کنار وی قرار گرفتم گفت: به آن خانه بنگر چه می بینی ؟ گفتم: جامه ای روی زمین قرار دارد گفت: خوب نگاه کن! پس دقت کردم دیدم مردی در حال سجده است گفت: او را می شناسی گفتم:نه! گفت: او مولای توست. گفتم: مولای من کیست؟ گفت: خودت را به تجاهل مزن او مولای تو ابو الحسن موسی بن جعفر(ع) است من شب و روز او را می نگرم و همیشه وی را در این حالت می یابم نماز صبح را می خواند و یک ساعت تعقیب می خواند تا طلوع خورشید سپس به سجده می رود تا ظهر پس نماز را آغاز می نماید بدون نیاز به تجدید وضو که نشان می دهد در سجده اش نمی خوابد و غافل نیست و همین گونه ادامه می دهد. فضل ادامه می دهد که بیش از یک بار به من دستور داده اند او را بکشم و من در پاسخ گفته ام او را نمی کشم گر چه مرا بکشید.
ب) دعای حضرت برای نجات از زندان:
زمانی که حضرت در زندان فضل بن ربیع بود و خبر یافت هارون در صدد قتل ایشان بر آمده پس از عبادت نیمه شب این دعا را قرائت فرمود: یَا سَیِّدِی نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ ... وقتی حضرت این دعا را خواند هارون در خواب مرد سیاهی را دید که شمشیر به دست در مقابل وی قرار دارد و می گوید: ای هارون موسی بن جعفر(ع) را رها کن در غیر این صورت گردنت را با همین شمشیر می زنم هارون حاجب خود را(که فضل بود) خواست و دستور داد به زندان برو و موسی بن جعفر(ع) را آزاد نما او شبانه حضرت را نزد هارون برد و بر او سلام کرد. هارون پاسخ داد و گفت:آیا در نیمه شب دعا کردی ؟ فرمود: آری! از دعا پرسید: حضرت توضیح داد. هارون گفت: دعایت مستجاب شده است و به حاجب دستور داد که ایشان را آزاد نماید و او را گرامی دارد و سه خلعت دهد و در خدمت او باشد پس از این موسی بن جعفر(ع) گرامی بود و نزد هارون مورد احترام و هر پنج شنبه به دیدار هارون می رفت تا این که برای بار دوم او را دستگیر کردند و او را آزاد نکرد تا این که تسلیم سندی نمود و با سم به شهادت رساندند.
از این خبر استفاده می شود که امام کاظم(ع)پس از زندان فضل بن ربیع مدتی در بغداد آزاد ولی تحت نظر بوده است. شاید جریان بشر حافی در چنین وقتی رخ داده است .
3. زندان فضل بن یحیی
هارون پس از مدتی حضرت را به فضل بن یحیی برمکی سپرد. او نیز وقتی رفتار و منش امام را دید با ایشان خوشرفتاری کرد و برای ایشان غذا می برد و حاضر نشد امام را به شهادت برساند. هارون از این موضوع ناراحت بود(11). هارون که در رقه بود به مسرور خادم پیام داد برو و اگر دیدی موسی بن جعفر(ع) در رفاه می باشد او را از فضل بن یحیی گرفته و به زندان سندی بن شاهک منتقل نما. یحیی برمکی که از این خبر مطلع شد تلاش کرد از ناراحتی هارون بکاهد و با یک بر نامه ریزی زمینه شهادت امام را فراهم ساخت.
4. زندان سندی بن شاهک
آخرین زندان امام، زندان سندی بن شاهک بود که در آن زندان حضرت را به شهادت رساندند. اقوال درباره مدت زندان امام : در باره مدت زندان امام کاظم(ع)اقوال گوناگونی نقل شده است که به دیدگاه های مهم آن اشاره می گردد. 1. چهارده سال؛ برای مدت چهارده سال زندانی حضرت دلیل محکمی ارائه نشده است ممکن است علت شهرت چهارده سال بر خاسته از خبری باشد که درباره زندان فضل بن ربیع نقل شده است. این خبر به اضافه زندانهای دیگر حضرت مجموع چهارده سال را تشکیل داده است.
ادله مبنی بر رد چهارده سال زندان حضرت
در خبری که در عیون اخبار الرضا آمده و دیگران نیز از این منبع آن را نقل کرده اند چنین می خوانیم ثوبانی گوید: ابو الحسن موسی بن جعفر(ع) بیش از ده سال هر روز بعد از در آمدن خورشید تا ظهر سجده می کرد. گاهی هارون بالای بامی می رفت که مشرف بود بر زندان ابو الحسن، پس می دید که ایشان در حال سجده است از ربیع می پرسید این جامه چیست که هر روز آن را در اینجا می بینم؟ ربیع می گفت: ای امیراین جامه نیست این موسی بن جعفر(ع) است.
این روایت در بحار الانوار آمده است مترجم زندگانی موسی بن جعفر در بحار وقتی به ترجمه این خبر می رسد چنین می نویسد: « عیون اخبار الرضا- ثوبانى گفت: موسى بن جعفر علیه السّلام چهارده پانزده سال هر روز از سفیدى آفتاب تا هنگام ظهر به سجده می رفت12» در اینجا مترجم «بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً؛ ده سال و اندی را» به چهارده، پانزده سال ترجمه کرده است. یعنی امام کاظم از روز اول خلافت هارون در زندان وی بوده است.
با توجه به آنچه ذکر شد روشن گردید که هارون در سال های اول خلافت خود با حضرت کاری نداشته بلکه ایشان مورد احترام و توجه هارون بوده است.
1. نقل مأمون از دیدار موسی بن جعفر(ع) با پدرش در مدینه دلیل بر آن است که تا آن زمان حضرت در زندان نبوده است تاریخ آن را باید به سال 175 به بعد دانست که سال ولایت عهدی امین بوده است.
2. این که در این حدیث ذکر شده حضرت بیش از ده سال هر روز در حال سجده بوده قابل قبول نیست، زیرا پس از زندان بصره حضرت در زندان فضل بن ربیع بسر برده است و به نظر می رسد عبارت صحیح به جای « بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً، بضع عشر شهرا» بوده یعنی ده ماه و اندی در زندان ربیع بوده است و سجده می نموده است. این با واقعیت های تاریخی بیشتر سازگار است.بنا بر این دلیلی بر چهارده سال نداریم.
3. از روایات متعددی استفاده می شود که در سال 174 موسی بن جعفر(ع)در سفر حج بوده است و خبر مرگ چهار تن از یاران خود را در مکه داده است. گزارش یکی از آنها را حارث بن مغیره داده و موارد دیگر آن را نیز نقل کرده اند (13) و چون در مکه وبا بوده این جمع مردند و هارون که به حج آمده بود از ترس داخل مکه نشد تا هنگام وقوف و بعد از وقوف در مشاعر برای انجام اعمال به مکه رفت و در آن شهر توقف نکرد و آنجا را ترک کرد. بنابراین حضور وی مدینه باید در سال 175 یا 177 باشد. شاید به همین علت ابن مسکویه ذکر می کند در سال 174 حادثه قابل ذکری رخ نداده است.
4. این ادعا مشکلات دیگری هم دارد. مثلا در تقویم ها، روز تولد حضرت معصومه (س) اول ذی قعده سال 173، روز دختر نامگذاری شده است. در نتیجه اگر موسی بن جعفر(ع) چهارده سال در زمان هارون زندانی بوده است چگونه می تواند صاحب فرزندی در این زمان باشد و این تاریخ تولد حضرت معصومه را درست دانست؟ حتی برخی داشتن فرزندان متعدد برای موسی بن جعفر (ع) را با این دوران طولانی زندان، بعید می دانند به ویژه که اولین فرزند حضرت امام رضا در سال 148 متولد شده است.
بنابراین با توجه به این که حضرت در زمان خلفای دیگر مدت قابل توجهی در زندان نبوده است و مدت چهارده سال زندان در زمان هارون با حقایق تاریخی سازگار نیست این قول درست نیست.
ادله رد ده سال زندان
شیخ طبرسی در تاج الموالید قائل به ده سال زندان است. وی می نویسد:«او مدتی طولانی در زمان امامتش زندانی بود، از جانب رشید ده سال و یک ماه و چند روزی زندان بود.» از این نقل استفاده می شود تمام مدت زندان حضرت در زمان هارون بوده است.
مرحوم طبرسی دلیل و منبع خبر خود را ذکر نکرده است و در اعلام الوری مدت زندان حضرت را نقل نکرده است. شاهدی بر این نظر نیست مگر همان روایتی که نقل شد. در باره آن گفتیم صحیح آن، ده ماه و اندی است. این قول از گزارش تذکرة الخواص نیز به دست می آید، زیرا وی دستگیری حضرت را در سال 177 و شهادت ایشان را در رجب سال 188 می داند که حدود یازده سال می شود.
همان گونه که ذکر شد حضرت تا سال 174 در سفر حج بوده است و هارون سال های بعد به مدینه آمده و با توجه به شهادت حضرت در سال 183 ده سال کامل نمی شود. افزون بر این که قیام یحیی بن عبد الله در سال 175 بوده و نامه وی به امام کاظم (ع) را باید در سال بعد دانست.
نامه یحیی بن عبد الله به موسی بن جعفر
از جمله دلائلی که این قول را مردود می نماید نامه یحیی بن عبد الله بن حسن به امام کاظم (ع) است. یحیی جزو افرادی بود که با حسین بن علی شهید فخ قیام کرد و از مرگ نجات یافت او به منطقه دیلم رفته و در سال 175 و به قولی در سال 176 قیام کرد(14) و پس از یک سال مقاومت تسلیم و بعد آزاد شد و در نهایت در زندان سندی بن شاهک از دنیا رفت. برای روشن شدن زمان و موقعیت مبادله نامه لازم است گزارش ذهبی را نقل کنیم.
ذهبی در تاریخ اسلام می نویسد: در سال 175 یحیی بن عبد الله بن حسن علوی به بلاد دیلم رفت و به تحرک پرداخت و قدرت و شوکت وی قوی شد و خواهان خلافت بود و شیعیان به سرعت از شهرها به سوی او شتافتند.
هارون الرشید از این غمگین شد و از شرابخواری و لهو بازماند و فضل بن یحیی برمکی را همراه با پنجاه هزار نفر از خراسانی ها و دیگران، اعزام کرد و طلای زیادی بین آنان تقسیم کرد. یحیی ترسید حاکم طبرستان به وی خیانت کند(15) از این روی خواستار صلح شد و هارون الرشید برای یحیی امان نامه فرستاد و بزرگان بر آن گواهی دادند و همراه با هدایا و مال زیاد برای وی فرستاد. گفته شده چهار صد هزار دینار برای وی فرستاد. یحیی خوشحال شد و بر هارون وارد شد و او نیز یحیی را گرامی داشت و گفته می شود بارها دستگیر و آزاد می شد.
یحیی بن عبد الله نامه ای به موسی بن جعفر نوشته و در آن حضرت را مورد سرزنش قرار می داد که تو و پدرت افراد را از کمک به ما باز داشته اید و حال آن که من مردم را به رضا از آل محمد دعوت نموده ام.
حضرت به وی پاسخ می دهد از پاسخ ایشان به خوبی استفاده می شود که ناراحتی وی از آن جهت بوده که شیعیان طرفدار خود را از همراهی با یحیی بازداشته است متن سخن حضرت چنین است. « گفتی که من مردم را از یاری تو باز داشتم به جهت علاقه ام در باره آنچه به دست آوردی و مرا باز نداشت از ورود به آنچه تو در آن هستی- اگر به آن علاقه داشتم- ضعف شناخت سنت و هم به جهت اندکی بصیرت به حجت. بلکه خداوند تبارک و تعالی مردم را درهم، گونا گون و با غرائز متفاوت آفرید(16)» سپس دو پرسش مطرح می نماید و می افزاید: «من تو را از مخالفت با خلیفه باز می دارم و تو را به نیکی به او و طاعتش دعوت می نمایم و این که برای خودت امان بخواهی قبل از این که به تو دست یابند...»
از نامه یحیی و پاسخ صریح حضرت استفاده می شود که وی وقتی این نامه را نوشت که قدرت و طرفدار پیدا کرده و بر توان خود می بالیده است و امام کاظم(ع) نیز در همین مقطع به او توصیه می نماید خودش را تسلیم نماید و باعث درگیری و خونریزی نشود. در نتیجه مبادله این نامه را باید سال 176 دانست و در این سال هنوز حضرت دستگیر نشده است.
در پایان این حدیث آمده است که این نامه ها به دست هارون رسید وقتی خواند گفت: «مردم مرا بر ضد موسی بن جعفر(ع) تشویق می نمایند و حال آن که وی بدور است از آنچه به آن متهم شده است» یعنی هارون تا مدتی نسبت به موسی بن جعفر(ع) بد گمان نبود و برای حضرت مشکل ایجاد نکرد.
این قول را می توان از گزارش تذکرة الخواص به دست آورد. با این توضیح که ایشان دستگیری حضرت را در سال 177 می داند و قولی را نقل می کند که در سال 183 به شهادت رسیده است در نتیجه مدت زندان حضرت شش سال می شود و ممکن است قول به هفت سال هم از چنین قولی بر گرفته شده است . در نقد آن می توان گفت دستگیری حضرت در سال 177 دلیل استواری ندارد.
شهید مطهری نیز دوران زندان حضرت را چهار سال ذکر کرده است
قول چهار سال زندان از اکثر گزارش ها استفاده می شود. تمام کسانی که دستگیری حضرت را به سال 179 دانسته و شهادت ایشان را در سال 183 ذکر کرده اند. مدت زندان حضرت را حدود چهار سال می دانند. این قول از کلینی، صدوق و بسیاری از بزرگان نقل شده است. در تاریخ بغداد زمان دستگیری حضرت سال 179 و شهادتش در 25 رجب سال 183 ذکر شده است. شهید مطهری نیز دوران زندان حضرت را چهار سال ذکر کرده است (17) و بر آن شواهد زیادی است.
1. نقد و بررسی هایی که تا کنون داشتیم این مطلب را به اثبات می رساند، زیرا دلیلی بر چهارده سال، ده سال و شش یا هفت سال نداشتیم.
2. زمان دستگیری حضرت در شوال سال 179 مهم ترین دلیل بر این نظر است.
3. در روایتی نقل شده است امام رضا(ع)در طول چهار سالی که حضرت در زندان بودند شب ها در دهلیز خانه ایشان می خوابیدند تا روزی که به شهادت رسیدند. در کافی این روایت نقل شده و مدت آن را چهار سال ذکر کرده است و کتبی که از کافی نقل کرده اند مانند: وافی، مدینة المعاجز،اثبات الهداة و بحار الأنوار، در اثبات الوصیه هم چهار سال در دلائل الامامه نزدیک چهار سال (18) و در خرائج رواندی بدون ذکر سال جریان را نقل کرده است(19) و حدیث آن در کافی چنین است؛
مسافر گوید: هنگامى که ابوابراهیم(موسى بن جعفر)علیه السلام را (به سوى بغداد) می بردند به امام رضا علیه السلام دستور داد که همیشه تا وقتى که خودش زنده است، هر شب در منزل آن حضرت بخوابد تا خبرش به او برسد. مسافر (غلام حضرت)گوید: ما هر شب بستر امام رضا(ع)را در دهلیز خانه می انداختیم، و آن حضرت بعد از شام مىآمد و می خوابید، و صبح به منزل خویش می رفت، تا چهار سال به دین منوال گذشت، شبى از شب ها بستر حضرت را انداختند ولى او دیر کرد و بالاخره هم نیامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما را از نیامدنش دهشتى گرفت. چون فردا شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجه «ام احمد» شد و به او فرمود: آنچه را پدرم به تو سپرده بیاور، ناگاه ام احمد فریاد کشید و سیلى به رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: به خدا آقایم مرد، حضرت به او فرمود: «مبادا سخنى بگوئى و آن را اظهار کنى تا خبر به حاکم برسد» سپس ام احمد زنبیلى را با دو هزار دینار یا چهار هزار دینار نزد او آورد و همه را به امام رضا(ع) داد، نه به دیگران (زیرا از اموال شخصى آن حضرت نبود تا میان همه وراث تقسیم شود).
و ام احمد- که برگزیده و محرم راز امام هفتم علیه السلام بود- گفت آن حضرت روزى محرمانه به من فرمود: این امانت را نزد خود حفظ کن، کسى را از آن آگاه نساز تا من بمیرم، چون من درگذشتم، هر کس از فرزندانم نزد تو آمد و آن را از تو خواست تحویلش ده و بدان که من مردهام. اکنون به خدا نشانهاى که آقایم فرموده بود ظاهر شد (و دانستم که او درگذشته است).
امام رضا علیه السلام آنها را از او گرفت و همه را دستور خوددارى داد تا زمانى که خبر برسد، سپس بازگشت و براى خوابیدن شب هم چنان که مىآمد، نیامد، تا چند روزى بیش نگذشت که پاکت نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما روزها را شمردیم و حساب کردیم، معلوم شد همان وقتى که امام رضاعلیه السلام براى خوابیدن نیامد و امانت را گرفت، آن حضرت درگذشته است.
این خبر نشان می دهد که از زمان دستگیری تا زمان شهادت حضرت امام کاظم چهار سال طول کشیده است و در این مدت زندان و یا تحت نظر در بغداد بوده است.
پی نوشت ها؛
1. تاریخ خلیفة بن خیاط ، ص 296 ؛ دینوری ، أخبار الطوال،مترجم، ص 427؛ زرکلی ، الاعلام، ج8، ص 62.
2.وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى ( انعام ، آیه 84- 85).
3. فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم (آل عمران آیه 61).
4.امین محسن، سیره معصومان ، ج6 ، ص 137. 5.صدوق، عیون أخبار الرضا ع، ج ،1 ص 73.
6.الکافی ، ج1 ، ص476. 7.صدوق ، عیون أخبار الرضا ع، ج1، ص 104.
8.کافی ، ج1، ص 486. از ابو بصیر. 9.طوسی، تهذیب الاحکام ، ج6، ص 92، تحقیق غفاری.
10.کافی ، ج1 ، ص313. 11.مفید ، ارشاد ، ج2، ص240.
12.زندگانى حضرت امام موسى کاظم علیه السلام ( ترجمه جلد 48 بحار الأنوار) ، ص199.
13.مجلسی ، ج48، ص 54- 55. 14.ابن کثیر، البدایة و النهایه ، ج10 ، ص 189.
15.زرکلی ، الأعلام ، ج8، ص 154. 16.کافی ،ج1 ، ص367.
17.مطهری ، مرتضی، مجموعه آثار، ج18، ص 98. 18.طبری، دلائل الإمامه ، ص373.
19.راوندی ، الخرائج و الجرائح ، ج1 ، ص371. 20.خطیب، تاریخ بغداد ، ج13، ص 31.
21.نجاشی، رجال ، ص 407. 22.اعلام الهدی ، ج8، ص 168.
23. مجلسی ، بحار الأنوار، ج 48، ص 234. 24.همان، ص 228.
25.طوسی ، تهذیب الاحکام ، ج6، ص 92، تحقیق غفاری. 26. همان، مجلسی ، بحار الأنوار، ج 48، ص 234
تالیف: علی اکبر ذاکری خمی
پایان پیام/
نظر شما