به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان، روزی که مدرس، میرزا حسن خان مستوفی الممالک یکی از آخرین نخستوزیران قاجاریه در زمان احمدشاه قاجار را به استیضاح کشاند و آخرین دفاعیات نخستوزیر و محمدعلی فروغی وزیر خارجه نتوانست دولت را حفظ کند.
مجله مهر در ادامه این مطلب نوشت: «اسم من حسن است، اسم آقای نخستوزیر هم حسن است، روابط ما هم حسنه است.» این بخشی از نطق سید حسن مدرس در مجلس بود، با این حال مستوفی الممالک را در آن شرایط ایران مناسب نخستوزیری نمیدانست. در آن زمان حکومت قاجاریه در ضعیفترین دوران خود به سر میبرد و جنگ جهانی اول با آنکه پایان یافته بود، اما اوضاع ایران را آشفته، نابسامان و متزلزل کرده بود. بحران فزاینده اقتصادی، خطر تجزیه در شمال، غرب و شمال غربی کشور، و همچنین دخالتهای بیشمار قدرتهای خارجی، بر ایران آن روز سایه افکنده بود.
سید حسن مدرس که مخالف نخستوزیری مستوفی الممالک در شرایط بغرنج و بحرانی آن روز ایران بود و قوام السلطنه را مناسب میدانست، در نطق خود در مجلس گفت: «آقا مانند شمشیر مرصع است که باید در روزهای بزم و ایام سلام به کمر بست. ولی قوام السطلنه مانند شمشیر فولادی و برنده است که در جنگ به کار میآید. مملکت در این روزها احتیاج به شمشیر برنده فولادی دارد نه شمشیر جواهرنشان.»
خطر اصلی؛ قدرت گرفتن سردار سپه
پس از کودتای رضاخان و سید ضیاء طباطبایی در 3 اسفند 1299، همزمان با نخستوزیری سید ضیاء (که البته 100 روز بیشتر به طول نینجامید)، احمدشاه قاجار رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کرد و تا 3 آبان 1302 در این مقام ماند و از همین رو قدرتی فزاینده داشت. در همین راستا برخی از مورخان، یکی دیگر از دلایل استیضاح را جلوگیری از قدرت گرفتن بیش از پیش رضاخان و ایجاد مانع در برابر نخستوزیریاش دانستهاند.
سرانجام پس از استیضاح و استعفای مستوفی الممالک، مشیرالدوله تنها چند روز توانست دولت را به دست گیرد و پس از آن رضاخان در 3 آبان 1302 با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری رسید و شاه به اروپا رفت و عملا کشور را به رضاخان سپرد و اینگونه راه برای قدمهای بلند او به سوی خلع قاجاریه و آغاز سلطنت پهلوی باز شد.
از سخنان شهید مدرس در نطق 5 ساعته در جریان استیضاح دولت مستوفی در مجلس شورای ملی میتوان نگرانی مدرس درباره دخالتهای خارجی را به وضوح دید. او میگوید: عملیاتی که منشأ بشود از برای آنکه دولتی مثل انگلیس یا یک مامور و یک دولت دیگر از ایران تنفیذ نماید، با کمال هوشیاری و بیداری و دوستی باید از این عملیات جلوگیری کرد.»
پس از نطق سید حسن مدرس، سلیمان میرزا اسکندری پایهگذار سوسیالیزم در ایران و از بنیانگزاران حزب توده ایران به دفاع از حسن مستوفی پرداخت و پس از او محمدعلی فروغی وزیر خارجه که عملکرد او دلیل رسمی استیضاح دولت بود، به دفاع از دولت پرداخت. پس از آن بود که مستوفی بر کرسی خطابه نشست و از بیمیلیاش به زمامداری گفت و «امر اعلیحضرت همایونی» و «تمایل مجلس» را دلایل نخستوزیری خود دانست.
مدرس: تقصیر نمیدانم، قصور میدانم
مستوفی الممالک بعد از آن اشارهای هم به سخنان سید حسن مدرس کرد و اظهارات او را به معنای بی ایراد بودن کار خود دانست: «از اظهارات آقای مدرس معلوم شد ایرادی نیست، بلکه نسبت به شخص من بیلطفند.» مدرس در همین لحظه فریاد زد: «خیر. به آقا ارادت دارم.»
مدرس در نطق خود مستوفی را با احترام خطاب قرار داده و گفته بود: «من هیچ تقصیری بر آقا نمیدانم. فقط قصوری میدانم. تقصیر قائل نیستم. ایشان استعداد منع ندارد و ما نمیخواهیم یک نخستوزیری داشته باشیم که وقتی یک خارجی یا یک داخلی از او چیزی بخواهد، این مانع نشود.»
مستوفی در نطق خود، شاید از آن رو که ضعف روزافزون احمدشاه قاجار و بالا رفتن شتابزده رضاخان از نردبان قدرت را میدید، اشارهای هم به صف داوطلبان صدارت کرد و گفت: «میدانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره برهکشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان میدانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سر کار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیلگیر نیستم، ناچار به کسی آجیل نمیدهم.»
مستوفی، مردی برای تمام فصول
ورق زدن صحفههای بعدی تاریخ، اما نشان میدهد که مستوفی الممالک به خوبی راه و رسم آجیلگیری و آجیلدهی را یاد گرفته بود، چرا که به رغم پیروزی در انتخابات مجلس ششم که در آخرین نفسهای قاجاریه برگزار شد، در مجلس حضور نیافت و در ایام فترت از سیاست کناره گزید تا آبها از آسیاب بیفتد و چنانکه در نطق 19 خرداد 1302 در مجلس شورای ملی گفته بود، توانست «دوره برهکشی» را با موفقیت پشت سر بگذارد.
پس از آغاز عصر پهلوی، بسیاری مورد خشم رضاخان قرار گرفتند، اما مستوفی الممالک اولین نخستوزیر رضاشاه شد. گرچه برخی از تاریخنگاران نقل کردهاند که حسن مستوفی از اینکه نخستوزیری کسی را بپذیرد که پیش از آن بارها وزیر جنگ کابینهاش بوده ابا داشت و این کار را کسر شأن خود میدانست، اما 3 سال پس از استیضاح بالاخره در 18 خرداد 1305 به دربار فراخوانده شد و مقام ریاست دولت را پذیرفت.
مدرس به مستوفی: نخستوزیری را بپذیر
این بار اما سید حسن مدرس با نخستوزیری مستوفی الممالک موافق بود و حتی آن را به صلاح شرایط آن روز ایران میدانست؛ چرا که معتقد بود تنها اوست که میتواند در برابر تندرویهای رضاشاه ایستادگی کند. سید حسن مدرس در نشستی رسمی در یکی از کمیسیونهای مجلس شورای ملی با حضور علما و رجال میگوید: اگر آقای مستوفی قبول ریاست دولت را نماید، میتواند در مقابل پارهای اعمال خلاف رویه و قانون، ایستادگی نماید؛ زیرا جامعه برای او احترام قائل است و رضاخان هم چون حرمتش را نگه میدارد، قطعا دست به اعمالی نخواهد زد که موجب ناراحتی او شود.
تدبیر و دوراندیشی سید حسن مدرس گرچه نزدیک به واقع بود، اما رضاشاه مستبدتر از آن بود که احترام به مستوفی بتواند سدی در برابر بلندپروازیهای پهلوی اول باشد. نخستین نشانههای تغییر رویه رضاشاه را میتوان در سال 1305 و در ترور ناکام مدرس به وضوح دریافت. کار به جایی رسید که سرانجام مستوفی الممالک در اردیبهشت 1306 استعفا کرد و در نامهای به مهدی قلی هدایت نخستوزیر بعدی، خود را تحقیر شده خواند.
پایان پیام/
نظر شما