به گزارش خبرگزاری شبستان از گیلان، طولانیترین نبرد کلاسیک در قرن بیستم و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام جنگ عراق علیه ایران اسلامی بود. جنگی که وقتی آغاز شد کسی نمیدانست شاید هشت سال به طول بیانجامد. جنگی که خسارات زیادی بر هر دو کشور وارد کرد و مهمتر از آن جان بسیاری از عزیزان این مرز و بوم را گرفت.
جنگی که در نهایت پس از حدود هشت سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتشبس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و یک هزار و 190میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت.
و همیشه اولین کسانی که یک راه ناشناخته را آغاز میکنند یک اسطوره و یک قهرمان واقعی هستند، قهرمانان واقعی دفاع از کیان و آرمانهای والای انسانی شهدایی هستند که پرچم کشورمان را برای همیشه برافراشته نگاه داشتند.
شهید تراب پورقلی/اولین مهاجر سپاه گیلان در آغازین روزهای جنگ
تراب پورقلی در تاریخ نهم آذر ۱۳۳۸متولد شد. پدرش علی پورقلی و مادرش بلور مرادی جیرنده از مدتها قبل به شهرستان رشت مهاجرت کرده بودند، مدتی در لشت نشاء و سپس در سنگر مستقر شدند. ۳ خواهر و۳ برادر بودند که با پدر و مادر روزگار میگذراندند.
تراب در سنگر رشد کرد و در کودکی در کلاس قرآن و مکتب خانه تحت تعالیم اسلامی قرار گرفت. دوم راهنمایی بود (سال ۵۱) که پدرش مرحوم شد، سپس تحت سرپرستی برادرش صفر پورقلی قرار گرفت. به ورزش فوتبال علاقه داشت و در تیم گیلان جوان بازی می کرد. تراب، آنروزها برای کسب در آمد در اوقات بیکاری و تابستان بنایی میکرد.
سالهای انقلاب در رشت و سنگردر راهپیماییها شرکت فعال داشت و با دوستان در سازماندهی و تسخیر اماکن وابسته به رژیم شاه فعالیت میکرد.
دوران جوانیش همزمان با اوج مبارزات مردمی علیه رژیم سفاک طاغوت، بود. تراب که یکپارچه شور و نشاط بود به سرعت جذب گروهکهای مردمی شد و همراه با دوستانش علی الخصوص شهید دانا فعالیتهای گستردهای در سطح منطقه خود سازماندهی کرد.
تراب پورقلی روزی در جواب یکی از دوستان که او را از شرکت در این فعالیتها منع میکرد گفت: "من جانم را در این راه گذاشته ام و از هیچ چیز هراسی ندارم و به فعالیتهایم ادامه میدهم تا انقلاب پیروز شود."
بعد از پیروزی انقلاب مدتی را در کمیته مرکزی سنگر گذراند و پس از شکل گیری سپاه رشت به جمع پاسداران انقلاب اسلامی پیوست، او در تمام این مدت به افراد بی بضاعت محل کمک میکرد و یک هزار و 500 تومان حقوقی را که از سپاه میگرفت صرف رسیدگی به این خانوادهها میکرد و خود به حداقل وسایل و امکانات شخصی قانع بود.
تراب در کودکی طعم تلخ یتیمی را چشیده بود از هیچ کوششی برای رسیدگی به خانوادههای بی سرپرست دریغ نمیکرد و همیشه سفارش آنها را به دوستان و آشنایان نیز میکرد.
همزمان با اوج گیری غائله کردستان، در بهار سال ۵۹ به مدت سه ماه به پاوه کردستان رفت تا با ضد انقلاب مبارزه کند، او که خود را آماده شهادت میدید وصیت نامهای نوشت و در خانه به امانت گذاشت. اما از آن جا که حضرت دوست سرنوشت دیگری برای او رقم زده بود به سلامت باز گشت. در برگشت به خانه پای مادر را بوسید، به خاطر پا درد مادر ناراحت بود.
او که آرزویش را برای شهادت نقش بر آب دید در صدد پاره کردن وصیت نامهاش بود و با دلخوری به خانواده اش گفت: "معلوم است هنوز لیاقت شهادت را پیدا نکردهام".
با شروع جنگ تحمیلی از سوی عراق جزء اولین اعزامیان استان گیلان به منطقه بود، در پاییز سال ۵۹ دوباره به غرب رفت، پنج روز بعد در سرپل ذهاب به شهادت رسید،۷ مهر ماه جنازه شهید را آوردند و در ۸ مهر سال ۵۹ در رشت تشییع شد.
استاندار وقت شهید مهندس انصاری بر سر مزار شهید سخنانی کرد.
بدین ترتیب اولین شهید دفاع مقدس گیلان شهید تراب پور قلی نام گرفت و گیلان همیشه سر افراز، اولین شهید خود را تقدیم دفاع مقدس کرد.
شهید تراب پور قلی در قسمتهایی از وصیت نامه خود آورده است:
مادر جان من فقط و فقط برای شهادت که یگانه آرزوی من بود آمدم
.......مادر جان امشب برای ما آماده باش است و من این نامه را برای مادری که سالها برای من زحمت کشیده و همیشه ناراحتی مان او را رنج می دهد، نوشتم .شاید این آخرین بار باشد مادر که با تو گفتگو می کنم .نمی دانم شاید از شانس بد من به سلامت برگردم معلوم نیست. مادر جان من فقط و فقط برای شهادت که یگانه آرزوی من بود آمدم و هیچ چشم داشتی از هیچ کس نداشتم چه حرفهایی که در این دوره از دوست و دشمن و آشنا شنیدم .تو مادر چه قدر به من نصیحت می کردی که نرو ولی من به تو می گفتم مادر مگر خون من رنگین تر از دیگر برادرانی است که هر روز شهید می شوند . مادرجان امیدوارم که مرا ببخشید که به حرفت گوش نکردم و قبل از انقلاب با تو بد کردم می دانم که مرا می بخشی مادر سلام مرا به برادرم که مانند یک پدر برایم مهربانی کرد برسانید به او بگویید وقتی تو را شناختم بعد از انقلاب بود و پیش از انقلاب من یک آدم پوچ بودم .در آخر سلام مرا به تمام دوستان و آشنایان برسانید و بگویید اسلام را در یابید .دیدار ما در آن دیار.
یک نصیحت مادر جان به تو می کنم و آن این است که بعد از کشته شدنم گریه نکنی و پیراهن سیاه نپوشید دوست دارم که همیشه خندان و شادان باشی تا دشمن را بیشتر عصبانی کنی. فقط و فقط به خاطر اسلام عزیز.
نباید به دشمن امتیاز داد
نجد باقری، دوست و همکار شهید تراب پورقلی، در مورد او میگوید: تراب اخلاق مردانهای داشت، خیلی نترس و بی باک بود. او در مبارزه با افراد شرور کوچکترین نرمشی از خود نشان نمیداد.
در اوایل انقلاب فرد شروری مردم را مورد اذیت و آزار قرار میداد و مردم از او به سپاه شکایت کرده بودند. فرمانده وقت سپاه ما را مأمور کرد تا او را دستگیر کنیم، روزی از طریق مردم به ما خبر دادند که همان شخص را در یکی از خیابانهای شهر دیدهاند، ما هم بلافاصله خودمان را به محل مورد نظر رساندیم و به او گفتیم که فلانی تو هستی و گفت بله، گفتیم از شما شکایت شده باید بیایی برویم سپاه، گفت، نمیآیم و شروع کرد به داد و بیداد راه انداختن و به قولی ترساندن ما، "تراب" که در حین گفتگوی من و آن فرد خودش را به پشت سر او رسانده بود با قنداق اسلحهاش به کمر او زد و افتاد بعد هم سر اسلحه را زیر گلویش گذاشت و گفت به ابوالفضل قسم اگر نیایی همین جا می کشمت. با این کار "تراب" ابهت کاذبی که آن فرد شرور در بین مردم از خودش ایجاد کرده بود شکست و آن غائله با تدبیر و شجاعت تراب ختم به خیر شد.
تراب آدم قاطعی بود و اما و اگر را در کار نمی پذیرفت، بچهای بود که عقب نشینی نداشت، همیشه پای کار بود، در شرایط سخت همیشه با شهامت پای کار میماند، در همان روزها کسانی بودند که به مماشات و امروز فردا کردن توصیه می کردند اما تراب از نیروهایی بود که این جور سهل انگاریها را نمی پذیرفت، همیشه میگفت: "نباید به دشمن امتیاز داد و دشمن نباید در ما احساس ضعف ببیند، ما باید تکلیفمان را درست و به موقع انجام دهیم ".
ما یک بار از سردار شهید داوود حق وردیان خواستیم که به عنوان مسئول عملیات به لنگرود بروند و ایشان گفتند: "تا وقتی که تراب هست بهتر است که ایشان بروند".
خدمات شهید تراب پورقلی
کمیته محلی انقلاب اسلامی را در محل ژاندارمری سنگر تشکیل داد و سه ماه آنجا را اداره کرد.سازماندهی سپاه لنگرود، سپاه هشتپر و نهادهای انقلابی رشت از جمله کارهای مهم سال اول انقلاب بود که شهید پورقلی انجام داد.
در طول حضور کوتاهش در سپاه نیز با تمام لیاقتی که از خود نشان داد مدتی را به عنوان فرمانده عملیات سپاه لنگرود و مدتی را هم به عنوان معاون عملیات سپاه رشت ایفای وظیفه کرد.
پایان پیام/
نظر شما