به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان اباصالح تقیزاده طبری، کارشناس اندیشه اسلامی و مدرس دانشگاه در نشست علمی "عناصر هویت غربی" با تاکید بر اینکه برای ما توجه به عناصر هویت غربی، توجه به امری بیگانه و ناگفته نیست، گفت: در خصوص علم، تکنولوژی، فرهنگ و سیاست غربی سخن بسیار گفته شده و عموماً بر این امر تاکید کرده ایم که هویت غربی با تصرف در چیزها، هویت غربی شده اما کمتر از امکان این تصرف پرسش کرده ایم.
وی با بیان اینکه امر ناگفته در هویت غربی، اگر آشکار شود، به لحظه اصیل تفکر درباره غرب میرسیم و وضع ما نیز در این جهان نشان داده می شود، ادامه داد: اما راه بردن به این امر ناگفته به دو گونه ممکن خواهد شد؛ نخست در انتباه به پرسشی که از آن هویت غربی آغازیدن گرفته است و دوم، در انتباه به تقدیری که هویت غربی در آن به تمامه خود را متعین می کند. البته این دو یک چیزند؛ آن پرسش آغازین است که اگر از پوشیدگی درآید در همان آغاز، تقدیر خود را آشکار می کند.
وی با بیان اینکه بنابراین فعالیت در این زمینه دو اپیزود خواهد داشت، اپیزود نخست فاوست و برهوت عالم، تصریح کرد: پرسش آغازین را می توان در فاوست گوته پیدا کرد؛ او نماد بشری است که هدفش توسعه یا تصرف در چیزهاست. فاوست میگوید: ای طبیعتِ نامتناهی، چگونه به چنگت آورم؟ ... دل آن دارم که خود را به آغوش جهان فکنم ... با بادها گلاویز و با طوفان زیر و رو شوم و بیهیچ ترسی در کام دریای خروشان فرو روم ... براستی شرمآور است که به رغم انرژی عظیمی که دریا مصرف میکند، کار آن صرفاً در خیزشِ بیپایانِ امواج به جلو و عقب خلاصه میشود و هیچ چیز حاصل نمیشود. قدرت بیمهار و بیهدفِ این عناصر بنیادین، روح و جانم را بسی ناشاد میکند. روحم فراتر میرود از تمامی معارف پیشین؛ و همینجا با طبیعت میرزمد و آن را منقاد میکند.
تقی زاده اضافه کرد: اما پرسش ما پرسش از امکان این تصرف است. به عبارت دیگر، چگونه چنین چیزی هویت فاوست، انسان غربی شده است؟ مفیستوفلس از همین امکان سخن می گوید، وقتی فاوست را مورد خطاب قرار می دهد که، نباید در وضعیت های گوناگون و در لحظه کنش اینگونه بپرسی که «آيا بايد چنين كنم؟»، چرا که در این صورت خود را فلج می کنی، بلکه در جهان رو به توسعه و رشدی که اكنون بدان پاگذاشت هاي بايد پرسش آغازین خود را چنین کنی که «چگونه بايد اين كار را انجام دهم؟» در «آيا بايد چنين كنم؟» پای اجازه ای در میان است، و به نسبتی میان انسان و جهان ارجاع دارد. در واقع یافتن آن نسبت در انجام هر عملی است که هویت انسان را شکل میدهد. من در هر عملی باید به «جای» خود در عالم توجه کنم و نسبت جهان را با خویش دریابم، اما در «چگونه بايد اين كار را انجام دهم؟»، همه چیز ارجاع به من دارد و دیگر جهان ساکت شده است. همانطور که بر من می نویسد، فاوست نه به دستور مفیستوفلس، بلکه به کمک «خودآگاهی» خویش دست به توسعه زده است؛ این خودآگاهی، چیزی نیست جز برگشتن به خود و تحصیل آگاهی و از آن پس یافتنِ همه چیز بر پایهی این آگاهی.
این کارشناس اندیشه اسلامی در ادامه گفت: اینجاست که امر از پیش داده شده رنگ می بازد و دیگر انسان حامل معنایی نیست و اینجاست که او به توسعه فکر کرده و در جهان پیشروی می کند. انسان فاوستی، از آنجا امکان تصرف بر عالم را می یابد که جهان را به برهوتی برای خود بدل کرده باشد. فاوست وقتی در عالم قدم می زند در برهوتی مسیر می پیماید و برهوت چیزی نیست جز سکوت و توقف و بی نسبتی. برهوت شدن عالم است که امکان تصرف را برای فاوست پیش آورده است. اما انسان فاوستی تقدیر خود را در کجا می یابد؟ یعنی این امکان در کجاست که به نهایت خویش می رسد؟
وی با اشاره به اپیزود دوم؛ تقدیر فاوست و ظهور امریکا تصریح کرد: تقدیر فاوست و انسان فاوستی در آمریکا رقم می خورد. آمریکا نهایت بی شکلی و بی جهتی است و به همین دلیل است که «هیچ کجا»ست. تمام تاریخ غربی تلاش کرده است تا جهان را در نسبت با خود، بی شرط و جهت کند، تا در این بی شرطی و بی جهتی، خود شرط گذار و جهت دهنده باشد. هویت غربی درست در همینجاست که آشکار می شود و آمریکا به نهایت رسیدن این هویت است.
تقی زاده با تاکید بر اینکه در آمریکا حتی علم نیز پس از فلسفه قدر خود را از دست داده است، بیان کرد: جهان آمریکا حتی جهان علم نیست، جهان درس نخوانده هایی چون استیو جابز، بیل گیتس و زاکربرگ است. تقدیر فاوست زندگی کردن در هیچ کجاست؛ یک بودایی، یا یک سرخپوست، یا یک مسلمان وقتی در آمریکا تلاش می کند تا مطابقِ باورهای خود زندگی کند، در واقع تلاش می کند تا مطابق باورهایِ خود زندگی کند و این همان چیزی است که هویت غربی یا به تعبیر بهتر آمریکایی به او داده است. او از آن جهت، به سبک بودایی، سرخپوستی و اسلامی زندگی می کند که جهانش پیشاپیش به او گفته است که «هر طور که میخواهی زندگی کن». وقتی جهان، همه شرط هایش را برداشت و بی جهت شد، او انتخاب کرد و تصمیم گرفت و «سبکی برای زندگی» برگزید.
وی تاکید کرد: در زمانه ای که زمانه سبک زندگی نیست، جهان جهت دارد. جهتِ جهان، امری «داده شده است» و نه «برساخت شده». آن فرد که مسلمان زندگی می کند، نه از آن جهت مسلمان زندگی می کند که تلاش دارد زیستنش مطابقِ باورهایش باشد، بلکه مسلمان زندگی می کند چون او به جهانی تعلق دارد که جهانی اسلامی است. یعنی جهانش پیشاپیش صورتی دارد و پیش از او، صورتش را به او بخشیده است؛ او برای همانی است که هماره پیش از اوست و او از آغاز خویش را در آن می یابد.
وی تقدیر فاوست را زندگی کردن در جهان آمریکایی، جهانی که البته دیگر فقط به آمریکایی ها تعلق ندارد، دانست و خاطر نشان کرد: این جهان، جهانی بی غیرت است که حتی برای تاریخ نیز قدری قائل نیست. برای اروپایی شدن باید راهی دراز به بلندای تاریخ اروپا را طی کرد و فرهنگ اروپایی را درونی کرد و مرارت های بسیار کشید. اما در مورد آمریکا اینگونه نیست فقط لازم است غیرت خود را کنار بگذاری و ناموس خود را فراموش کنی. حقیقت فاوست در آمریکا رقم می خورد و نهایت هویت غربی را به ما نشان می دهد.
پایان پیام/
نظر شما