خبرگزاری شبستان: حجت الاسلام خدامراد سلیمیان، عضو هیات علمی پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی در یادداشتی به بررسی دیدگاه علماء شیعه درباره زمان آغاز غیبت حضرت مهدی(عج) پرداخته است.
درباره آغاز غیبت حضرت مهدی(عج) دو دیدگاه وجود دارد:
یک ـ غیبت حضرت مهدی(ع) با شهادت امام عسکری(ع) آغاز شد. (دیدگاه مشهور).
دو ـ غیبت آن حضرت از همان ابتدای ولادت ایشان اتفاق افتاده است.
بنابر هر دو دیدگاه، آن حضرت مهدی(ع)، در روز شهادت پدر بزرگوار خود در مرحله غیبت و پنهان زیستی به سر میبرده است. و مردم به طور عموم از او خبر نداشتند و جز تنی چند، که پیش از آن، در دوران امام عسکری(ع) ایشان را ملاقات کرده بودند کسی او را ندیده بود. تا اینکه روزِ درگذشتِ امام یازدهم (= روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری قمری) فرا رسید.
شیخ صدوق در کمال الدین به نقل از "اَبُوالادْیان" یکی از خدمتکاران خانه امام عسکری(ع) این دیدار عمومی را در ضمن روایتی مفصل این گونه گزارش کرده است:
در آن بیماری که منجر به وفات امام حسن عسکری(ع) شد، ایشان نامههایی نوشت و فرمود: آنها را به مداین برسان. چهارده روز اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّا خواهی شد و از آن جا صدای واویلا میشنوی و مرا در جایگاه شستوشو مییابی. ابوالادیان گوید: ای آقای من! چون این امر واقع شود، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامههای مرا از تو خواست، همو قائم پس از من خواهد بود.
گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که بر من نماز خواند، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که خبر دهد در آن همیان (کیسهای که اشیای قیمتی در آن میگذاشتند) چیست، همو قائم پس از من خواهد بود. هیبت آن حضرت مانع شد که از او بپرسم: در آن همیان چیست؟
نامهها را به مداین بردم و پاسخ آنها را گرفتم و همانگونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرّا رسیدم. به ناگاه صدای گریه و شیون از سرای آن حضرت شنیدم و او را بر محل غسل دادن یافتم. برادرش جعفربن علی را بر در سرا و شیعیان را بر در خانهاش دیدم که وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک میگویند. با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود، زیرا میدانستم که او شراب مینوشد و قِمار میکند و تار میزند، پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم. او از من چیزی نپرسید، آن گاه عقید بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است، برخیز وبراو نمازبگزار! جعفربن علی داخل شد و برخی از شیعیان مانند سمّان و حسنبن علی ـ که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود ـ در اطراف وی بودند.
چون به سرا در آمدیم، حسن بن علی(ع) را کفن شده، بر تابوت دیدم و جعفربن علی پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تکبیر گوید، کودکی گندم گون با گیسوانی مجعّد و دندانهای پیوسته، بیرون آمد و ردای جعفربن علی را گرفت و گفت: «ای عمو! عقب برو که من به نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم.» جعفر با چهرهای رنگ پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! پاسخ نامههایی را که همراه تو است بیاور و آنها را به او دادم و با خود گفتم: این دو نشانه، باقی میماند همیان، آن گاه نزد جعفربن علی رفتم، در حالی که او آه میکشید! حاجز وشّاء به او گفت: ای آقا من! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجّت کنیم؟ گفت: به خدا سوگند! هرگز او را ندیدهام و او را نمیشناسم! ما نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و ازحسن بنعلی(ع) پرسش کردند و فهمیدند که او درگذشته است و گفتند: به چه کسی تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفربن علی اشاره کردند، آنان بر او سلام کردند و به او تبریک و تسلیت گفتند و پرسیدند: همراه ما نامهها و اموالی است، بگو نامهها از کیست و اموال چقدر است؟
جعفر در حالی که جامههای خود را تکان میداد، برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید؟ راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شماست و همیانی که درون آن هزار دینار است و نقش ده دینار آن محو شده است. آنان نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاد، همو امام است.
جعفربن علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن کودک را گزارش داد، معتمد کارگزاران خود را فرستاد و صقیل جاریه را گرفتند و از وی مطالبه آن کودک کردند، صقیل منکر او شد و مدعی شد که باردار است تا به این وسیله کودک را از نگاه آنان پنهان سازد. وی را به ابن الشوارب قاضی سپردند تا اینکه مرگ ناگهان عبیداللّهبن یحیی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پیش آمد. از اینرو از آن کنیز غافل شدند و او از دست آنها گریخت».[1]
البته شیخ طوسی روایت دیگری را نقل کرده که بیانگر آن است که حضرت مهدی(ع) خود آغاز به نماز کرد و گروهی از شیعیان که شمار آنها 39 نفر ذکر شده است در این مراسم افتخار حضور داشتند از جمله کسانی که در این مراسم حضور داشت ابراهیم پسر محمّد تبریزی بود، وی در این باره میگوید: «روز رحلت امام حسن عسکری(ع) در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بودیم که یک کودک به ظاهر ده ساله بیرون آمد، عبای خود را بر سر مبارکش کشیده بود، هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پیش از آن که او را بشناسیم، در مقابل شکوه، هیبت، عظمت و وقار او بی اختیار برخاستیم، در برابر جنازه ایستاد و همگی پشت سرش صف کشیدیم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خواندیم؛ چون از نماز فارغ شد به یکی از اتاقهای منزل وارد شد که از غیر آن بیرون آمده بود».[2]
اما این که چه دلیلی بر این موضوع وجود داشت که حضرت همه خطرها را به جان خریده مقابل دید مردم قرار گیرد، یکی از استادان معاصر می نویسد: در این روز، چهار امر باعث شد، تا مهدی(ع)، خود را به گروهی از مردم بنمایاند و به حوزة کسانی که برای مراسم تشییع و خاکسپاری امام یازدهم حاضر شده بودند آشکارا پا نهد:
1. اینکه باید امام بر جنازة امام نماز گزارد. مهدی(ع) برای رعایت این سنّت الهی، و سرِّ ربانی، لازم بود که ظاهر شود و بر پیکر پدر نماز گزارد.
2. اینکه جلو گیری شود از این امر، که کسی از سوی خلیفه بیاید و بر پیکر امام نماز بخواند، و سپس جریان امامت ختم شده اعلام گردد، و خلیفة جابر عباسی، وارثِ امامت ِ شیعی معرفی شود.
3. اینکه جلوگیری شود، از روی دادن انحراف داخلی در جریان امامت، زیرا که جعفربن علی الهادی، معروف به جعفر کذّاب، که برادر امام عسکری(ع) بود، و در صدد ادعای امامت بود، آمد تا بر پیکر امامِ در گذشته نماز گزارد.
4. اینکه ادامه جریان امامتِ حقِّه و ولایتِ اسلامیه تثبیت شود و بر معتقدان به امامت معلوم گردد، که از پس امام حسنِ عسکری(ع)، امام دیگری، امام دوازدهم، حامل این وراثت معنوی، و رسالت اسلامی، و ولایت دینی و دنیایی است، و او هست، تولد یافته و موجود است.
به این علتها بود که مردمی که برای انجام مراسم آمده بودند ناگاه دیدند، که کودکی خردسال، اما در نهایت شکوه و حشمت همچون خورشیدی فروزان، از اندرون سرا به درآمد، و عموی خود جعفر را، که آمادة نماز گزاردن بر پیکر پیشوای فقید شده بود، به یک سوزد، و بر پیکر پدر نماز گزارد.[3]
بنابراین میتوان گفت یگانه دیدار عمومی آن حضرت در دوران غیبت همین برنامه اقامه نماز بر بدن مبارک امام عسکری(ع)بود و از آن پس چنین اتفاقی نیفتاده است.
پی نوشت ها:
[1] . شیخ صدوق, کمالالدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنین ر.ک: نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ قطب الدین راوندی, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
[2] . شیخ طوسی, کتاب الغیبة, ص257.
[3] . محمّد رضا حکیمی, خورشید مغرب، ص24ـ 25.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
پایان پیام/
نظر شما