به گزارش خبرنگار شبستان، دکتر محمدبقایی ماکان در نشست معنای زندگی از نگاه مولانا گفت: به نظر می رسد که برای کلمه زندگی به اندازه تعداد انسانهای روی زمین تعریف وجود دارد هر کسی زندگی را آنچنان که خودش می فهمد تعریف می کند اما برخی از افراد معیارهایی را در تعریف زندگی دارند که می تواند از آنها بهره گرفت که مولوی یکی از آنهاست.
مولوی اندیشمندی که چگونه زیستن می آموزد
وی افزود: تمام آثار مولوی به طور کلی درباره زندگی است و هدف او از این تعاریف در مثنوی این است که چگونه زیستن را توضیح دهد و اندیشه های محوری خود را در این باره مطرح می کند به عبارتی مهم ترین اصلی که مولوی در آثار خود به آن تکیه دارد اندیشیدن است و از این رو تعقل را از همه چیز برتر می داند.
در دیدگاه مولوی انسان مبتنی بر عنصر اندیشه است
دکتر بقایی در ادامه گفت: در دیدگاه مولوی انسان مبتنی بر عنصر اندیشه است و این چیزی است که انسان را از دیگران متمایز می کند اما مولوی چگونه اندیشیدن را نیز می آموزد و راه اندیشیدن را به بشر نشان می دهد و آن راه نیک اندیشی است.بنابراین به جرات می توان گفت که بسیاری از اندیشه های مولوی در مثنوی برآمده از ادبیات مزدیسناست.
وی تصریح کرد: مولوی می گوید باید اندیشه نیک را دنبال و تشویق کرد چرا که اندیشه بد انسان را به سوی گورستان می برد؛ از این رو تکلیف خردورزی انسان را مشخص می کند و معتقد است که هر انسانی برای حرکت در مسیر زندگی نیاز به دلیل راه دارد. از دیدگاه مولوی راهنما می تواند بر سر دو راهی انسان را هدایت کند و به مقام انسانی برساند.
دکتر بقایی ماکان خاطرنشان کرد: در زندگی خود مولوی نیز دلیل راه ها بودند که او را به چنین جایگاهی رساندند. در واقع پدر، برهان الدین محقق ترمزی، شمس تبریزی، حسام الدین چلبی، صلاح الدین زرکوب از جمله دلیل راههای مولوی بوده اند که نقش بسزایی در زندگیش داشتند به عبارتی وقتی مثنوی را مرور می کنیم تاثیر دلیل راهها را در زندگی مولوی درمی یابیم .
انسان آرمانی مولوی آمیزه ای از شیر خدا و رستم دستان است
وی درباره انسان آرمانی مولوی نیز یادآور شد: انسان آرمانی مولوی آمیزه ای از شیر خدا و رستم دستان است به عبارتی او معنویت و قدرت را با هم پیوند می دهد یعنی الگوی خود را از انسان وابسته به عالم معنا و قدرت می داند. مرد عمل و مرد میدان با هم مدنظر اوست به عبارتی ذهن مولوی متوجه پروگماتیسم است و ما می بینیم که او در مثنوی طالب معنویت ایرانی است که البته همین اندیشه را نیچه هشت قرن بعد به شیوه خودش بیان می کند.
این اقبال شناس اضافه کرد: من در شگفتم که جوانان ما چرا با وجود داشته هایی مثل آثار مولوی همچنان سنگ متفکران غربی را به سینه می زنند چرا که آنچه را که مولوی در مثنوی می سازد بسیار قویتر از ابرانسان نیچه است.
وی یاد آور شد: مولوی برخلاف نیچه تقدیرگرا نیست؛ انسان آرمانی مولوی به تقدیر معتقد نیست چرا که به عقیده مولوی تقدیر حاصل فعالیت هایی است که شخص در گذشته انجام داده و درآینده به تشویش منجر می شود. بنابراین بسیاری از دین گریان سنتی برداشت های او را از احادیث قبول ندارند و با مثنوی مخالفت می کنند.
بسیاری از دین اندیشان سنتی افکار مولوی را قبول ندارند
دکتر بقایی تصریح کرد: بسیاری از دین اندیشان سنتی افکار مولوی را قبول ندارند. متاسفانه تصوف حق حق و هوهوی ما عکس اندیشه مولوی عمل می کند و بشر را از دایره تنگ تقدیر می نگرند. حال آنکه مولوی معتقد به اختیار است و از جبرگرایی هراس دارد. در حالیکه حتی بزرگانی چون ارسطو نیز بر این باورند که جهان را خدا آفریده و همین است که هست.
وی در ادامه این مطلب گفت: کسانی مانند نیچه نیز جبرگرا هستند؛ بنابراین نتیجه ای که از نگاه مولوی می توان گرفت این است که چیز مطلقی وجود ندارد و این اندیشه نیز مزدیسنایی است. مثنوی به انسان توصیه می کند فکر نکن که بدی و خوبی وجود دارد و این تویی که خوبی و بدی را می سازی و براین اساس است که انسان از دیدگاه مولوی می تواند به مقام خداگونگی برسد.
مولوی در صحبت از دین می گوید که من دیندارم و به همه ادیان نیز احترام می گذارم و در زمان و مکان نمی گنجم.
وی یادآور شد: مکتب عرفانی مولوی مکتب وحدت وجودی نیست و همین است که اقبال نیز شیفته اوست. او مولوی را کسی می داند که دارای استقلال فکری است.
وی گفت: یکی از مسائل موردتوجه در اندیشه مولوی نشاط و شادی و جنب و جوشی است که ما در او می بینیم. او طرفدار تحرک است و هر چیزی که زندگی را فعال و پویا می سازد می پسندد. مولانا به زندگی با نشاط اهمیت می دهد و از تن آسایی و دروغ بیزاری می جوید که این نیز تفکری است که دین اندیشان سنتی با آن مخالفند، بنابراین نتیجه ای که ما از این مساله داریم این است که با یادگیری آموزه های مولوی می توانیم رو به سوی خوبی ها برویم و از بدی ها که زاده اهریمن است بیزاری بجوییم.
پایان پیام/
نظر شما