به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان به نقل از مشرق، محمدرضا زائری در پست اخیر اینستاگرامش نوشت: روز پنجشنبه كه در محضر آيت الله جوادي آملي بوديم يك سيد روحاني كه با دانشگاهيان از مازندران آمده بودند قبل از سخنراني ايشان صحبت كرد و خيلي در باره ايشان به ستايش و تجليل پرداخت و عباراتي گفت كه من توي دلم گفتم حتما حاج آقا را شاكي مي كند!
همان موقع پيرمردي كه در انتهاي حسينيه كنارم نشسته بود به من گفت : ياد صحبت هاي فخرالدين حجازي پيش امام افتادم !
بعد كه آيت الله جوادي سخنراني خود را آغاز كردند به صراحت در اين باره سخن گفتند با اين مضمون كه اين گونه تعابير افراد را در معرض خطر قرار مي دهد و اگر كسي اين حرفها را جدي بگيرد خود را به هلاكت انداخته و أصيبت مقاتله !... و فرمودند : واي بر كسي كه باورش بشود ! و به شكل ضمني اظهار كردند كه گوينده اين عبارات مرا در معرض هلاكت انداخته است ! و از صحبت هايشان كاملا معلوم بود كه خيلي آزرده شده اند.
بعدا جناب آقاي جعفري كه آن موقع در صف هاي ابتدايي حضور داشته اند اين عكس را به من دادند و گفتند : وقتي آن شخص شروع كرد به تعريف و تمجيد از حاج آقا ايشان همان سر سجاده توي خودشان رفته بودند و با تأثر سرشان را به راست و چپ تكان مي دادند و اظهار ناراحتي مي كردند و وقتي ادامه پيدا كرد دستشان را روي گوششان گرفتند كه چيزي نشنوند !
اين عكس مربوط به همان لحظه است ... فقط كسي كه از نزديك با منش و رفتار شخصي و روحيات اين آيت لطافت آشنا باشد مي تواند درك كند كه در آن لحظات چه قدر آزرده شده اند .
همان موقع پيرمردي كه در انتهاي حسينيه كنارم نشسته بود به من گفت : ياد صحبت هاي فخرالدين حجازي پيش امام افتادم !
بعد كه آيت الله جوادي سخنراني خود را آغاز كردند به صراحت در اين باره سخن گفتند با اين مضمون كه اين گونه تعابير افراد را در معرض خطر قرار مي دهد و اگر كسي اين حرفها را جدي بگيرد خود را به هلاكت انداخته و أصيبت مقاتله !... و فرمودند : واي بر كسي كه باورش بشود ! و به شكل ضمني اظهار كردند كه گوينده اين عبارات مرا در معرض هلاكت انداخته است ! و از صحبت هايشان كاملا معلوم بود كه خيلي آزرده شده اند.
بعدا جناب آقاي جعفري كه آن موقع در صف هاي ابتدايي حضور داشته اند اين عكس را به من دادند و گفتند : وقتي آن شخص شروع كرد به تعريف و تمجيد از حاج آقا ايشان همان سر سجاده توي خودشان رفته بودند و با تأثر سرشان را به راست و چپ تكان مي دادند و اظهار ناراحتي مي كردند و وقتي ادامه پيدا كرد دستشان را روي گوششان گرفتند كه چيزي نشنوند !
اين عكس مربوط به همان لحظه است ... فقط كسي كه از نزديك با منش و رفتار شخصي و روحيات اين آيت لطافت آشنا باشد مي تواند درك كند كه در آن لحظات چه قدر آزرده شده اند .
نظر شما