خبرگزاری شبستان _ فرهنگ و ادب: یکی بود یکی نبود، یک اوستای گچکار در محلات درب و داغون شهر مشهد بود که سالهای جنگ زن و بچه رو ول کرد و داوطلب رفت جبهه، خیلی خوب جنگید، چند نفر میدونن خوب جنگیدن یعنی چه؟ سالها میرفت جبهه، هی تیر و ترکش خورد و آمد و باز رفت و فرمانده دسته شد و فرمانده گردان و فرمانده تیپ و ... آخر هم مفقودالاثر شد.
قریب به سه دهه خانوادهاش چشم به راه ماندند. برای همه هم الگو بود، بروید جملات عجیب رهبری را درباره شهید برونسی ببینید. بعد از 7-26 سال پیکرش را یافتند، نیمه سالم آوردند مشهد قیامت شد. دهها هزار آدم به یاد رشادتهای عجیب و غریب او آمدند توی خیابان و تشییع... تلویزیون یک خبر چند ثانیهای رفت و تمام.
به خدا من از آن آدمها نیستم که با هر چه پرطرفدار باشد مخالفت کنم، خیلی هم فوتبالیام اما نمیفهمم چرا حجازی که در برنامه نود با انگشت زد به کلهاش و جلوی 70 میلیون ایرانی گفت: کسی شک دارد اینجای انگلیسیها از ما بیشتر کار میکند، اسطوره است اما برونسی نیست، چرا برای او همه شبکهها مسابقه میگذارند و برای عزیزی و برونسی و علی معلم و ... هزار نکته باریکتر از موی دیگر وقت ندارند. این افراط و تفریط دارد ما را هلاک میکند. شما را به خدا یکی جلو بیاید و با صدای بلند این را برای مردم و مسئولان محترم شرح بدهد، این بد است، این، افتادن از سوی دیگر بام است، یکی این دوستان را بگیرد!
آخرین برنامه نود را میدیدم، یک برنامه زنده تلویزیونی، از شب تا صبح درباره دعوای علی دایی با حبیب کاشانی. دلم به حال خودم سوخت اما این جادوی رسانه است. چند ماه پیش استاد علی معلم دامغانی در محفلی که تمام بزرگان مملکت بودند رسما اعلام کرد دیگر شعر نخواهد گفت و شاعری نخواهد کرد، آب از آب تکان نخورد، اما اینکه کاشانی به علی دایی گفته تو فلانی و بهمانی یا بالعکس، سبب میشود رسانه ملی یکشبه تا صبح وقت و پولش را صرف کند.
این دیار شاعری دارد به نام احمد عزیزی. او در هرتابرلین بازی نکرده و دروازهبان اسطورهای هم نبوده و برای مدیری هم شاخ و شانه نکشیده، در سختترین سالهای جنگ برای مردم شعر سروده و روزنامهنگاری کرده و پابهپای آنها پیش آمده. به اذعان اهل نظر پس از قرنها او بود که بار دیگر شطح را در ادبیات فارسی زنده کرد و نوع تازهای از آن را به عرصه آورد، حالا دارد در گوشهای در شهر کرمانشاه جان میدهد.
پایان پیام/
یادداشت از محمد جعفریان
نظر شما