چمرانِ جذابِ دهکردی و آقاخانی/ مصطفی تندیسی از عشق است

خبرگزاری شبستان: همیشه خوندیم، گفتن، شنیدیم که عشق واقعی یک بار اتفاق می افتد، آن وقت این همه آدم می خوان جلوی تو را بگیرند... بهشان می گم این آدم با بقیه فرق دارد. 

به گزارش خبرنگار تئاتر شبستان، گروه تئاتر پوشه، آخرین جلسات تمرین تئاتر «تکه های سنگین سرب» را پشت سر می گذارد. نمایشی که سعی شده به بخش کمتر دیده شده زندگی شهید مصطفی چمران بپردازد.

 

ایوب آقاخانی و گروهش پس از چهار سال به مجموعه تئاتر شهر بر می گردند. مجموعه ای که یادگار اجرای مهمترین آثار تئاتر ایران در طی سالیان بسیار است و این روزها دوران گذار را طی می کند. سال گذشته بود که بحث بازسازی تئاتر شهر چند سالن آن را از جمله «سایه»، «قشقایی» و «کارگاه نمایش» به تعطیلی کشاند.

 

این روزها در حالی که اهالی تئاتر منتظر بازگشایی سالن های این مجموعه هستند، حسین کیانی «مضحکه شبیه قتل» و ایوب آقاخانی «تکه های سنگین سرب» را برای اجرا در سالن اصلی و تالار چهارسو آماده می کنند. آثاری که امید می رود استقبال تماشاگران را همراه داشته باشند.

 

برای تهیه گزارش در ساعت مقرر وارد مجموعه تتاتر شهر می شوم، پله ها را پایین می روم، اینجا زیرزمین مجموعه است جایی که زمانی «تالار نو» بود و حالا پس از سالها بی بهره بودن به پلاتوی مجهزی تبدیل شده است که می تواند پاسخگوی نیاز تمرین گروه های تئاتر باشد.

 

ایوب آقاخانی، کارگردان «تکه های سنگین سرب» ما را با روی باز می پذیرد و پس از گپ و گفتی که با نورالدین حیدری ماهر مدیر تولید نمایش دارد به سالن می آید تا تمرین رفته رفته آغاز شود.

 

 

عارفه لک، بازیگر جوان تئاتر که پس از تجربه موفق بازی در نمایش «هیچ کس نبود بیدارمان کند» دومین تجربه جدی بازیگری اش را پشت سر می گذارد، در گوشه سالن خودش را برای تمرین آماده می کند. او در این نمایش نقش «غاده جابر» همسر دوم چمران را ایفا می کند.

 

همه چیز برای شروع تمرین آماده است. آقاخانی توضیحاتی درباره نمایش به ما می دهد، درباره ی طراحی صحنه؛ اینکه قرار بوده نمایش در یک آکواریوم اتفاق بیفتد و ناچار به دلیل هزینه سنگین اجرا از آن منصرف شدند.

 

بازیگران در جای خود قرار می گیرند. میزانس نمایش کامل شده است، حرکات بازیگران همان چیزی است که بر اساس آن از بازبینی عبور کرده اند و اینک زمان اصلاح جزئیات است.

 

ایوب آقاخانی که تجربه سالها بازیگری در کارنامه اش دیده می شود، با بازیگران اثرش به ویژه پیام دهکردی توام با احترام بسیار برخورد می کند. او در ابتدای تمرین تاکید بسیاری بر رعایت جزئیات دارد و در بخش اول تمرین بیشترین زمان را صرف مرور بازی عارفه لک می کند.

 

عارفه لک در نقش «غاده جابر» می کوشد تا فارسی را با لهجه عربی صحبت کند. هر بار که تمرین قطع می شود لحظه ای روی بازی خود تمرکز می کند تا آخرین نکته های کارگردان را به کار ببندد.

 

پیام دهکردی در نیم ساعت اول تمرین که مرور مونولوگ «غاده جابر» است، بی آنکه چیزی بگوید، تمرکزش را روی حس و بازی اش گذاشته و در حالی که رادیویی در دست دارد، بنا بر میزانسن در صحنه قدم می زند.

 

 

اثر تازه «گروه تئاتر پوشه» با مونولوگ عارفه لک آغاز می شود و در ادامه به گفتگوی چمران و غاده جابر می رسد. نگاه آقاخانی به چمران و مقطعی که برای نمایش انتخاب کرده برای من بسیار جالب است. چرا که کوشیده امکان کشف و شهود در شخصیت چمران را از راه دیگری به مخاطب بدهد.

 

در حالی که بیشتر آثار نمایشی درباره شهدا حول محور حضورشان در جنگ می گذرد ایوب آقاخانی تلاش کرده تا در نمایش تازه اش ویژگی های چمران به عنوان یک مبارز را نه در صحنه نبرد که در زندگی خانوادگی اش نشان دهد.

 

در واقع می توان گفت ویژگی «تکه های سنگین سرب» نگاه آقاخانی است که داستان چمران را از منظر عشق روایت می کند و او را از زوایه عاشقی واکاوی می کند. جلوه های چمران صبوری، روشنی و روشنفکری او از جمله نکاتی است که در روایت آقاخانی نمود دارد.

 

آقاخانی در این باره می گوید: «چمران برای من، صرفاً شهید مصطفی چمران نیست. یک شخصیت چند بعدی ست که می شود اسم دیگری داشته باشد. بر اساس مستندات اسمش این است و یکی از شخصیت های موثر جنگ ماست.»

 

وی ادامه می دهد: «روی گوشه ای از زندگی چمران ذره بین گذاشتم که به ضرس قاطع می گویم هیچکس حتی به آن فکر نکرده است. کما اینکه دیده ایم تا اسم چمران می آید همه یاد پاوه میفتند. خب پاوه برای من بار دراماتیک ندارد، چون اگر به آن بپردازم تنها یک نمایش جنگی را به صحنه برده ام، اما الان یک تئاتر روانشناختی مبتنی بر شخصیت کار کرده ام.»

 

داستان حول ارتباط مصطفی و غاده است. از اولین دیدارهای شان در مدرسه کودکان بی سرپرست «جبل عامل» تا بالندگی عشقی که به هم چراغی شان می رسد. آقاخانی خواسته نمایشنامه ای بنویسد که در آن چمرانی ببینیم که پیش تر در هیچ فیلم و یا خاطره ای نمی توانستیم ببینیم.

 

 

این نمایشنامه نویس و مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه «اعتقاد دارم حلقه مفقوده نگاه ما به شخصیت هایی نظیر چمران، مفهوم و پدیده انسان ساز و عمیقی مثل عشق و وظیفه است» می گوید: «می دانستم که نمایشنامه ام هر آن ممکن است به یکی از صدها نمایشنامه ای تبدیل شود که درباره جنگ از دهه شصت تاکنون نوشته شده. نمی توانم  شبیه آدمی که شاید پانزده یا بیست تا از این نمایشنامه ها در کارنامه دارد و از آن تعداد شاید تماشاگران یکی را به زحمت به خاطر بیاورند، یک کار سفارشی تاریخ مصرف دار به صحنه ببرم.»

 

در بخش هایی که از تمرین نمایش می بینیم به نظر می رسد آقاخانی می خواهد مصطفی را نه در جنگ و در حال اتخاذ تصمیمات جنگی، بلکه در خلوت عاشقانه اش به ما بشناسد. خودش درباره انتخاب این وجه از زندگی دکتر چمران مطرح می کند: «ما هیچگاه درباره این آدم ها به عشق نپرداختیم. آن ها را آدم های منزه ای نشان دادیم که حتی عشق شان هم شمایل چارچوب بندی شده کلیشه ای دارد. در حالیکه من دوست دارم چمران را به گونه ای تصویر کنم که تماشاگر دهه هفتادی بگوید من هم می توانم یک چمران باشم. افتخار نیست که چمران را طوری نشان بدهیم که تماشاگر بگوید خب، اینکه آدم دیگری است و نمی شود به او رسید.»

 

یکی از ویژگی های نمایش که در حین تمرین متوجه آن می شوم دیالوگ های خاص آقاخانی اند که تا حدی نزدیک به خاطرات مکتوب «غاده جابر» نوشته شده اند و علاوه بر جذابیت بار دراماتیک قابل توجهی دارند. دیالوگ هایی نظیر: «جنگ هایی که فقط از اسلام اسمش را دارند» یا «همیشه خوندیم، گفتن، شنیدیم که عشق واقعی یک بار اتفاق می افتد، آن وقت این همه آدم می خوان جلوی تو را بگیرند... بهشان می گم این آدم با بقیه فرق دارد.» و یا «مصطفی همان دستی ست که من می خوام».

 

در میان چند صحنه ای که از تمرین می بینم، صحنه گفتگوی مصطفی و غاده درباره پروانه همسر قبلی چمران صحنه خاص تری است. صحنه ای که در آن به نوعی عشق میان غاده و مصطفی شکل می گیرد در عین حال که احترام و تعلق خاطر مصطفی به همسر قبلی اش، حس می شود.

 

 

ایوب آقاخانی درباره اینکه چرا دیداری با غاده جابر نداشته، توضیح می دهد: «امکان این دیدار فراهم نبود. البته خیلی دغدغه اش را هم نداشتم چرا که دنبال به صحنه بردن یک نمایش مستند نبودم. البته تمام خاطرات مکتوب شان را خوانده ام.»

 

آقاخانی تاکید بسیاری بر موسیقی نمایش که توسط آنکیدو دارش ساخته می شود گذاشته، نواهای انتخاب شده، صدای ماشین تایپ و صداهایی شبیه آنچه که از آکواریوم می شنویم انتخاب آقاخانی برای کمک به ترسیم فضای مورد نظرش در ذهن مخاطب است.

 

در وقت استراحت فرصتی دست می دهد تا سراغ پیام دهکردی بروم و از او درباره ویژگی بازی در نقش یک شخصیت معاصر تاریخی که بسیاری او را به خاطر دارند سئوال بپرسم. بازیگر مطرح تئاتر ایران با تاکید بر اینکه این اولین باری ست که نقش یک شخصیت حقیقی را بازی می کند، می گوید: «این یک مبارزه درونی پیچیده بین خودم بودکه آیا باید سمت مستندسازی دقیق شخصیت های تاریخی رفت یا نه. از نظر خودم خیر. قرار نیست کسی که می آید این تئاتر را ببیند بگوید مثل چمران راه می رفت، می نشست و یا حرف می زد.»

 

وی که با کمک چهره پردازی تا حدی شبیه چمران شده است، ادامه داد: «ما نیاز داریم بارقه ای از باور را در مخاطب مان ایجاد کنیم. یعنی در ریختار کلی تماشاگر شباهت هایی با چمران را حس کند. خنده دار خواهد بود که بخواهیم چمران را عیناً روی صحنه نشان دهیم، چراکه قاموس تئاتر اندیشه ورز این نیست. در واقع ما گرته برداری از یک شخصیت مستند داشته ایم و اندیشه اش را دنبال می کنیم. پس باید به آن شخصیت نزدیک شوم در حالی که پرسونای خودم را هم در آن آدم پیدا می کنم.»

 

دهکردی ادامه داد: واقعیت این است من خیلی فکر نکرده ام اگر کسانی که چمران را می شناسند به دیدن نمایش بیایند چه تصوری خواهند داشت؟ زیرا به قول حافظ «من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم».

 

 

وقتی از تاثیر عشق بر زندگی چمران که در نمایش نمود روشنی دارد از بازیگر نقش مصطفی می پرسم، توضیح می دهد: «بحث عشق تاثیر عجیبی روی زندگی چمران گذاشته. مصطفی چمران تندیسی از عشق است. عشقی که یک وجهه آن عشق به همسرش است، وجهه دیگرش عشق به وطن است، عشق به اعتقادات و باورهای مذهبی است. نمی توانیم چمران را به کسی یا چیزی محدود کنیم. این القاب چمران را کوچک می کند. او آدمی ست که پایش روی زمین است و سرش در آسمان.»

 

درباره بازی عارفه لک در نقش همسر چمران قرار می گذاریم تا در زمان اجرا با او صحبت کنیم. آقاخانی گروهش را آماده ادامه تمرین می کند و من در حالیکه در ذهنم ایده آقاخانی برای نشان دادن یک چمران عاشق به دور از میدان جنگ را مرور می کنم، با بدرقه اعضای گروه سالن را ترک می کنم.

 

در حالیکه از محوطه تئاتر شهر دور می شوم به آخرین جمله های آقاخانی فکر می کنم که گفته بود: «برای این اجرا از هیچ چیز نمی گذرم. نه متن، نه کارگردانی و نه بازی، طراحی صحنه، موسیقی و هیچ چیز دیگر. درست است که توان ما سقف دارد اما نمی خواهم وقتی نمایش روی صحنه برود بگویم می توانست بهتر از این هم باشد.»

 

حالا دیگر چیزی به اجرای نمایش نمانده و بی شک خیلی ها منتظرند تا روایت اقتباس گونه آقاخانی و گروهش از زندگی یکی از موثرترین چهرهای دفاع مقدس را بر صحنه تالار چهارسو نظاره کنند.

 

گزارش از علی یزدان دوست

کد خبر 483524

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha