به گزارش خبرگزاری شبستان و به نقل از روابط عمومی در ابتدای جلسه سولماز غلامی منتقد و مجری جلسه درباره معرفی نمایش «جوادیه» گفت: "نمایش «جوادیه» یادآوری برخی اتفاقات دهه 60 است که می توان مفاهیم قابل تامل و نوستالژیکی را در خلال مونولوگ های چهار شخصیت این نمایش دید. خاطرات شهرام، مرجان، سیامک و سیف الله که هر کدام دغدغه های خاص خود را دارند که کهبد تاراج به عنوان نویسنده و کارگردان زندگی آنها را در آن زمان به چالش کشیده است."
سپس کهبد تاراج در جواب سوال غلامی که چه شد به سراغ چنین متن و اجرایی رفته است، گفت: "از سال 90 تا 91 من هر روز ساعت 4 صبح به محله جوادیه می رفتم و در قهوه خانه ای می نشستم. در آن قهوه خانه حدود 40 تا 45 دقیقه می نشستم و روابط آدمها را می دیدم. روابط و دیالوگ هایی که مابین آدمها رد و بدل می شد واقعا فضای نمایشی داشت. در آنجا آدمهای زیادی دیدم که به نظرم خیلی مشکوک بودند. مونولوگ های شهرام تاکسی و سیف الله در واقع نیمه مستند هستند چرا که واقعا چنین آدمهایی را در آن محله دیده بودم. همان موقع تصمیم گرفتم یک متنی درباره آدمهای جوادیه بنویسم. دو سال پیش این متن را نوشتم و دو اجرای خصوصی داشتم و دلم می خواست که این کار را رضا بهرامی که در این کار مشاورم هستند کارگردانی کنند که متاسفانه زمانی که به من مجوز دادند بهرامی خارج از کشور بودند و مجبور شدم خودم کار را دست بگیریم.
تاراج در جوابِ سوال غلامی مبنی بر اینکه این نمایش ممیزی و اصلاحیه داشته یا نه، گفت: "درست است برخی از قسمت های، مونولوگ دوم و چهارم سانسور شده اند. اولش به ما گفتند که مونولوگ دوم را کلا حذف کنیم. با اینکه ممیزی نمایش «جوادیه» زیاد داشت اما باز خوشحالم که اجازه دادند کار را اجرا برویم در حالیکه فقط 70 درصد متن را شما روی صحنه می بینید. اما باز هم توانستیم حرف مان را بزدیم. داستان این نمایش برگرفته از یکسری مستنداتی است که یکسری از آدمها بین سال 61 تا 64 در جوادیه گم می شدند. که همین مسئله اولین خط قرمزی برای کار من بود و به من گفتند که این موضوع را باید حذف کنی چرا که آنوقت کار تو جزو تئاتر سیاسی می شود."
رسول نظرزاده از منتقدان کانون ملی، درباره نکته مثبت و متفاوت بودن متن نمایش «جوادیه» و اینکه این روزها کارگردان ها بیشتر ترجیح می دهند از آثار خارجی استفاده می کنند تا اینکه متن ایرانی را روی صحنه ببرند، گفت: "مدتهاست ما اجرایی که به اجتماع مان برگردد، خیلی کم داشته ایم. همه رفته اند دنبال کارهای خارجی، اقتباسی، پست مدرن و متاسفانه از اجتماع خودشان فاصله گرفته اند. گاهی به نویسندگان جوان هم می گویم برگردید به سمت مردم خودتان چرا که شما به عنوان نویسنده باید صدای آنها را بنویسید. درست است که تئاتر ریشه غربی دارد ولی چه خوب است که آنرا ایرانیزه کنیم. نه اینکه اصلا نداریم، داریم اما باسمه ای و تیپیکال هستند. چون از جنس مردم و از دل مردم نیست. در خیلی از کارها راننده تاکسی داشته ایم اما تیپیکال بودند. در صورتیکه معلوم است آقای تاراج با شناخت، این شخصیت ها را خلق کرده است و نگذاشته که شخصیت هایش به سمت تیپ بروند. ما معمولا در تئاتر، هر آن چیزی که خودمان می خواهیم را می نویسیم. یعنی آدمها را شبیه خودمان می کنیم. خوبه که با صدای همون آدمها متن نوشته شود. یعنی آنچه که می خواهید با آنچه که در واقعیت هستند یکسان باشد."
سعید محبی یکی دیگر از منتقدان کانون ملی که به جمع نقد و بررسی نمایش «جوادیه» پیوستند، درباره عنوان این نمایش گفت: "جوادیه کجاست؟ من خودم بچه جوادیه هستم و به تمام نوستالژی هایی که در این نمایش به آن اشاره کردید را واقعا می فهمیدم. مثلا بیست متری جوادیه کجاست و چگونه است. وقتی اسم جوادیه را من مخاطب می شنوم، توقع دارم یک محله ای باشد پر از خلاف و آدمهای شریر و ارازل و اوباش و هر آن چیز منفی ای که در ذهنمان است. یعنی اولین چیزی که با شنیدن اسم جوادیه در ذهن مخاطب شکل می گیرد، بار منفی ای است که این منطقه همیشه با خودش یدک می کشیده است. ولی واقعا اینجوری نیست جوادیه یک مکان نیست یک جغرافیا نیست بلکه یک فرهنگ است. آدمهایی هستند با طرز تفکرات خاص. اگر می بینید که شعر عمران صلاحی می ماند و ماندگار می شود بخاطر این است که از یک دیدگاه دیگر به جوادیه نگاه کرده است. صلاحی در شعرش به خاک نگاه نکرده بلکه به آدمهایی نگاه می کند که در این منطقه زندگی می کنند. همه چیز در جوادیه وجود دارد و برای خودش یک شهر است. جوادیه آن زمان دو تا سینما داشت که شما به درستی از آن یاد کردید و اتفاقا هم همیشه تماشاگر داشت. ما در واقع با یک فرهنگ روبرو هستیم که همه چیز در آن است. هم آدمهای خوب دارد و هم آدمهای بد و من خوشحالم که در نمایش «جوادیه» آدمهای خاکستری دیدیم. آدمهایی دیدیم که هم عشق سینما دارند و هم غیرتمند هستند و دنبال کسب روزی حلال اند و هم از ناموسشان دفاع کنند و هم دوست دارند پیشرفت کنند و طبقه خود را عوض کنند. نکته ای که به نظرم کم به آن پرداختید مسئله راه آهن است چرا که زندگی این آدمها با راه آهن تلفیق شده بود و صبح و شب صدای قطار در گوششان بود. اما علیرغم این آقای تاراج در این نمایش با یک دیدگاه متفاوت به مسئله جوادیه پرداخته است. همانطور که گفتم فقط با آدمهای منفی روبرو نیستیم بلکه آدمهای این نمایش علایق دیگری هم دارند. مثل علایق شان به هنر که هم خوب سینما را می شناسند و هم شاعرانی همچون فروغ و ابراهیم گلستان را. آدمهایی با طیف های خاص در این نمایش می بینیم. چهار شخصیتی که در یک زمان خاصی فریز شده اند. یعنی در دهه 60 ماندن و جلوتر نیامدند. حالا هر کدام به دلایلی مردن و وارد یک دنیای دیگر شدند. این فریز شدن شخصیت ها موجب شده که شخصیت ها اطلاعاتشان هم در همان دوره بماند و اگر صحبت هایی از زمان حال می کنند انگار چیزهایی از این دنیا به گوششان رسیده است. که این نشان دهنده طنازی های کارگردان و نویسنده است. اما چندان موضوعات هر کدام از شخصیت ها دراماتیک نشده بودند. نکته حائز اهمیت و خوب این نمایش که آقای نظرزاده هم به آن اشاره کردند این است که این متن، تماشاگر عام را با تئاتر آشتی می دهد. اجرای چنین نمایش هایی با تم های اجتماعی که بتواند تماشاگر عام را به سالن های تئاتر بکشاند، متاسفانه چند سالی است که دیگر شاهدش نیستیم."
در ادامه نظرزاده درباره شیوه مونولوگ نویسی افزود: "تک گویی نویسی کار دشواری است چرا که همه چیز را باید در واژه ها بشنوی. چیزی ندارد که بخواهد دیالوگ برقرار کند. در نتیجه ذهن مخاطب را فعال تر می کند. مخاطب از لحن و نوع واژه ها و از نوع ارتباطی که شخصیت در صحنه نمایش برقرار می کند، متوجه داستان می شود و فضاسازی ها می شود. این سبک در داستان نویسی هم هست که البته دیگر دغدغه نمایشی ندارد. در نمایشنامه، تک گویی کار را مشکل تر می کند و شاید مخاطب نتواند خیلی چیزها را در ذهنش تصویرسازی کند. در طول اجرا من مخاطب در ذهنم جاهای خالی زیادی داشتم برای تصور کردن بخشی از این محله و دنیای هر کدام از شخصیت ها. در محله جوادیه مناسبات این چهار نفر چندان مشخص نیست چرا که کدام درباره خودش صحبت می کند و مجزاست از دیگران. تم کلی و پنهان کار را دوست داشتم و محله ای دیدم با تمام زنده بودنش و چهارچوب های سنتی و مدرنش که الان مرده است. در مونولوگ سیامک سینما که می میرد کار آدمها هم تمام می شود. جوادیه محله ای است با نشانه های مدرنیسم. علیرغم اینکه سینما دارد مسجد و قطار هم دارد. این ها نکات مثبت این نمایش هستند. اگر جوادیه را نمونه ای از شهر بگیریم فقط درباره جبهه و جنگ و انقلاب نویسنده ننوشته است بلکه درباره همه چیز نوشته است. محله ای است مذهبی ملی و عرفی که ادبیات شفاهی و زندگی شفاهی هم در این نمایش وجود دارد. انگار با مرگ این چهار شخصیت همه محله می میرند مخصوصا وقتی که سیف الله می گوید که من آدم فروشی می کردم. یا وقتی می گوید پشت جوادیه کشتارگاهی است. فقط جای خالی خانواده و عشق یا حتی همسایگان را احساس می کنیم. چرا که در چنین محله ای این مسائل هم وجود داشته است. از تک گویی می توانستید به ملودرام برسید. با تک گویی سوم و چهارم بیشتر ارتباط برقرار کردم. ذهنیت نوشتاری مردان با زنان فرق دارد. مونولوگ اپیزود زن را باید می دادید یک نویسنده زن هم نگاهی به آن بیاندازد چون خیلی مردانه نوشته شده است. جهان زنانه مخصوصا در ایران واقعا زنانه است. تغییر طبقه دادن این زن را می بینیم که با خیلی چیزهای این محله دچار مشکل شده و می خواهد برود. البته چالش خوبی است که از زنانگی فاصله می گیرد و مردانه می شود اما خیلی مبهم و کلی بود. نکته مثبت دیگر در نمایش «جوادیه» این است که ارتباط بسیار خوبی بین سینما و تئاتر در اپیزود سوم ایجاد شده است. ما عشق فیلم در متن های نمایشی کم داشتیم اما شخصیت سیامک اینگونه بود حتی در سینما به دنیا آمده بود. می توانستید آن را پررنگ تر کنید و حتی مرگ او را شبیه یکی از قهرمان های یکی از فیلم هایی که دوست داشت می گذاشتید. زندگی همین شخصیت می توانست بینامتنی باشد. بین دنیای سینما و واقعیت. تلنگری خوبی هم به سینمای آن دوره و این دوره زدید. آنقدر این شخصیت خوب بود که خودش می توانست یک اپیزود کامل باشد. یا شخصیت سیف الله را هم می توانستید بیشتر بسط و گسترش بدهید. نگاهی خوب دیگری که داشتید این بود که شخصیت ها تک بعدی نیستند."
محبی در تکمیل صحبت های نظرزاده درباره مونولوگ های این نمایش افزود: "این ساختار اپیزودیک و مونولوگ گونه می تواند جذابیت های خاص خودش را برای مخاطب ایجاد کند و به نظر من این اتفاق در این نمایش تا حد زیادی اتفاق افتاد که البته بیشتر از طرف بازیگر صورت گرفته است. با نوع بازی اش تماشاگر را جذب خود می کند. اما متاسفانه این باورپذیری به جای اینکه از متن نشات بگیرد بیشتر از طریق بازی ها شکل گرفته است. شاید یکی از دلایلش این باشد که مسئله نمایش، همانطور که قبلا گفتم دراماتیک نشده است. اصلا معتقد به این نیستم که نمایش باید تمام مشکلات عالم و سوالات فلسفی و دغدغه انسان ها را در صحنه حل کند. اما به این معتقدم که نمایش چه چیزی را می خواست بگوید؟ آیا می خواست بگوید که جوادیه یک منطقه ای است که از یک دیدگاه دیگر هم می توان به آن نگاه کرد که این موضوع قبلا در شعر عمران صلاحی هم گفته شده است. شاید این مسائل به خاطر حذفیاتی بود که شما مجبور بودید برای کارتان انجام دهید مخصوصا در اپیزود دختر خیلی به دیگر بخش های نمایش نمی چسبید. در واقع از بافت نمایش جدا شده بود."
کهبد تاراج نویسنده و کارگردان نمایش «جوادیه» درباره متن گفت: "مونولوگ را بخاطر این انتخاب کردم که به نظرم مونولوگ اعتراضی است. خیلی از مسائل را می تواند با اعتراض بیان کند و نقدش هم بیشتر است. برای من دیوار چهارمی وجود نداشت. تا بازیگر راحت با تماشاگر ارتباط برقرار کند. اگر من مونولوگ را به دیالوگ بین شخصیت ها تبدیل می کردم آن حرفی را که می خواستم بزنم را نمی زدم. با این حال من خیلی نتوانستم حرف بزنم. احساس می کنم بعد از 30 شب اجرا رفتن، فقط به آنچه که می خواستم نزدیک شده ام. شاید شخصیت هایم هم خیلی نزدیک به شخصیت نشده باشند. اما بعد از ممیزی هایی که به کارم خورد، همین هم برایم قابل قبول است چرا که بخشی از حرف هایم را زدم."
رسول نظر زاده در ادامه درباره تاریخ تحلیلی این دهه افزود: "بهتر بود که به تاریخ تحلیلی این محله از دهه 60 تا الان هم اشاراتی کنید که نکردید و یا اگر اشاره ای هم داشته اید خیلی کم و گذرا بود. ما در این دوران جنگ داشتیم. معمولا اینجور محله ها مهاجر زیاد داشتند و می توانستند ته لهجه ای هم به برخی از شخصیت ها بدهید. این تناقض حاشیه نشینی و حالا جزئی از شهر شدن را می توانستید نشان دهید. در برخی از جاهای نمایش این تاریخ تحلیلی رها می شود. گاهی اشاراتی می شود اما کافی نیست."
تاراج در ادامه افزود: "آن چیزی که من از جوادیه برداشت کردم را در این نمایش نشان داده ام. شاید 30 درصد کار من ممیزی داشت که شاید همین 30 درصد می توانست تمام ابهامات درباره شخصیت زن را رفع کند. البته نمی خواهم همه چیز را گردن آن سی درصد بیاندازم اما می توانست کمک کند. می دانم مونولوگ مرجان گنگ گنگ است. بهترین مونولوگ من مونولوگ اول، شهرام تاکسی است. شاید شما فکر کنید چک را به گوش تماشاگر نمی زند اما واقعا این چک را می زند چرا که بعد از این تماشاگر راغب می شود ادامه نمایش را هم ببیند. من خواستم با این چهار مونولوگ فرهنگ جوادیه را یادآوری کنم. یکسری چیزها از یادمان رفته."
رضا بهرامی مشاور کارگردان در ادامه صحبت های تاراج گفت: "جوادیه یک تلنگری است به جامعه کلی ما. چه در بحث فرهنگ، چه در اقتصاد و چه در بحث اجتماع که آقای تاراج اینها را بهانه ای کرد تا تلنگری بزند هم به سینمای آن دهه، هم به مباحث اجتماعی و هم روابط مدنی آن دوره و تقابل آن دوره با این دوره را نیز بیان کرده اند."
رسول نظرزاده در بحث کارگردانی و طراحی صحنه گفت: "می شد یکسری تصاویر را از طریق ویدئو پروژکتور به مخاطب نشان دهید. مثل آنجایی که شخصیت سیامک می گفت اتاقی از عکس هنرپیشه های سینما می شد واقعا چنین اتاقی را دید. یا وقتی مرجان شعر می خواند واژه ها روی دیوارها از طریق ویدئو پروژکتور دیده می شد. یا عکس شاعرها. هرچند که دکور نداشتید اما می توانستید از این تهمیدات استفاده کنید. هر کدام از این قاب عکس ها یک فرم فیلم است و چقدر با اینها می توانستید کار کنید. و اینکه مخاطب شما در این تک گویی ها مشخص نیست. گاهی با تماشاگر ارتباط برقرار می کند و گاهی هم رها می شود. آیا شخصیت ها با روح محله جوادیه صحبت می کنند یا با تماشاگر؟! یک مقدار این موضوع را کارگردان باید در ذهنش مشخص کند تا بعد داستان جهتش مشخص شود. فکر می کنم کارگردان، تماشاگرش را به عنوان شهروندی می بیند که ما شخصیت های نمایش اش را بیرون کرده ایم. یک مقدار مبهم است. در این نمایش همزمانی و درزمانی اتفاق می افتد. یعنی وقتی شخصیت ها در همزمان قرار می گیرند که همزمانی شان را روایت می کنند اما وقتی می خواهند درزمانی حرکت کنند و واژه ها را به سمت زمانی که نیستند ببرند کم می آورند و برای مخاطب مشخص نمی کند."
تاراج درباره استفاده نکردن از ویدئو پروژکتور گفت: "باید بگویم که ما تئاتر فقیری داریم. من این کار را با کمتر از دو میلیون تومان بستم و اینکه این سالن ویدئو پروژکتور ندارد. و باید اجاره می کردم و شبی چهل هزار تون اجاره می دادم. خیلی دوست داشتم که از این شیوه استفاده کنم مخصوصا در اپیزود سوم که وقتی درباره فیلم ها حرف می زند، تصاویر را روی دیوار می انداختم. اگه امکان استفاده از ویدئو پروژکتور داشتم اصلا این قاب ها را نمی گذاشتم. من در کل برای طراحی صحنه ام صد و پنجاه هزار تومان هزینه کرده ام. متاسفانه وقتی نویسنده می نویسد باید به این فکر کند این کار را قرار است در کجا اجرا ببرد. چرا که در سالن های خصوصی با کرایه های سنگینی که می گیرند نمی توانستم اجرا کنم و خوشحالم در سالن کوچک تالار محراب اجرا رفتم. سالنی که حتی مرکز هنرهای نمایشی حمایتش نمی کند. اما برای اجرای کار ما آنرا چهار بار مرکز بازبینی کرد و 33 تا کارم اصلاحیه خورده است."
بهرامی در ادامه افزود: "درباره دکور کاملا صحبت آقای نظرزاده را قبول دارم. ما حتی به این نتیجه رسیده بودیم که فضا خالی باشد و هیچ چیز نداشته باشیم حتی قاب هم نداشته باشیم. البته به خیلی چیزها رسیدیم که همه آنها مستلزم داشتن پول بود و واقعا نداشتیم. و بعد برای اینکه صحنه کاملا خالی نباشد و برای اینکه مخاطب بتواند تصوری داشته باشد این فریم قاب ها را درنظر گرفتیم و زندگی جداگانه این اشخاص در محله جوادیه را در این قاب ها به نمایش گذاشتیم. درباره مونولوگ مرجان هم کاملا نقد شما را قبول دارم و البته خیلی از دوستان هم این نکته را به ما گفتند. چرا که مونولوگ دوم بخاطر سانسور رو هواست. متاسفانه به جای اینکه دوستانی که در شورای نظارت و ارزشیابی مرکز هنرهای نمایشی هستند ما جوان های علاقمند را راهنمایی کنند و بگویند این متنی را که نوشتید اگر یکسری جاهایش را اینگونه درست کنید، متن درست می شود؛ بجای این کار کلا آن را به کل حذف می کنند. به جای اینکه با ما حرف بزنند و تاملی داشته باشند فقط با چوب بالای سرمان ایستاده اند. در هر چهار مونولوگ دیدید که بازیگرها یک جاهای لب می زنند چرا که حتی به آن قسمت ها هم گیر دادند و ما مجبور شدیم که از این ترفند استفاده کنیم. اما جا دارد از آقای گله دار زاده تشکر کنیم که یک تنه پای نمایش ما ایستادند. این سنگ هایی که جلوی پای ما جوانان می گذارند باعث می شود که تو به عنوان مخاطب فکرت کار نکند چون کارگردانی یک پروسه سختی است و باید با چند نفر سر و کار داشته باشی از نگهبان دم در گرفته تا بازیگر و عوامل دیگر. همه اینها باعث می شود خلاقیت کارگردان گرفته شود."
نظرزاده در ادامه تکمیل صحبت های بهرامی گفت: "و همین می شود که اکثر کارگردان های ما ترجیح می دهند بروند به سمت متن های خارجی و آثار آنها را آداپته کنند."
نشست نقد و بررسی نمایش «جوادیه» با پرسش و پاسخ بین میهمانان و مخاطبان ادامه یافت و به پایان رسید.
نظر شما