به گزارش خبرنگار شبستان، امام رضا(ع) برای مردم ایران به معنای واقعی کلمه امام رئوف است. زمانی که امکان سفر به عتبات عالیات وجود نداشت، مشهد تنها نقطه امید آن هایی می شد که دنیا بر آن ها سخت گرفته بود. آن هایی که دیگر تاب تحمل زمانه را نداشتند، به مشهد می رفتند، با امام درد و دل می کردند، سبک می شدند و برمی گشتند.
نکته جالب توجه این که این رابطه عاطفی حتی ربطی به عقابد شخصی افراد ندارد. از همه طیف های فکری و طبقات اجتماعی به امام رضا اردات دارند. در واقع امام رضا برای ایرانیان، بزرگوار محترم و دست گیر همگان است.
حال سوال این جاست که چرا این همه علاقه و شوق ایرانیان به این امام بزرگوار که بالطبع داستان ها و خرده روایت های شنیدنی، صحنه های فوق العاده سینمایی و … را پدید می آورد، تاکنون کمتر دستمایه آثار هنری شده!؟
شاید اگر چنین چنین جوشش مشترک اجتماعی در کشوری دیگر اتفاق می افتاد محمل آثار متنوع و متعدد برای معرفی آن به جهان می شد. برای مثال داستان مردمی ساده و بی پیرایه که امسال در آستانه شهادت حضرت، به عادت هرساله و در برف و بوران به دیدار دوست شتافتند، نمی تواند بهانه خلق فضایی تازه و کمتردیده شده دریک داستان یا فیلم باشد؟
البته این بدان معنا نیست که در این زمینه فعالیت ادبی و هنری اتفاق نمی افتد. شاید اگر آمار کمی سالانه سراسر کشور را به برمبنای آثار رسیده به جشنواره ها و مسابقات متعدد بررسی کنیم، رقم قابل توجهی نیز بدست آید اما به واقع چه میزان از این آثار در صورت انتشار پرفروش و ماندگار خواهند شد؟
برای روشن تر شدن موضوع، به نوشته زیر توجه کنید:
… با هم راه افتاديم. من بودم و شبان. او مى رفت چارق خدا را بدوزد، روغن و شير برايش ببرد، موهايش را شانه كند. من مى رفتم. پابوس حضرت!
… کفش هاى من و پاهاى برهنه ى او، هر دو به صحن رسيديم. گفتم: «تند نرو! بايد اول اذن دخول بخوانيم. اجازه ى ورود بگيريم.» پاهاى عريانش از شوق رفتن لرزيدند. مبهوت نگاهم كرد. گفتم: «من مى خوانم تو تكرار كن:
آيا به من اجازه مى دهيد اى فرشتگان مقيم در اين درگاه؟
آيا به من اجازه مى دهى اى رسول خدا؟
آيا به من اجازه مى دهى اى آقا، اى على بن موسى الرضا؟»
عصايش را به زمين كوفت: «اين جور ادب ها مال اهل مدينه ى خودشان است. همان ها كه هر روز به درسشان مى آيند؛ دستشان را مى بوسند. ما كه اهل شهرشان نيستيم. ما را كه راه نداده اند. ما اهل بيابانيم. دور از آب و آبادى ولايت! ما اعرابى هستيم. بيابان فراق نشين. اعرابى ادب سرش نمى شود.»
… گفت: «با ما مدارا مى كنند! باور كن.» گفتم: «هيچى نگوييم؟ همين طور برويم تو؟» گفت: «فقط سرت را بينداز پايين و برو تو! به زبان بيابان نشينى، اين يعنى اذن دخول!»
… شبان ايستاده بود و طورى غريب، به كلماتى كه از دهانم مى آمدند نگاه مى كرد. طورى غريب! طفلكى، نمى فهميد. حرف ها به زبان او نبود. نگاهش كردم تا شايد او هم سلام ها را تكرار كند. هنوز مات بود... در من؟ يا كنارم؟ نمى دانم! دست روى سينه اش گذاشت: «السلام عليك دوست! سيدى مولاى مهربان!»
ايستاديم گوشه ى ديوار آينه اى. گفتم: «حالا بايد زيارت نامه بخوانيم.» رفتم مفاتيح بياورم. با من نيامد. ماند. همان جا پوستينش را انداخت كف زمين. نشست. سرش را گذاشت به ديوار. زل زد به ضريح. مفاتيح در دست هاى من باز بود. گفتم: «بگو سلام بر تو اى نور خدا در تاريكى هاى زمين!». نگفت. ناگهان با لحن زنى غمگين كه كسى اش مرده باشد نوحه كرد: «از آن بالا بالا ما را انداختند پايين! آقا. تاريك بود، چه جور. آن پايين را مى گويم. چشم، چشم را نمى ديد. مثل اتاق كه تاريك باشد، نه! مثل شب رودخانه؛ شايد هم مثل رودخانه ى يك شب. غليظ! دست كه مى برديم جلو، دستمان توى تاريكى گير مى كرد. حتى دستمان را هم نمى ديديم. موج هاى تاريكى هرهر مى ريختند روى هم! ترسيده بوديم آقا. چه جور! خالى بود. دور و برمان را مى گويم. هيچى نبود. نه چيزى كه بشود گرفت، نه چيزى كه بشود رويش ايستاد يا بهش تكيه كرد. مثل بيابان لخت؟ نه! تو بيابان اقلاً زير پاى آدم يك چيزى هست؛ ولى آنجا نبود. حتى زير پاهايمان هم خالى بود.
… بعد همانى شد كه خودتان مى دانيد. صداى شما آمد؛ از پشت تاريكى. اول گفتيد: «سلام!» نمى دانيد چه حالى شديم. از وقتى از آن بالا بالا افتاده بوديم كسى بهمان سلام نكرده بود. صدايتان! صدايتان خيلى آشنا بود؛ ولى هر چه فكر كرديم يادمان نيامد كجا قبلاً شنيده بوديم.
… اين ها همه را يادتان هست كه، خب حالا يك مطلب كوچك: ما هنوز همان جاييم آقا! تو همان حال ها! داريم مى چرخيم تا شايد دور بعد بفهميم. عجيب است؟ نه؟ باورتان نمى شود؟ هستيم ديگر! درست همان جا! فقط فرقى كه كرده، صداى شما يواش تر مى آيد. هر هر موج هاى تاريكى هم بلندتر شده!
خب، من نيامدم اين جا كه داستان را از اول تعريف كنم. مى خواستم بگويم: آقا! ما فانوس نداريم. خب؟ اين جا هم تاريك است. خب؟ حالا شما هى از پشت آن موج ها بگوييد: «بياجلوتر!» عجب بدبختى اى است. آقا ما نمى دانيم شما كدام طرفيد؟ جلوتر كجاست؟
چه وضع گريه دارى داريم. همين طور دستمان روى تن تاريكى است، داريم مى چرخيم. صداى شما مى آيد. يك پاى ما توى هوا است. اشك هايمان مى ريزند وسط دايره اى كه دورش مى چرخيم.
آقا فانوس را بگيريد بالاتر! همين آقا! من اصلاً آمده بودم همين را بگويم: فانوس را بگيريد بالاتر.
این ها، بخش هایی از داستان «موسیا! آداب دانان دیگرند» از کتاب خدا خانه دارد نوشته فاطمه شهیدی(نفیسه مرشدزاده) است که می تواند روایتی ناب و تکان دهنده برای همان تصاویری باشد که در بالا مشاهده شد.
اما چه راهکارهایی برای فراهم شدن بسترهای خلق آثار ماندگار با قابلیت عرضه عمومی در ایران و حتی عرضه جهانی وجود دارد؟
یکی از مسائلی که باید به دقت مورد توجه قرارگیرد، پرهیز از ایجاد این ذهنیت است که امام رضا(ع) متعلق به بخشی از مردم و مدیریت حرم ایشان واجد جایگاه فکری خاصی است. این امر کمک می کند
تا همه هنرمندان متعهد به ایران اسلامی با هر سلیقه ای به میدان بیایند و بدون نگرانی از برچسب های رایج در فضای جامعه، از نقطه نظر خود گوشه ای از دریای رحمت رضوی را به تصویر بکشند.
باید توجه داشت آن چه درباره ارادت طیف های مختلف مردم ایران نسبت به امام رضا(ع) ذکر شد، درباره هنرمندان کشورمان نیز صادق است. توجه به امام رضا(ع) برای هنرمندان نه تنها از علاقه شخصی که همراه با درک زاویه های ظریف و هنرمندانه ای است که از احساسات پاک زائران نشأت می گیرد.
تجربه سه گانه سینمایی رسول صدر عاملی «شب»، «هر شب تنهایی» و «در انتظار معجزه» –چه مخاطبان فراوانی جذب کرده باشد یا نه- به خودی خود نشان دهنده امکان به تصویر کشیدن روایت هایی کاملا تازه و ناب از تجربه زیارت امام رضا(ع) است.
در این زمینه بهره گیری از تجربه ساخت مجموعه سینمایی همچون «فرش ایرانی» به تهیه کنندگی رضا میرکریمی و حضور کارگردانان نام آشنای سینمای ایران، برای تولید اثری ماندگار و خاطره انگیز از زیارت امام رضا(ع) می تواند بسیار راهگشا باشد.
سریال و تلهفیلمهای تلویزیونی درباره امام رضا نه آنقدر ساخته شده که حسابش از دست در برود نه آنقدر کم که نبودش محسوس باشد. اما در میان همه آنها تعداد انگشتشماری ماندگار شدهاند. «ولایت عشق» بزرگ ترین پروژه درباره شخصیت امام رضا (ع) است که ولادت و شهادت آن امام، بهانه پخش آن میشود، البته این بار به شکل تله فیلم.
موضوع زیارت اما حوزهای است که کارگردانها و تهیه کنندهها راحتتر وارد آن میشوند، برای همین آثار تولید شده با این موضوع از آثاری که شخصیت امام رضا (ع) را محور قرار دادهاند بیشتر است. به طور مثال سیروس الوند در سال ۸۸ کار تولید سریال «خسته دلان» را برای شبکه یک آغاز کرد که داستان در قطار تهران-مشهد میگذشت. تجربهای که دیگر تکرار نشد، چه درباره سریال خستهدلان و چه درباره همکاری این کارگردانان با سیما. آثار تولید شده در این حوزه هم آنقدر چشمگیر نبود که بتواند تنوع پخش را در مناسبتها موجب شد. تا جایی که به رسم پخش روز واقعه در شب و روز عاشورا، فیلم محمد رسولالله در ولادت و شهادت پیامبر اعظم، ولادت و شهادت امام رضا (ع) با پخش تله فیلمی همراه شده که در ابتدا سادگیاش غافلگیر کننده است. «بیا از گذشته حرف بزنیم» که حمید نعمتالله آن را سال ۸۷ برای شبکه یک ساخت. همان قسمتی که ثریا قاسمی، زنده یاد مهین شهابی و پوراندخت مهیمن در سفر مشهد مقدس همسفر شدهاند. سفری که خانم خازنه (مهین شهابی) معتقد بود بچههای شهیدشان تدارک دیدهاند.
یا در زمینه موسیقی، تلاش های صورت گرفته در سال های اخیر خصوصا در موسیقی پاپ به تولید آلبوم یا ترک هایی از خوانندگان محبوب جوانان منجر شده که می تواند در ابعاد گسترده تر ادامه یابد.
موضوع دیگری که باید مورد توجه قرارگیرد تعدد جشنواره ها و مسابقات ادبی هنری کوچک و بزرگ درباره امام رضا(ع) است که در سطوح استانی، منطقه ای و ملی از سوی نهادهای مختلف برگزار می شود که هریک از تشکیل دبیرخانه و اعلام فراخوان تا بررسی آثار و اعلام برگزیدگان، هزینه های فراوانی از بودجه عمومی به خود اختصاص می دهند اما معمولا خروجی قابل توجهی ندارند.
در میان همه این جشنواره ها اما، جشنواره فرهنگی هنری امام رضا(ع) می تواند داستان دیگری داشته باشد.
این جشنواره چندین سال است که با شکل گیری بنیاد فرهنگی هنری امام رضا در وزارت ارشاد، به طور ویژه بر تولید و انتخاب آثار فرهنگی هنری مرتبط با امام رضا(ع) متمرکز است. جشنواره رضوی به خاطر برخورداری از امکان ارتباط با هنرمندان سراسر کشور و همچنین بهره گیری امکانات سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی جهت دسترسی و ارتباط با دوستداران امام رضا(ع) در سایر کشورها، پتانسیل فوق العاده ای برای جلب توجه ملی و جهانی به حرم رضوی دارد.
شرایط ویژه جشنواره رضوی این ایده را به ذهن می آورد که اگر توان و بودجه همه نهادها برای برگزاری جشنواره های موضوعی امام رضا، ذیل جشنواره فرهنگی هنری امام رضا(ع) تجمیع و این بنیاد به عنوان مرکز فرماندهی فعالیت های ادبی هنری رضوی پذیرفته شود، آیا برآیند چشمگیرتری به همراه نخواهد داشت؟
البته انتظار از جشنواره سالانه امام رضا(ع) با وجود حجم فعالیت ها، بسیار فراتر از آن چیزی است که تاکنون حاصل شده. برگزاری جشنواره ملی هرساله اگرچه ارزشمند و قابل تحسین است، اما آن چه اهمیت دارد توجه به ایده های ناب، کمک به تولید اثر و انتشار آن در سطح گسترده است.
بنیاد مام رضا می تواند به معنای واقعی کلمه محور فعالیت های فرهنگی هنری با محوریت امام رضا باشد. هنرمندان باید بتوانند در گام نخست سوژه هایی که به هر شکل مرتبط با فرهنگ رضوی است با بنیاد در میان بگذارند. کارشناسان حرفه ای و مورد وثوق جامعه هنری، سوژه های ناب و ارزشمند را انتخاب کنند و از آن پس بنیاد در هر سطحی که امکان پذیر است در تولید پروژه همکاری کند. از مشورت گرفته تا تامین بودجه.
آن چه گفته شد نیازمند ساختار اداری پویا و بهره گیری از تیم کارشناسی حرفه ای در همه حوزه های فرهنگی هنری برای تسریع در تعامل هنرمندان و جلب اعتماد آن ها نسبت به بنیاد امام رضاست.
تهیه بانک اطلاعاتی هنرمندان و آثار مرتبط با امام رضا، همچنین جمع آوری آرشیو آثار مهم تولیدی و در اختیار قراردادن آن ها به علاقه مندان، دیگر فعالیتی است که تاثیر آن در سال های آینده نمایان می شود.
نظر شما