انتحارهای آل سعود مرز اسلام وهابی و منطق دینی را مشخص کرد

خبرگزاری شبستان: آل سعود عقب افتاده ترین و متحجرترین اندیشه در منطقه و جهان اسلام هستند؛ پس از خلق طالبان، دنیا فهمید این کشور چه اژدهایی است که نه تنها منطقه، بلکه کل جهان را تهدید می کند.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان پیرامون حادثه اخیر عربستان و اعدام شیخ نمر با مصطفی نوروزی، مشاور سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها به گفت و گو نشسته ایم، گفت و گوی شبستان را با این رییس اداره تشکل های اساتید دانشگاه ها می خوانید:

 

جناب آقای نوروزی! با توجه به اتفاقات اخیر عربستان و آنچه در حال وقوع است آیا شرایط برای ایجاد فضای گفتمانی در جهان اسلام وجود دارد و چطور می توان با اعتراضاتی که جهان اسلام را در مواجهه با اعدام شیخ نمر در برگرفته فضای گفتمانی را برای مبارزه با تفکرات سلفی و تکفیری فراهم کرد؟

با اتفاقات اخیری که در منطقه افتاد به خصوص با حرکتی که عربستان انجام داد، منطقه و جهان اسلام در یک شرایط جدید قرار گرفته که کاملا به ضرر عربستان و کشورهای همسوی با او تمام می شود و به نفع ایران و کشورهای پیشروی منطقه.

در حقیقت عربستان بدترین انتخاب را انجام داد و به نوعی به یک انتحار دست زد و شاید اتفاق طبیعی باشد به دلیل این که مدیریت موجود عربستان، پخته نبوده و یک اتاق فکر متقن و قوی، این کشور را مدیریت نمی کند بلکه یک خام اندیشی در سطح مدیران آن است که تصمیمات این کشور را مبتنی بر سطحی نگری استوار کرده است.

سعودی ها نماینده عقب افتاده ترین و متحجرترین اندیشه در منطقه و جهان اسلام هستند و این امر قابل کتمان نیست. این کشور تا امروز در ذیل کشورهای اسلامی می توانست روی پای خود بایستد و احیانا موضعی بگیرد یا حرکتی انجام دهد.

 

بقای عربستان سعودی در این نبود که در پیشانی اتفاقات قرار بگیرد بلکه به این بود که در خفا و حاشیه خود را نگاه دارد به دلیل اینکه تمام دنیا به این مساله واقف هستند که عربستان نماد عقب افتادگی فکری و فرهنگی و تمدنی و مبتلا به شرک جاهلیت است.

 

در حقیقت هیچ کشوری به لحاظ تحجر و عقب ماندگی در سطح و موقعیت عربستان سعودی نبود و اما حداقل تا امروز می کوشید عقب ماندگی خود را عیان نکرده و تابلوی یک سری اتفاقات نشود.

حتی پیش از انقلاب اسلامی در اواخر دهه چهل و اوایل دهه 50، آمریکا به دلیل درگیری با چند اتفاق بزرگ از جمله جنگ کوبا و ویتنام، مشغول اتفاقات سختی شد که این اتفاقات ذهن آمریکایی ها را از خاورمیانه به سمت مناطق یاد شده از جمله آمریکای لاتین و شرق آسیا منحرف کرد. در آن زمان دکترین آمریکا به این مساله بازگشت که نباید دخالت مستقیم در خاورمیانه داشته باشد بلکه باید کاری کند که آنها خود از منافع آمریکا دفاع کرده و آمریکا تجربه جنگ ویتنام را دیگر تکرار نکند.

لذا آن ها تصمیم گرفتند اهدافشان را به مزدوران خود در خاورمیانه دیکته کرده و قوای خویش را در این منطقه مصروف نکنند. در همین دکترین که به دکترین دوستونی ایران و عربستان سعودی معروف است، عربستان در حاشیه قرار می گرفت و ایران در خط مقدم تصمیمات آمریکا قرار می گرفت به دلیل این که آمریکایی ها می دانستند عربستان حرفی برای گفتن ندارد و جز سرمایه های خدادادی، صاحب تمدن و ایده ای نیست و نیروی انسانی ندارد. لذا این کشور در حاشیه قرار گرفت با این که یکی از دو ستون اصلی دکترین بود، اما ایران ستون اصلی تلقی می شد.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی که ایران دنیا را با این انقلاب به شگفتی وا داشت و عملا عربستان در ذیل ایران رفت و در برابر حرکت این کشور، سعودی ها مات و متحیر ماندند، این کشور متوجه شد نمی تواند در افق ایران حرکت کرده و رویارویی مستقیم با آن داشته باشد. حتی اتفاقاتی که در دهه 60 افتاد، شاید سعودی ها می توانستند از ما اشکالات جدی بگیرند اما این کار را نکردند به دلیل این که می دانستند نباید خود را با ایران مواجه کنند.

 

اما به نظر می رسد به مرور این کشور تحت سیطره سیاست تندروانه به خصوص در صحنه سیاست خارجی قرار می گیرد و در یک وادی جدید که عملا خود با دست خود موجب مرگ نابودی اش شد. در واقع عربستان در سال های 2004 و 2003 در منطقه تحرکاتی انجام داد، که منجر به شکل گیری جریان سلفی – تکفیری شد و سپس همه دنیا متوجه شد چه اتفاقات خطرناکی از سوی عربستان در حال وقوع است.

 

این اتفاق را تشریح بفرمایید.

این کشور به حسب دخالت روس ها در افغانستان، پیش از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی، حرکت جدیدی انجام داد و یک سری جریان ها را تقویت کرد و در این زمان بود که جهان متوجه شد عربستان یعنی چه!

در واقع عربستان از دل تفکرات موجود، تا آن روز که کشوری خمود و خاموش بود، جوشش خطرناکی انجام داد و در اولین گام، طالبان زاییده شد. اینجا بود که دنیا فهمید این کشور چه اژدهایی است که نه تنها منطقه، بلکه کل جهان را تهدید می کند و این سعودی ها همچون بربرهایی هستند که به اروپا حمله کرده و اروپا را غارنشین کردند. بنابراین اروپا متوجه شد چنین واقعیتی نیز در خاورمیانه وجود دارد که اگر سر بر آورد، دنیا را نابود می کند.

پس از این ماجرا طالبان و القاعده به وجود آمد. لذا هر چه عربستان جلو می آید، خطر جدی تر می شود و گروه هایی که از ناحیه این کشور شکل می گیرد، خطرناک تر شده که پس از آن داعش شکل گرفت و دیگر دنیا منفعل می شود و در یک حالت تدافعی قرار می گیرد. در واقع داعش آخرین نسخه وهابیان سعودی است.

 

بنابراین، اگر عربستان یک گام دیگر پیش رود، دنیا نابود می شود یعنی اگر بخواهد از واقعیت موجود (داعش) حرکت دیگری به وجود آید، این یعنی نابودی همه دنیا و اتفاقی شبیه حمله مغول ها به جهان اسلام با این تفاوت که این جریان در قرن 21 در حال وقوع است. از این رو، به نفع عربستان بود که خود را در پیشانی تحولات قرار ندهد تا بتواند بماند. اما چند اقدامی انجام داد که دنیا فهمید عربستان چه موجود خطرناکی است اما سعودی ها این مساله را نفهمیدند و گمان کردند می توانند خط جدیدی در منطقه به وجود آورند و محور همگرایی شوند لذا با ترکیه و مصر رایزنی هایی داشتند که کاملا با شکست مواجه شدند و از همان ابتدا ناکارآمدی این امر مشخص، و معلوم بود عربستان تنهاست و هیچ کشوری حاضر نبود در این همگرایی سعودی ها شرکت کند.

 

بنابراین، عربستان این شرایط را واگذار کرد و برای این که بتواند این پس گرایی را جبران کند، دست به عملیات انتحاری از جمله قطع رابطه با ایران بود اما این تصمیم به نفع ما تمام و برای جهان مشخص شد که اگر اسلام در غرب خشن نشان داده می شود، در واقع این اسلام سعودی هاست که منطق و عقلانیت ندارد. در واقع با این اتفاق دو تفکر از یکدیگر تبیین و مشخص شد تفکر وهابی سعودی کاملا حالت عقب افتاده و کم مایگی دارد.

 

همچنین، اعدام شیخ نمر، مجاهد عربستانی نیز اقدام نسنجیده ای بود که واکنش دنیا به این جنایت نشان از محبوبیت این شیخ داشت. لذا عربستان در خط رادیکالیسم کور قرار گرفته و با دست خود نابودی اش را رقم می زند و از امروز دو قطب و به تعبیر پیش از انقلاب، دو ستون در خاورمیانه مقابل هم قرار گرفته اند.

 

آیا این دو قطب خواندن، به معنای تقسیم و ایجاد خط میان شیعه و سنی نیست؟

در واقع آمریکایی ها می خواستند میان این دو ستون در هم تنیدگی ایجاد کنند که این به ضرر ایران بود اما امروز این دو کشور به دو قطب متمایز تبدیل شده که شیعه و سنی خواندن آن اشتباه است و ما عربستانِ وهابی را نماد تفکر اهل سنت نمی دانیم بلکه اهل سنت نیز خود را جدا و متفاوت از وهابیت می دانند همان طور که در فقه و کلام و ... با آن ها تفاوت های چشمگیری دارند لذا امروز ما با تقابل دو قطب یعنی ایران و عربستان مواجه هستیم نه شیعه و سنی.

قطب عربستان در واقع در همگرایی با صهیونیسم قرار دارد ما مشاهده می کنیم در این قطب اسراییل حضور دارد و عربستان یک واقعیتی را بروز می دهد که همان اشکالی که بر صهیونیزم جهانی وارد است، بر این کشور نیز قابل طرح است و سعودی ها در مسیر اسراییل در حرکت هستند.

صهیونیست نیز نماد جمود و تعصبات دینی و قشری گری بود به همین دلیل بحران زا بوده و امروز عربستان نیز در همین خط ظهور و بروز دارد یعنی جمودگرایی و دولت و ثروت را در درون خود جمع کرده است.

 

در حقیقت در ذیل عقل ستیزی حاکم بر تفکر صهیونیزم و وهابیت، رادیکالیسم می جوشد و این به نفع ایرانی است که قطب نواندیشی، تفکر، منطق، معنویت گرایی و خرد است و امروز این مجال پیدا می شود که به روشنی اسلام ناب از اسلام وهابی تمیز داده شده و جهان اسلام می تواند گفتمانی در راستایی همگرایی و وحدت داشته باشد و کشورهایی که به ایران و تفکر امام خمینی (ره) و رهبر انقلاب نزدیک هستند، محور وحدت جهانی و بلکه فرامنطقه ای شوند.

در حقیقت ایران امروز پایه و بیس یک حرکت وحدت بخش با قدرت ایجاد اتحاد در کل کشورهای جهان است و یک حرکت نوین در قرن 21 را به پیش می برد.

 

 

 

 

کد خبر 513466

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha