موعودگرایی، پاسخگوی انسان حیرت زده و وحشت زده قرن حاضر

آموزه موعود، چه با نگرش پسامدرنی و یا سنتی، بخش بزرگی از آموزه های مدرنیته را به کناری وانهاده است. این وانهادن، به معنای بیچارگی انسان در مقابل راهکارهایی است که مدرنیته برای سعادت بشر ارائه می کند.

خبرگزاری شبستان: روز چهاردهم ژوئیه 1793، یعنی یک سال پس از روی کار آمدن ژاکوبن ها و اعلام جمهوری فرانسه، هگل، هولدرلین و شلینگ در حواشی شهر دانشجویی خود درختی به نام «درخت آزادی» برپا می کنند و با خواندن سرود «مارسی یز» (سرود ملی فرانسه که شلینگ متن آن را به آلمانی ترجمه کرده بود) به دور آن درخت می رقصند و به پایکوبی می پردازند. هگل تا پایان عمر شصت و یک ساله خود، ستایشگر انقلاب فرانسه باقی ماند و هر ساله در سالگرد این انقلاب، لیوان شراب اش را بالا برد.

 

امروز درباره انقلاب فرانسه یک جمله می توان گفت: تمام شد. انقلاب فرانسه تنها یک مثال از هزاران تلاشی است که انسان تا به حال برای تغییر، از جمله تغییر فرهنگی، انجام داده است. اما تمام سوال اینجاست که آیا یک انقلاب فرهنگ را می زاید یا می کشد؟ فرهنگ، انقلاب را پایه ریزی می کند یا انقلاب، فرهنگ را؟ فرهنگ را چگونه می توان با انقلاب تغییر داد؟ زمینه سازی برای یک انقلاب چگونه امکان دارد؟ اصلا فرهنگ را چگونه می توان تغییر داد؟ و ده ها سوال دیگر که برای بهتر پرسیدن آن، - که پاسخ دادن به آن مجالی و ملالی جدا می طلبد - به مقدماتی نیاز خواهیم داشت.

 

فرهنگ تاریخی یا تاریخ فرهنگ؟!

یکی از رویکردهای مطالعه فرهنگ، "فرهنگ تاریخی" است. فرهنگی که در سیر تاریخ بشر امروز، من و تو را اداره، تربیت، اصلاح و حتی نظافت می کند، تاریخی است. بیان و توصیف تقابل فرهنگ تاریخی با فرهنگ ذات گرایانه – یا همان تاریخ فرهنگی – به همان اندازه که بحث از "فرهنگ" مجال می طلبد، صبر و تلاش می خواهد.


اما در نگاهی گذرا، در تمدن مدرن امروزی و در فضای روح حاکم بر اذهان آدمیان، فرهنگ، هیچ ذاتی ندارد تا بتوانیم کالبد آن را مانند جوهر ارسطویی زیر ذره بین اذهان ریاضیاتیمان قرار دهیم. چه بسا همین رویکرد است که تقدس را از بسیاری از جنبه های دین سلب کرده است و آن را روز به روز زمینی تر می کند.


اگر فرهنگ ها را با تمام اختلافات زمانی و مکانیشان، در سیرهای تاریخی بنگریم، دیگر اصالتی برای رسوم نیاکان این فرهنگ ها باقی نخواهد ماند. آن ها همان قدر اصالت داشته اند که من، در دنیای دیجیتال فرهنگی ام حق و سهم دارم. دیگر اجداد انسان هیچ حق اولویتی در تعیین حدود و رسوم کرانه های تمدن من نخواهند داشت.


این تاریخ است که امروز به دست من رسیده است. فرهنگ، دین، آیین، رسوم و حتی اندیشه، صرفا روزنامه هایی هستند که فردا دیگر نمی توان آن ها را ورق زد؛ که صرفا به مثابه تاریخ خوانی می مانند.

 

امکان فهم سنت در فرهنگ مدرن

با هر پاسخی که به امکان رویکرد اول، در "فرهنگ تاریخی یا تاریخ فرهنگ" داشته باشیم، در این مرحله با سوال های متعددی رو به رو خواهیم شد که همگی در سوال از "فهم" مشترک خوهند بود. فهم فرهنگ مدرنیته، زمینه سازی با مدرنیته، و گذار از مدرنیته و رسیدن به آموزه های سنتی، مهم ترین سوالات این مرحله است که در بحث "امکان فهم" خلاصه خواهد شد. اساس و پایه هر آنچه گفته شد، در این مبحث خلاصه می شود که خود مجالی بسیار گسترده و مجزا می طلبد.


در ورای همه این واژه پردازی ها، یکی از رویکردهای سنتی فرهنگ ها، ادیان و نحله ها، بحث از منجی و مصلح موعود است. زمینه سازی فرهنگی برای ظهور چنین موعودی نیز یکی از جنبه های زمینه سازی برای اعتقادات یا آرزوهای بشر است. اما با این همه سوال پیش رو، چگونه این گذار امکان خواهد داشت؟


گذار از مدرنیته با آموزه موعود

هرچند بسیاری معتقدند که نمی توان جمعی و ترکیبی از مدرنیته و تدین داشت و در نتیجه همانطور که بیان شد، در نهایت به مراتب تشکیکی به آن دست می یابیم، اما شاید بتوان آموزه هایی را یافت که خود به نوعی راه برون رفت از مدرنیته است.


این آموزه ها هر چند در سنت نیز به آن اشاره شده است، اما در قرن اخیر به وضوح می توان دید که حتی کسانی که به دین تعهدی ندارند، از آن به عنان راه برون رفت از کشمکش هایی عنوان می کنند که مدرنیته با آن، انسان را به قهقرا کشانده است.


امید به منجی انسان و چشم داشتن به مصلح برای نجات بشر، علاوه بر رویکردهای بشری انسان مدرن، گویی ایمان را یک بار دیگر در دل ها می رویاند. همین عامل است که برخی قرن اخیر را به نوعی بازگشت به ایمان و تسلیم دل نامیدند و عده ای از روی تعصب بر آموزه های مدرنیته، آن را اندیشه پسامدرن معرفی کردند که طبق سیر تاریخی، باید پس از مدرنیته مطرح می شد.


به هر حال منجی موعود، چه با نگرش پسامدرنی به آن و چه با بازگشت به آموزه های سنتی، به نوعی بخش بزرگی از آموزه های مدرنیته را به کناری وانهاده است. این وانهادن، به معنای بیچارگی انسان در مقابل راهکارهایی است که مدرنیته برای سعادت بشر ارائه کرده و می کند.


هرچند سخن گفتن در این حوزه نیاز به فضایی گسترده دارد، اما در یک رویکرد کلی می توان گفت که نگاه به منجی در مکتب تشیع با مولفه های منحصر به فرد آن که موعود را معرفی می نماید، به اذعان بسیاری از شرق شناسان غربی که در مهد مدرنیته رشد کرده اند، به نوعی پاسخگوی حیرت و وحشت انسان در قرن حاضر است.

 

پایان پیام/
 

کد خبر 52063

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha