خبرگزاری شبستان - گروه قرآن و معارف: "حضرات انبیای عظام انها هم دارای عقل سلیم هستند که اگر نبودند، اصلا نمیتوانستند برای مردم، حامل وحی الهی بشوند و خود نورند امّا نور نازله هستند، این نور را از کجا گرفتند؟ از همان نیّره، اگر معرفت به او را نداشتند، همان طور که بیان شد اگر ولایت امیرالمومنین و حضرات معصومین را نمیپذیرفتند نبی نمیشدند، رسول خدا نمیشدند.
لذا یک معنای «دارت القرون الاولی» این است که یعنی در گذشتگان هم بوده است و معرفت نسبی را داشتند منتها کی وکجا؟ چون حضرت جسم نبود. تازه آن موقعی هم که جسم بود و حضرت به صورت انسیه آمد، مردم معرفت پیدا نکردند، اگر معرفت پیدا میکردند که مابین در و دیوار او را قرار نمیدانند! و وقتی حضرت خطبه فدکیه خواند امر او را گوش میدادند. اگر معرفت پیدا میکردند وقتی با امیرالمومنین درب خانه ها را میزد، معرفت پیدا میکردند. مردم معرفت پیدا نکردند نه به مولی الموالی به عنوان ولی الله و نه به عصمت الکبری به عنوان نیّره، ابداً اینها معرفت پیدا نکردند."
در سومین شب از ایام فاطمیه و ایام شهادت جانسوز أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا علیها الصلّوة و السّلام آیت الله روح الله قرهی در سخنانی در جمع عزاداران به تبیین شخصیت و جایگاه رفیع بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) پرداخت. آنچه در ادامه می آید گزیده ای از بخش اول این سخنرانی است که در ادامه می آید.
مبصر اعضا و قوای انسان عقل است
یکی از آنها این است وقتی تبیین میشود «دارة القرون الاولی»؛ یعنی همه انبیاء گذشته که همه انبیاء آنها امّت داشتند، چون یک دلیل این است، انعکاس معرفت برای خلق و برای عقول سالمه، عقل سلیم، فقط و فقط از طریق انبیاء و وحی است. وحی که از طریق انبیاء بیان میشود: این نور الهی است برای این که انسان معرفت پیدا بکند و در حقیقت عقل سلیم در استخدام وحی است به یک تعبیری عقل سلیم اعلام میکند. بعنوان ناظم القوا و بعنوان مبصر الاعضاء که بصیر است و مبصر است.
در مدارس در دبستان به بعد میگویند مبصر، مبصر چون میبیند معلّم کی دارد میآید؟ اعلام میکند برپا و مبصر اعلام میکند برجا، لذا این عقل سلیم، مبصر الاعضاء است، بصیر است و عقل سلیم، ناظم القوا است؛ یعنی خودش چیزی ندارد بلکه مبصر است از اینکه وقتی وحی نازل شد، میگوید: گوش بده! نسبت به اوامر الهی برپا! « قم!» قیام کن و نسبت به نواهی دست بکش، برجا! بنشین. این عمل را انجام نده! این را صاحب وحی شریعت، نهی کرده است. عقل سلیم، این است: مبصر الاعضاء و ناظم القوا است.
معرفت انبیاء گذشته به بی بی دوعالم، انعکاس نور به عقول سالمه
امّا اصل برای انبیاء است وحی است و آن نور الهی از این طریق ورود پیدا میکند، حسب این روایت شریفه: «فاطمة و هی صدیقة الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی» او صدیقه کبرایی است که بر محور شناخت او قرن های گذشته دور زده شده است. این قرون اولی این است که معرفت به او را هم گذشتگان داشتند. گذشتگان در آن زمان، که حال فیزیکی خلقت انسیه آن «انسیة الحورا» بوجود نیامده، هنوز حال فیزیک آن حضرت بصورت یک انسان، موجود نیست، نیره است. اینجا معلوم میشود، باید انبیا به او معرفت داشته باشند «دارت القرون الاولی»
لذا اینکه دیشب عرض کردیم و تمثیل زدیم، گفتیم: شما چشم سالم داری ولی وقتی همین الان برق برود، تاریکی مطلق است. یا چشم شما را ببندند و ببرند به یک سالنی و چشم را باز کنند، آنجا تاریکی مطلق است و بعد بگویند: شما که چشم داری، چشمت سالم است، اشیاء داخل اتاق و رنگهایش را بگو، نمیتواند.
مثل شما مثل اعمی میشود چرا؟ چون انعکاس نور است به اشیا که شما میتوانید اشیا را ببیند. بله چشم دارید و چشمتان هم سالم است امّا شما فکر میکردید خود چشم میبیند، عنبیه، شبکیه همه اینهاست که دارد کارش را انجام میدهد، اینها باعث است، ولی نمیدانستید انعکاس نور است و اگر نور نباشد، نمیبینید؛ چون خورشید دارد نورش را به اشیا منعکس میکند و شما هم اشیا و رنگها را میبینید. ولو نور به صورت کاذب باشد، نور مهتابی است و انرژی است اما نور است. انسان اگر عقل داشته باشد، عقل سلیم و بگوید من به واسطه عقل میتوانم جلو بروم، نه. باید انعکاس نور، آن هم نور معرفت الهی باشد. فرقش با این نور مادی این است که به حقایق خلقت و معارف بخورد تا عقل سلیم، این معارف را درک کند. پس اینجاست که عقل بما هو عقل نمیتواند ادراکاتی داشته باشد الا از طریق وحی و از طریق نور.
حضرات انبیای عظام انها هم دارای عقل سلیم هستند که اگر نبودند، اصلا نمیتوانستند برای مردم، حامل وحی الهی بشوند و خود نورند امّا نور نازله هستند، این نور را از کجا گرفتند؟ از همان نیّره، اگر معرفت به او را نداشتند، همان طور که بیان شد اگر ولایت امیرالمومنین و حضرات معصومین را نمیپذیرفتند نبی نمیشدند، رسول خدا نمیشدند.
لذا یک معنای «دارت القرون الاولی» این است که یعنی در گذشتگان هم بوده است و معرفت نسبی را داشتند منتها کی وکجا؟ چون حضرت جسم نبود. تازه آن موقعی هم که جسم بود و حضرت به صورت انسیه آمد، مردم معرفت پیدا نکردند، اگر معرفت پیدا میکردند که مابین در و دیوار او را قرار نمیدانند! و وقتی حضرت خطبه فدکیه خواند امر او را گوش میدادند.
اگر معرفت پیدا میکردند وقتی با امیرالمومنین درب خانه ها را میزد، معرفت پیدا میکردند. مردم معرفت پیدا نکردند نه به مولی الموالی به عنوان ولی الله و نه به عصمت الکبری به عنوان نیّره، ابداً اینها معرفت پیدا نکردند.
وجود انبیاء عامل گردش خلقت و همه عالم برای انسان
در قالب جسم نفهمیدند، حالا آن موقع که اصلاً معلوم است، بانوی مکرمه در جسم انسانی نیست. پس این «دارت القرون الاولی» به انبیا برمیگردد، انبیا و بعضا اوصیایشان باید به خانم معرفت پیدا میکردند تا مطلب را بفهمند. لذا اتّفاقاً برای اینکه بیان میشود مال هشتاد سال، دویست سال قبلش نیست بلکه برای هر پیغمبری که مبعوث میشد و مراد همه دوران است «دارت القرون الاولی» خود پیامبران عظیم الشان و اولوالعزم من الرّسل، سادت المرسلین، در حدیث داریم میفرمایند: «اولوالعزم من الرسل و سادة المرسلین و النبیین علیهم دارت الرحی» پیغمبران اولوالعزم این آقایان پیغمبران، اینها کسانی هستند که آسمانها و زمین دور ایشان میگردند. دارت الرحی، یعنی اصلا وجود آنها عامل چرخش است. انبیا در هر زمان نباشند زمان معنا ندارد، در هر مکان نباشند، مکان معنا ندارد، انبیا نباشند، انسان معنا ندارد؛ چون پررودگار عالم خودش فرمود: من عبث، خلق نکردم و چون میخواهد بگوید: عبث بودن عالم، معنا ندارد و هدف دارد، خلقت انبیا را فرستاد.
پروردگار عالم از«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم» هدف دارد. لذا اگر انبیا نباشند، پند، هیچ نیست، چون کرات هم معلوم میشود همه این طور است، کرات و همه خلقت را پررودگار عالم برای انسان قرار داد؛ یعنی این مقدمه را فراهم کرد و بعد آن چیزی که به ظاهر جسم کوچکی است و به قول امیرالمومنین « اتزعم انک جسم صغیر» آیا تصور کردی جسم کوچکی هستی؟آن طور نیستی بلکه تو غوغایی، محشری، جسم کوچکی، انسانی که جسمش کوچک است، امّا مهمتر از همه فرمود: «نفخت فیه من روحی» که هیچ جا نفرمود الّا انسان و آنقدر این انسان مقام دارد که پررودگار عالم فرمود: «لقد خلقنا لانسان فی احسن تقویم»، آنقدر مقام دارد که پررودگار عالم فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه»، برای اینکه ذوالجلال و الاکرام اثبات کند، جدّی تو خلیفه هستی، تو جانشین من هستی، پررودگار عالم به ملائکهاش فرمود: «واذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم..» همه اینها دلالت بر این دارد، این کراتی که خلق کرد این کهکشانها همه و همه برای انسان است خودش هم فرمود: «خلقت الاشیاءلاجلک و خلفتک لاجلی» وقتی پررودگار عالم میفرماید: همه اینها را برای تو خلق کردم و عبث هم نیست، برای این است که انبیا را فرستاد و در هر قرونی انبیا بودند و زمین خالی از حجّت نخواهد بود و خالی از حجت نیست و الّا اصلاً پروردگار عالم چه نیازی داشت به این که آسمانها را خلق کند؟! چه نیازی داشت به این که کهکشانها را خلق کند و ...؟! همه را خلق کرد برای ما. فرمود: همه برای توست. همانجا هم که حتّی جنّت، بیان میشود، برای جسم و نفس ماست، نه برای حقیقت ما. حقیقت ما که متعلّق به خودش است، «إنّا للّه و إنّا الیه راجعون»[1] (لام، لام تعلقیّه است). «یا أیّتها النّفس المطمئنّة إرجعی إلی ربّک» به خود من رجوع کن، نه جنّات و رضوان، نه این که به جایی رجوع کنی که دست دراز نکرده، میوه برایت میآید و هر طوری که دوست داشته باشی، نهرها هست، فرح و شادی ابدی است و نه سرما و نه گرمایی است. پروردگار عالم نمیخواهد اینها را بیان کند. بلکه به انسانی که برای خودش هست، میگوید: « إرجعی »، «إنّا للّه و إنّا الیه راجعون»، برگرد به سوی من.
لذا پروردگار عالم همه خلقتش را برای انسان میخواهد. انبیاء آمدند، بدون انبیاء، حتّی آسمانها و زمین، معنا ندارد. در حدیث است: « أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ سَادَةُ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَيْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى »، زمین و هر آنچه موجود است بر دایره وجودی آنها میچرخد. دوران زمین و آسمان به وجود این چند پیامبر اولوالعزم است.
لذا خیلی جالب است حالا آنجا که همه خلقت دور انبیاء هستند، انبیاء دنبال یک معرفت هستند و آن این است که این «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی » برای انبیاء میشود. البته ما باز هم نمیفهمیم، ولی باز هم اگر بخواهیم در یک حدّ سادهای متوجّه شویم، باید بگوییم: همین است که آنجا که همه خلقت بر محور انبیاء میچرخند، انبیاء هم اگر خواستند به چیزی برسند، باید به معرفت نسبی به بیبیدوعالم دست یابند، «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی ».
پس انبیاء عظام به دنبال معرفت بیبیدوعالم بودند، با این که هنوز در جسم انسانی هم نیامده است و این، عظمت بیبی دوعالم است.
عالمه بی معلّم!
اینها را مخصوصاً داریم بیان میکنیم که بدانیم ما نمیخواهیم فقط راجع به بیبیدوعالم صحبت کنیم. ما وقتی راجع به حضرت زینب کبری هم که دخت بیبیدوعالم است و صلب هم دیده است، میخواهیم صحبت کنیم، میگوییم: خود زینب کبری بهخودیخود موضوعیّت دارد، نه به واسطه این که پدرش، امیرالمؤمنین و مادرش، بیبیدوعالم یا برادرانش، امام حسن و امام حسین هستند. خود زینب کبری که من این را قبلاً در ولادت ایشان بیان کردم، موضوعیّت دارند.
یک نمونهاش این است که خود معصومین در مورد ایشان فرمودند: «عالمة غیر معلّمة» یعنی ایشان، عالمهای است که معلّم ندیده است. یعنی حتّی پدرش امیرالمؤمنین هم معلّم او نبوده است. یعنی علم او، الهی است. یک موقع کسی میگوید: بالاخره در دامن امیرالمؤمنین رشد کرده است و از علم ایشان بهره برده است، امّا وقتی شما گفتید: «عالمة غیر معلّمة»، یعنی اصلاً معلّمی ندیده است و به خودیخود عالمه است.
یک نمونه دیگر این است که وقتی به هنگام تولّد حضرت زینب، پیامبر تشریف آوردند، پدر و مادر گرامیشان فرمودند: یا رسول الله! ما از شما برای نامگذاری سبقه نمیگیریم، پیامبر هم فرمودند: من هم از پروردگار عالم سبقه نمیگیریم. لذا اسم زینب از عرش برای ایشان آمد.
لذا ما داریم راجع به این موضوع صحبت میکنیم که بدانیم هر چه جلو برویم، نمیتوانیم معرفت پیدا کنیم. اینطور نیست که فکر کنیم دختر رسول الله است. البته صورت ظاهر دختر رسول الله است، امّا خدای متعال همه آنچه را داشت به قالب جسمانی درآورد و به رسول الله عطا کرد.
خلقت انسان، توسط احسن الخالقین در احسن تقویم!
البته این که نیّرة الله را به صورت جسمانی درآورد هم اعجاز خداست. همانطور که وقتی من و شما را خلق کرد، فرمود: «فتبارک اللّه أحسن الخالقین». أحسن در باب أفعلالتّفضیل است. لذا وقتی انسان را خلق کرد، فرمود: سجده کنید. ابلیس تعجّب کرد و به تعبیری جورچینش به هم خورد، چون میدانست سجده مختصّ به خداست. حالا باید به یک جسم کوچک که تازه به دنیا آمده، سجده کنم؟! امّا یادش رفت اوبلاً که این آدم «نفخت فیه من روحی» است، ثانیاً خدا امر میکند، اصلاً به تو چه ربطی دارد؟! خدا میگوید: این کار را انجام بده، باید بگویی: چشم. چون همانطور که بیان کردیم خدا که امر بیهودهای نمیکند، او، علیم و حکیم است و نعوذبالله عبث و بر روی هوی و هوس امر نمیکند، حتماً مطلبی دارد.
کما این که خودش هم فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين»، حالا اگر راست میگویید بگویید: این اسماء چیست؟! مگر اعتراض نمیکنید، این گنجایش همه اسماء را داشت، اگر شما هم دارید، بگویید چیست؟ گفتند: خدایا! ما هیچ نمیدانیم، مگر آنچه تو مرحمت کردی و إلّا ما چیزی نمیدانیم. البته آنها اعتراض هم نداشتند، بلکه برایشان سؤال پیش آمد، چون میدانستند سجده مختصّ به خداست، لذا من و شما هم به پیامبر سجده نمیکنیم، امّا ملک به من و شما سجده میکند و خادم هم میشود. پیامبر فرمودند: «إنّ الملائکة خدّام المؤمنین» ملائکه خادم برای مؤمنین هستند.
لذا آنها تعجّب کردند که این جسم کوچک مگر چه دارد که امر به سجده بر او میشود؟! بعد هم فهمیدند که خدا از آن همان نفخه روح در او غوغایی قرار داده است. لذا ما هم اگر مقام انسانیّتمان را حفظ کنیم و در تقوا رشد کنیم، اصلاً چیز دیگری هستیم.
لذا برخی از بزرگان این حرف را غلط میدانند که من ملک بودم و فردوس برین جایم بود. میگویند: چه کسی میگوید که ما ملک بودیم؟! ملک، خادم ماست. ما انسان بودیم، «إنّ الملائکة خدّام المؤمنین». ما انسان بودیم و انسان هم باید بمانیم، اگر بدانیم انسان کیست. ما لله بودیم، متعلّق به خدا بودیم «إنّا للّه» و باید به خود خدا هم رجوع پیدا کنیم، «و إنّا الیه راجعون».
پس ملک چیست؟ خدا فرموده: «أحسن الخالقین» این را درست کرده است. آن هم کسی است که در «أحسن تقویم» است. پس ما أحسنیم که باب افعل التفضیل است، کما این که خودش به عنوان خالق، أحسن است، ما را هم در «أحسن تقویم» آفریده؛ قوام ما بالاتر از همه است. أحسن قوام در عالم، انسان است، بعد جنیّان هستند و بعد ملائکه هستند.
نظر شما