خبرگزاری شبستان: حضور سال گذشته رییسجمهور کشورمان در آمریکا و مقر سازمان ملل متحد و رویارویی او با سیل اتهامات رسانههای آمریکایی و غربی یکی از مصادیق روشن جوسازیهای غرب در برابر سیاستهای مستقلانه کشورمان است اما در این میان یکی از نکاتی که خبرنگاران و رسانههای آمریکا در این مصاحبهها و گفتوگوهای مشابه بر روی آن انگشت میگذاشتند و به تعبیر خود میخواستند با توسل به آن رییسجمهور ایران را در گوشه رینگ بوکس قرار دهند و به زعم خود ضربات پی در پی گیجکننده را بر پیکره و صورت جمهوری اسلامی وارد کنند ادعای نقض حقوق بشر در ایران بود.
در تمام مصاحبههایی که رییسجمهور آن روزها با رسانههای غربی انجام میداد محوریترین و اصلیترین سؤالات بر مدار نقض حقوق بشر به ویژه حقوق زنان در ایران میچرخید، این مسئله آنقدر پررنگ و عیان بود که احمدینژاد در یک کنفرانس مطبوعاتی به این موضوع اشاره کرد که انگار سؤالات کپی شده و دست به دست در همه کنفرانسها، نشستها و مصاحبههای رییسجمهور میچرخد.
این همان موضوع کلیدی بود که رییسجمهور کشور به درستی بر روی آن انگشت گذاشته بود. ژست مستقل بودن، حمایت از قواعد بازی دموکراسی، عیان کردن سؤالات پنهان و پیدا در متن جامعه و هر آنچه که امروز رسانههای غربی ادعا میکنند به نمایندگی از افکار عمومی آنها را در مواجهه با مدیران و سیاستمداران دنبال میکنند در سایه امپراطوری رسانهای آمریکایی- صهیونیستی به یکباره چنان رنگ باخته بود که انکار تعدد عنوانی- اسمی و تکثر رسانههای غربی همه ماسکهایی برای پنهانسازی حرف واحدی بود که قرار بود از این لشکر به ظاهر پراکنده اما در عمل منسجم و واحد زده شود.
این همان غربالی بود تا یک بار دیگر امپراطوری رسانهای غرب وارد آن شد تا ماهیت حقیقی آن بار دیگر برای کسانی که اندکی عمیقتر دنیای رسانه و محصولات آن را دنبال کنند، فاش شود. آن روزها رییسجمهور به خوبی تشخیص داده بود که پشت این صورتکهای به ظاهر متفاوت، صورت و سیما و سیرت یکسانی وجود دارد که منافع غرب را گیرم با تکنیکها، لهجهها و گویشهای متفاوت دنبال میکند.
ما مدعی هستیم نه غرب
اما شیوه تقابل رییسجمهور با رسانههای آمریکایی و گفتمانی که آنها در موضعگیریهایشان دنبال میکردند در نوع خود جالب بود. آنها به زعم خود میخواستند با مشتهای پی در پی نقض حقوق بشر و مثالهایی تحریف شده یا مقدمهچینیهای منتهی به نتیجهگیریهایی که خود از قبل آماده کرده بودند –نتیجهگیریهایی که بیشتر از آنکه حافظ حقیقت باشد پاسدار منافع آنها بود- جمهوری اسلامی ایران را در تنگنای پاسخ قرار دهند.
معلوم بود که اگر ما میخواستیم از یک ادبیات و پارادایم تابع مشتق از غرب بهره بگیریم از همان آغاز بازنده بودیم، چرا که آنها نمیپرسند به حقیقت برسند بلکه آنها میپرسند که به هر طریق و قیمت ممکن حریف را بازنده کنند و به زمین بزنند، همچنان که رهبر معظم انقلاب در یکی از بیانات خود از جمله اظهاراتی که پیشتر در بخش دوم این مطلب آمد اشاره میکنند کسی که باید در حقوق بشر از جمله حقوق زنان مدعی باشد، ما هستیم، این ما هستیم که باید در مقام پرسیدن ابهامات و تناقضهای رفتاری- گفتاری غرب در قبال حقوق انسانها به ویژه زنان برآییم نه آنکه غرب بخواهد فارغ از همه این حاشیههای پررنگ که اینک جای متن به ظاهر پرزرق و برق و گولزننده را گرفته ما را به گوشه رینگ ابهامات و شبهاتآفرینیها بکشاند و ضربات پی در پی را با دستکش رسانههایش وارد کند.
اعتماد به نفس ملی، شرط مرعوب نشدن در برابر غرب
در واقع آنچه در اینجا به مثابه فرشته نجات ما را از این گوشه رینگ و ضربات گیجکننده غربیها نجات میدهد بازگشت به آرمانها و پایههای اعتقادی – دینی، برخورد از موضع عزت و اعتماد به نفس و مرعوب نشدن در برابر نظریات و ظاهر بزرگ و فریبدهنده تمدن غربی است.
فراموش نکنیم که ما از زمان مشروطه که روشنفکران غربزده تنها راه نجات ایران را در تقلید بی چون و چرا از غرب از فرق سر تا ناخن پا میدانستند تا به امروز گرفتار این تفوق ذهنی- فرهنگی و معرفتی غرب به بخشی از جامعهمان به ویژه نخبگان و روشنفکرانمان بودهایم.
مرعوب شدن در برابر دستاوردها و نظریات غربی تا به امروز فرصتهای بسیاری را از ما سلب کرده است، بسیاری متأسفانه هنوز بر این باورند که یک نظریه دانشمند غربی در حوزههای مختلف علوم به صرف انتساب آن به تمدن و دانش غربی وحی منزل و صرف اول و آخر است و نمیتوان از آن و گفتمانی که ارایه میکند، عبور کرد؛ این در حالی است که بسیاری از این نظریات در غرب منسوخ شده است اما ما در حد پرستش آنها را میستاییم و الگوی عینی و عملیمان میکنیم.
در واقع وجه غالب فرد غلتیدن در ادبیات و پارادایم غرب از جمله در مسئله حقوق بشر را باید در همین نقصان بزرگ جستوجو کرد. ما (نخبگان و سیاستمداران) در بسیاری از مواقع قادر نیستیم زمین بازی با غرب را تعیین کنیم، این آنها هستند که اغلب زمین بازی را تعیین میکنند، بنابراین ما در یک زمین بازی که مختصات و شرایط آن در دست آنها است بازی میکنیم، بازیای که از قبل پیروزی آنها معلوم است.
از سوی دیگر وقتی میخواهیم به بنیانهای ضعف مشهود ما در تعیین زمین بازی برسیم پیش از همه مرعوب شدن در برابر غرب، ضعف اعتماد به نفس ملی و از خود بیگانگی فرهنگی رخ مینمایاند.
طرح سؤالات، تعیین زمین بازی
اما نحوه تقابل رییسجمهور کشورمان با رسانههای غربی واجد کدام ویژگی بود که نه تنها آنها را وادار به عقبنشینی کرد بلکه امپراطوری رسانهای غرب را با همه هیمنهاش مجبور به این اعتراف نمود که در تقابل با احمدینژاد به شکست رسیده است.
هنر احمدینژاد در این تقابل، تعیین زمین بازی بود. وقتی آنها دست روی حکم مجازات سکینه محمدی –زنی که با همدستی پسرعمه شوهرش، همسرش را به قتل رسانده و مرتکب زنای محصنه شده بود- میگذاشتند احمدینژاد به جای آنکه در زمین آن بازی کند، یک زمین بازی دیگر تعیین میکرد؛ ترزا لوییس. احمدینژاد انگشت روی اعدام زنی آمریکایی میگذاشت که به تصریح رسانههای آمریکا دچار معلولیت ذهنی بود، با این حال محکوم به اعدام شده بود، این در حالی بود که سکینه محمدی با وجود سلامت ذهنی کامل مرتکب این جرم سنگین شده بود و غربیها مطابق معمول حس انساندوستیشان به اصطلاح گل کرده و کمپین حمایت از سکینه محمدی را تشکیل داده بودند.
اگر رسانههای غربی از اتهام واهی نبود امنیت روانی و ذهنی در ایران سخن میگفتند احمدینژاد به جای آنکه در هزار تو و هزار پیچ این سؤالات غرق شود یک سؤال میپرسید؟ اینکه چرا دولتهای غربی با وجود همه ادعاهایشان مکالمات تلفنی شهروندان را شنود میکنند؟ چرا در بریتانیا هر شهروند انگلیسی روزانه چند ده برابر از جلوی دوربینهای مخفی که حرکات او را کنترل میکنند، عبور میکند؟ چرا فقر در میان اقلیتهای آمریکا و سیاهپوستان، سه برابر اکثریت آمریکا است؟ چرا نرخ بیکاری در میان جوانان سیاهپوست آمریکا سه برابر میانگین نرخ بیکاری است؟
این چراها که نمونههای متعددی از آن را میتوان مطرح کرد حکم تعیین زمین بازی را دارد که گمشده ما در تقابل با موج اتهامات غرب در مسئله حقوق بشر است.
پایان پیام/
نظر شما