خبرگزاری شبستان - گروه قرآن و معارف: "وقتی انسان به آن لطافت روحی می رسد می بیند که چگونه در بهار آن طبیعت دلمرده دوباره به تردی و طراوت و سرزندگی می رسد و هوا و طبیعت و درختان اوج لطافت را دارند. انسان وقتی در این فصل به دل طبیعت می رود می بیند که چطور پهن دشت و صحراها سرسبز شده اند و زینت ناظران و چشم ها هستند اما همین چشم ها هم می بینند که همین سرسبزی ها در گذر زمان و زیر غبار تعویض فصل ها چطور به فرسودگی و زردی می گراید. اگر چشم های ما به این دگرگونی ها باز باشد آن وقت متوجه می شویم که اولا نعمت ها و زینت های دنیا پایدار نیستند بنابراین دل بستن به این زینت ها چه بسا انسان را از حقیقت وجودش دور کند و در ثانی متوجه قلب مان می شویم که قلب ما هم آن سرسبزی ها و تردی و طراوت بهار را داراست اما به خاطر از دست دادن اعتدال زیر غبار پندارها و خیال ها و اندیشه های ناصواب، جلا و جلوه خود را از دست داده است. در واقع بهار و عید می خواهد ما را دوباره به آن حال اعتدال و تحول درونی بازگرداند چون اصل ما همین حال اعتدال بهاری است. ما بر اساس فطرت الهی آفریده شده ایم، همان که فرمود:" فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ." یا در آیه شریفه دیگری می فرماید: "وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي." همه زیبایی ها و جمال و جلال الهی به واسطه همان نفخت فیه من روحی در انسان تبلور یافته است اما همین انسان به مرور زمان و با اسیر شدن در پیله غفلت نتوانسته است آیینه دار آن جمال باشد."
آمدن فصل بهار علاوه بر این که فرصتی برای خانه تکانی های معمول است، نوید و بشارت خانه تکانی دل ها و اندیشه ها و عادت ها و رفتارها هم می تواند باشد. بخش اول گفتگوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان، کارشناس دینی و مهدویت به این بحث می پردازد.
یکی از نکاتی که در آمدن بهار از سوی معصومین و حکمای اسلامی بر آن تأکید شده، نگاه به بهار به عنوان جلوه ای از اسمای الهی و میرانندگی و حیات بخشی حق تعالی است. آنچه در این باره می توان گفت ناظر به چه معانی ای است؟
از توصیه های اکید در آموزه های دینی، تدبر و تفکر در آفاق و انفس است. همان طور که تأمل و دقت در انسان به عنوان اشرف موجودات مایه شناخت و معرفت است، تأمل در آفاق یعنی نگاه به آن چه که در بیرون انسان و در طبیعت در جریان است هم می تواند انسان را به معرفت و بندگی برساند. اساسا این تأمل در آفاق و انفس برای این است که انسان از محیط پیرامونی خود درس هایی را فرا بگیرد و بر اساس آن درس ها زندگی خود را سامان دهد.
از این نقطه نظر یکی از اسباب تنبّه و بیداری انسان و سیر در آفاق، همین تغییرات و اتفاقات شگرفی است که در طبیعت روی می دهد و بزرگترین نشانه اش آمدن فصل بهار است. وقتی انسان در مظاهر طبیعت در فصل ها نگاه می کند می بیند که آن طبیعت مرده در بهار دوباره به حیات و زندگی می رسد و این زندگی در تابستان به اوج خود می رسد اما آثار خزان و فسردگی در فصل پاییز نمایان می شود و در فصل زمستان طبیعت دوباره به تحلیل و رکود می رسد.
چرا طبیعت تا این حد می تواند مایه بیداری و تنبه باشد؟
اول از همه این را متذکر بشویم که این همه در صورتی است که چشمان انسان برای دیدن این انقلاب ها و تحولات باز باشد وگرنه کسی که چشم خود را به سمت این همه تغییرات شگرف و عبرت آموز بسته است مایه بیداری و هشیاری اش هم نخواهد بود. اما وقتی انسان به آن لطافت روحی می رسد می بیند که چگونه در بهار آن طبیعت دلمرده دوباره به تردی و طراوت و سرزندگی می رسد و هوا و طبیعت و درختان اوج لطافت را دارند. انسان وقتی در این فصل به دل طبیعت می رود می بیند که چطور پهن دشت و صحراها سرسبز شده اند و زینت ناظران و چشم ها هستند اما همین چشم ها هم می بینند که همین سرسبزی ها در گذر زمان و زیر غبار تعویض فصل ها چطور به فرسودگی و زردی می گراید.
اگر چشم های ما به این دگرگونی ها باز باشد آن وقت متوجه می شویم که اولا نعمت ها و زینت های دنیا پایدار نیستند بنابراین دل بستن به این زینت ها چه بسا انسان را از حقیقت وجودش دور کند و در ثانی متوجه قلب مان می شویم که قلب ما هم آن سرسبزی ها و تردی و طراوت بهار را داراست اما به خاطر از دست دادن اعتدال زیر غبار پندارها و خیال ها و اندیشه های ناصواب، جلا و جلوه خود را از دست داده است.
در واقع بهار و عید می خواهد ما را دوباره به آن حال اعتدال و تحول درونی بازگرداند چون اصل ما همین حال اعتدال بهاری است. ما بر اساس فطرت الهی آفریده شده ایم، همان که فرمود: ف"ِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ." یا در آیه شریفه دیگری می فرماید: "وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي." همه زیبایی ها و جمال و جلال الهی به واسطه همان نفخت فیه من روحی در انسان تبلور یافته است اما همین انسان به مرور زمان و با اسیر شدن در پیله غفلت نتوانسته است آیینه دار آن جمال باشد.
و طبیعت این جا چه درسی به ما می دهد؟
درس طبیعت این است که اگر می خواهید مجددا به آن نشاط و سرسبزی و شکوفایی برسید باید آن پیرایه ها و آلودگی ها و فرسودگی هایی که در اثر زمان بر شما مستولی شده، از وجودتان دور کنید. همچنان که شما می بینید درختان تعصبی به برگ های خشکیده خود ندارند و اجازه می دهند که این برگ ها بیفتند تا در بهار برگ های تازه به جای آن برگ های خشکیده بروید، ما هم نباید تعصبی به باورهای غلط و عادت های غلط خود داشته باشیم. این باورها و عادت های ناصواب در واقع حکم همان برگ های خشکیده و زرد و مچاله ر ا دارند که ما باید اجازه دهیم این ها از تنه روح و ذهن ما جدا شوند تا به جای آن اندیشه ها وعادت های صحیح جایگزین گردد.
البته در این میان اعتماد و توکل به خداوند بسیار کارساز خواهد بود. همچنان که درختان به آمدن بهار اعتماد دارند و با خود نمی اندیشند که اگر این برگ ها را از دست بدهیم شاید برگ های تازه و سبز نیایند و وجود نداشته باشند یا آمدن برگ های تازه یک افسانه است، انسان هم می تواند به آن بهارآفرین اعتماد داشته باشد و به خداوند توکل کند و بداند که اگر این زنگارها و عادت های سیاه را از آینه قلب خود دور و پاک کند سرانجام آن جمال و جلال الهی را در وجود خود منعکس خواهد دید، منتها شرط این کار، صبوری است همان صبوری که ما در طبیعت هم می بینیم که چطور درختان فصل ها را تاب می آورند تا به آن شکوفایی برسند.
نکته دیگر این است که ما به ما گفته شده که در گذر زمان ممکن است دین و باورهای شما دچار پیرایه شود و لغزش هایی در رفتارهای شما پدید آید. خب ممکن است برخی از رفتارهای ما بر اساس آموزه های قطعی دین و مکتب اهل بیت علیهم السلام نباشد. در این جا هم ما نیاز داریم که باز بینی ای جدی در افکار و ایده ها و اعمال خود داشته باشیم و ببینیم که تا چه اندازه اندیشه ها و اعمال ما متأثر از سرچشمه های اصیل دینی و اندیشه های ناب اهل بیت علیهم السلام است.
نظر شما