این درد است که امام موسی کاظم (ع) بگوید: اللهم عجل وفاتی

خبرگزاری شبستان:این درد است که امام در زندان بمانند و در آخر سر به سجده گذارند و بگویند: اللهم انی اسئلک راحة عند الموت، اللهم عجل وفاتی.

خبرگزاری شبستان – سرویس قرآن و معارف: "این درد است که امام در زندان بمانند و در آخر سر به سجده گذارند و بگویند: اللهم انی اسئلک راحة عند الموت، اللهم عجل وفاتی و ... . البته امام شکایت نمی­کردند، امّا این مطالب را عنوان کردند تا ثبت و ضبط شود و مردم بدانند چقدر ایشان زجر کشیدند.

اواخر عمر مبارک حضرت بود که یک عدّه از شیعیان را جمع کردند تا ایشان را ببینند. امام بسیار نحیف شده بودند و مدام مدهوش می­شدند. با این کار می­خواستند به پیروانشان بگویند: ما ایشان را نکشتیم و خودشان حالشان مساعد نیست. وقتی دیگر شیعیان می­خواستند بروند، امام چشم باز کردند و فرمودند: این­ها دروغ می­گویند، اگر روانداز من را بردارید، متوجّه اثرات شکنجه­های آنان بر روی دست و پای من خواهید شد ... .

سندی بن شاهک ملعون این­قدر این بدن نحیف را زد که برخی می­گویند: در بین همان ضربات بود که حضرت جان به جان­آفرین تسلیم کردند."

آنچه در ادامه می آید برگزیده ای از بیانات آیت الله روح الله قرهی مدرس اخلاق در شب شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام است که در مهدیه حوزه علمیه امام مهدی ایراد شده است.

 

مردم در طول تاریخ، هیچ گاه امّت نشدند

چرا ائمّه هدی یا خانه نشین شدند و نهایتاً به شهادت رسیدند و یا مثل مولی الموالی، حاکم شدند، امّا مع الاسف مردم مطیع نشدند و یا مانند امام مجتبی، اصحابشان ایشان را ترک کردند الا قلیل و یا مثل ابی عبدالله و دیگر ائمّه به شهادت رسیدند و یا مثل موسی بن جعفر در زندان بودند و نهایتاً به شهادت رسیدند؟

یک دلیل این است: مردم معنای امامت را درک نکردند. فکر کردند امامت فقط به عنوان ذریّه و فرزندان رسول خدا، امر مبارکی است امّا آن را به عنوان اسّ و اساس و این که حاکمیبت و خلافت جزئی از آن است، قبول نداشتند.

چرا باید وجود مقدّس باب الحوائج حداقل 7 سال که برخی تا 14 سال نیز بیان می کنند در زندان باشند؟! آن امّت کجا هستند؟! پس امّت، امّت نبود و مدل امام و امّتی در جامعه مفهوم نداشت و امام فقط به عنوان فرزند رسول الله در نزد مردم بود.

اگر مردم می دانستند که امام است که امور در دست اوست و خداوند فرموده: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا» یعنی اگر مردم می خواهند هدایت به امر ما شوند، ما برایشان ائمّه ای جعل کرده ایم امّا مع الاسف مردم این را نفهمیدند.

با این که قرآن فرمود: « کان الناس امة واحدة» و یا «و کذلک جعلناکم امة وسطا»، امّا مردم در طول تاریخ، هیچ گاه امّت نشدند. حتّی در دوران امیرالمؤمنین هم امّت نبودند. امام که امام هست، پس آن طرف نقص دارد که امّت است. اگر امّت، امّت باشد، می داند باید مطیع باشد، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم». وقتی امّت نشد، به زدن قرآن­های بر نی شده، ایراد گرفت. در حالی که اوّلین خصلت امّت، اطاعت با معرفت است. لذا می­گوییم: امامت جزء اصول دین است و اصول دین، تحقیقی است، نه تقلیدی.

شرط تحقّق انسانیّت

ما هم امّت نیستیم، اگر امّت بودیم، می­دانستیم در زمان غیبت، باید یک دوران تمرین امام و امّتی باشد. لذا تا امّتی به وجود نیاید، دیگر خداوند امام را نمی­فرستد و مهره آخرش را بی جهت نمی­سوزاند. آن امام که خصایص همه انبیاء و ائمّه را دارد و بارها بیان کردیم که جدّ مکرمش فرمود: «لو ادرکته لخدمته مادام حیاتی».

ذوالجلال و الاکرام امور انسان­ها را در بستر امام و امّت قرار داد. یک پایه امّت و یک پایه امام است. تا یک کدام از این دو نباشد، انسانیّت محقّق نمی­شود و شبه انسانیّت است. پروردگار عالمامام را فرستاده، امّا امّت، امّت نشده «و قلیل من عبادی الشکور». با یک گل بهار نمی­شود، با قلیل، امّت درست نمی­شود.

هر کس که با ابی عبدالله آمد، امّت ایشان بود و بقیّه مگر عدّه کمی که اجازه گرفته بودند مانند عبدالله بن جعفر که مریض بودند، امّت نبودند. حتّی اگر بعد از شهادت امام، توبه هم کردند. توبه بعد از شهادت امام پذیرفته نیست، چون امری است که نمی­توان جبران مافات کرد.

امم سابقه با وجود بهترین عبادات هم جهنّمی هستند، مگر به شفاعت ائمّه

اگر لطف خداوند و شفاعت ائمّه نباشد، تمام امّت­های قبل که حتّی نماز خواندند و روزه گرفتند و حتّی کنترل چشم و ... هم داشتند، جهنّمی هستند. امّا چون امام رئوف است، شفاعت می­کند. و إلّا امّتی که امّت برای امام نباشد، جهنّمی است. امم سابقه از شیعیان و محبّین اهل بیت (الا قلیل) اگر بهترین عبادات را هم کرده باشند، جهنّمی هستند.

هر امّتی با امام زمان خودش محشور می­شود. آن­هایی که زمان موسی بن جعفر بودند، سکوت کردند و حداقل نرفتند تکلیف شرعی خود را بپرسند و یادشان رفت، خلافت جزئی از امامت است.

پس مردم، امّت نشدند. چرا حضرت موسی بن جعفر باید در زندان باشند تا به شهادت برسند؟ چون مردم، امّت نبودند شاید دوستشان هم داشتند امّا فقط به عنوان فرزند رسول خدا و می­گفتند: ایرادی ندارد کس دیگری خلیفه باشد.

چرا در زمان غیبت، بلایا زیاد می شود؟

در زمان غیبت، بلایا زیاد می­شود تا مردم بفهمند که باید مدل امام و امّتی به وجود آید. همه شیعیان باید مثل شیخ زکزاکی شوند. چرا ایشان توانست در عرض 11 سال، حدود 20 میلیون را شیعه کند با این که خودش هم در ابتدا از اهل جماعت بود؟ خود ایشان می­گوید: من کوچکترین حرکتی را بدون نگاه به فرمایشات و سیره عملی امام خامنه‌ای انجام نمی­دهم. یعنی خودش را جزء امّت می­داند، با این که شیعیان زیادی در اطرافش بودند که او را رهبر خود می­دانستند. امّا خودش می­گوید: من امام نیستم، من جزء امتم.

حالا عراق را ببینید. مع الاسف برخی طور دیگری هستند. مرجع بزرگوار، آیت الله سیستانی خودش را جزء امّت می­داند و امام را امام المسلمین، امام خامنه ای می­داند. اگر غیر از این است دفتر معظم له تکذیب کند. امّا یک عدّه در همان عراق خود را از امّت جدا می­دانند. حداقل تا شیعیان و محبین باور نکنند که یک امام بیشتر نیست و هر کس در هر مقامی هست، ولو مرجع تقلید،جزء امّت است و این قضیّه تمرین نشود؛ امام حقیقی نمی­آید.

آن­ها که امروز این را که امام یکی است، نمی­پذیرند، فردا صد در صد در مقابل امام حقیقی می­ایستند. لذا خداوند هم مهره آخرش را بیهوده خرج نمی­کند.

امّتی که امّت نباشد، امام زیر شکنجه می­رود آن هم به دست یک یهودی، سندی بن شاهک. حالا یک عدّه هم می­روند از قبر مبارک حضرت موسی بن جعفر تبرک می­جویند امّا نفهمیدند که باید امّت باشند و مع الاسف بحث عرب و عجم را هم راه می­اندازند که خواسته یهود است.

آیت الله العظمی سیستانی می­فرمایند: اهل جماعت، برادران ما نه، بلکه جان ما هستند. امّا یک عدّه دیگر علیه این قضیه عمل می­کنند که سبب از بین رفتن شیعه می­شوند و بعد هم مدّعی امام بودن هم می­شوند.

لذا مع الاسف مشکلاتی برای شیعیان به وجود می­آید تا بدانند که باید به یک جا مراجعه کنند. لذا تا این امر محقّق نشود، ظهوری صورت نخواهد گرفت. یا باید خودمان بپذیریم و یا مجبورمان می­کنند که بپذیریم. امام المسلمین، رهبر ایران نیست، امام است. خدا نگذرد از آن که بعد از امام راحل نگذاشت به ایشان امام گفته شود، مگر امام راحل معصوم بود که امام می­گفتیم؟ پس چرا به ایشان نگوییم؟!

امام که شد، مابقی امّت هستند. امام حسن که امام بود، امام حسین با این که بالقوه امام بود امّا امّت ایشان بود. این قاعده است. فلان مرجع تاج سر ماست امّا آن مرجع هم خودش امّت است.

این را مردم زمان ائمه نفهمیدند و امامان زجر کشیدند و امّتشان هم در جهنم هستند مگر با رافت و شفاعت امام. بدون امام هم همه­ی اعمال باطل است.

مگر امام باید در زندان باشد؟! اف بر شما امت! حالا این که امام شفاعت می­کند، چیز دیگری است.

حضرت موسی بن جعفر و پیش‌بینی آزادی اوّلشان!

یحیی بن خالد در گزارشی از مدینه از حمایت موسی بن جعفر توسط پیروانش به هارون خبر داد. هارون ناراحت شد و به بهانه زیارت از بغداد به مدینه آمد تا امام را بکشد. وقتی به مدینه آمد، دید که نه امام و نه پیروان امام به استقبالش نیامدند، دستور بازداشت امام را داد.

عبدالله مالک خزاعی که رئیش زندان بود، می­گوید: شبی بود که ناگهان فرستاده‌ای از طرف هارون الرشید آمد و من را به کاخ او برد، ترسیده بودم که حتماً کاری از من سر زده و قصد دارند من را بکشند که نیمه شب به دنبال من فرستادند. وارد کاخ شدم. هارون الرشید گفت: من در خواب مردی حبشی را دیدم که گرز آهنی داشت و به من گفت که موسی بن جعفر را آزاد کنم.

عبدالله مالک خزاعی می­گوید: به درون زندان رفتم، دیدم امام با دیدن من ایستاد، تصور کردم که امام فکر می‌کند که می‌خواهم او را شکنجه کنم، وقتی خبر آزادی را دادم، امام فرمود: می‌دانستم، پیامبر را در خواب دیدم و ایشان به من بشارت آزادیم را دادند. بعد هم فرمود: این آزادی اوّل من است.

بعد از مدّتی باز هم هارون دستور داد که امام را دستگیر کنیم و فرمایش امام محقّق شد.

حدود فدک از لسان حضرت موسی بن جعفر

اطرافیان هارون به او توصیه کردند که موسی بن جعفر را بخریم. هارون به آن­ها عتاب کرد که چه می­گویید؟! مگر او خریدنی است؟! آن­ها گفتند: بله، این­ها از اول تا به حال، مدام از فدک صحبت می­کنند، شما به او فدک را بدهید.

هارون آقا را خواست و این یکی از مواقعی بود که ایشان را تکریم کرد و به ایشان گفت: می­خواهم فدک را به شما بدهم. امام نمی­پذیرفت، تا این که بسیار اصرار کرد. امام هم فرمود: پس اگر بخواهم فدک را بگیرم، آن را با تمام حدودش می­خواهم.

هارون گفت: حدودش کجاست؟

فرمود: یک طرف آن عدن، طرف دیگر سمرقند، طرف دیگر آفریقا و طرف دیگر هم دریاها و جزیره‌های ارمنستان است.

رنگ هارون پرید و چهره‌اش سیاه شد، گفت: پس چیزی برای ما باقی نمی­ماند؟!

امام فرمود: بله، تو درست می­گویی، امّا بدان خلافت برای امام حجّت خداست. یعنی امام با این فرمایش به او فهماندند که شما غاصب هستید!

اللهم عجل وفاتی!

این درد است که امام در زندان بمانند و در آخر سر به سجده گذارند و بگویند: اللهم انی اسئلک راحة عند الموت، اللهم عجل وفاتی و ... . البته امام شکایت نمی­کردند، امّا این مطالب را عنوان کردند تا ثبت و ضبط شود و مردم بدانند چقدر ایشان زجر کشیدند.

اواخر عمر مبارک حضرت بود که یک عدّه از شیعیان را جمع کردند تا ایشان را ببینند. امام بسیار نحیف شده بودند و مدام مدهوش می­شدند. با این کار می­خواستند به پیروانشان بگویند: ما ایشان را نکشتیم و خودشان حالشان مساعد نیست. وقتی دیگر شیعیان می­خواستند بروند، امام چشم باز کردند و فرمودند: این­ها دروغ می­گویند، اگر روانداز من را بردارید، متوجّه اثرات شکنجه­های آنان بر روی دست و پای من خواهید شد ... .

سندی بن شاهک ملعون این­قدر این بدن نحیف را زد که برخی می­گویند: در بین همان ضربات بود که حضرت جان به جان­آفرین تسلیم کردند.

کد خبر 540961

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha