به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، بیست و چهارم ذی القعده در تقویم اسلام مصادف است با حوادث و وقایع مهمی در تاریخ اسلام از جمله مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران و نزول آیه تطهیر و نیز روز عطا کردن انگشتری از جانب امیرالمومنین(ع) به فقیر در حال رکوع که آیه ۵۵ سوره مبارکه مائده در شان آن حضرت(ع) نازل شد: «اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ» و برگ زرینی دیگری شد بر اثبات ولایت امیر(ع) و چرایی سخن رسول خدا(ص) در روز غدیر «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ».
از این رو و به منظور بررسی برخی شبهاتی که درباره ولایت حضرت امیر(ع) مطرح شده است با محمدعلی موحدی پور، پژوهشگر فِرَق و مذاهب به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می شود:
برخی ادعا میکنند، حضرت امیرالمؤمنین(ع) به جریان غدیر استنادی نداشتند و با آنکه گاهی در تاریخ در جهت خلافت خود دلایلی آورده اند و احتجاجاتی داشته اند، اما هیچ گاه به غدیر اشاره نکرده اند، نسبت به این مساله و شبهه توضیح بفرمایید.
اتفاقاً امیرالمؤمنین(ع) در طول حیات مبارکشان بارها به جریان غدیر، اشاره و احتجاج کرده اند. جالب است که همیشه هم در راستای موضوع خلافت به جریان غدیر استناد و احتجاج فرموده اند، و این امر نقش مهمی در فقه الحدیثِ غدیر دارد. وقتی حضرت امیر المؤمنین(ع) به جریان غدیر در جهت خلافت و سرپرستیِ امور حکومتی احتجاجی میکنند، یعنی خودِ ایشان و مخاطبانشان، از حدیثِ غدیر، مسئله ی ولایت و امامت و خلافت، را می فهمیدند، نه دوستی و نصرت و حرفهایی که برخی ادعا می کنند.
اگر بخواهیم یک بحثِ تاریخی ساده داشته باشیم، حضرت امیرالمؤمنین(ع) پس از رحلت رسول اکرم(ص)، از همان روزهای ابتدای خلافت خلفا، به حدیث غدیر احتجاج کرده اند. کتابِ سُلَیم بن قیس هلالی از اشارات و احتجاجات حضرت(ع) به موضوع غدیر سرشار است. حضرت زهرا(س) نیز در همین دوران به جریان غدیر استناد داشته اند، آن هم در موضوع خلافت. در زمانِ شورای شش نفره نیز که منجر به انتخاب عثمان شد، حضرت امیر(ع)، مجدداً به موضوع غدیر احتجاج فرمودند که در منابع شیعه و سنی ثبت و ضبط شده است. حتی گاهی در زمان خلفا در مسجد پیامبر(ص) به فراخورِ بحثی که پیش می آمد حضرت امیر(ع) به این نکته اشاراتی داشتند. برای نمونه در زمان خلیفه سوم، حضرت(ع) در مسجد پیامبر(ص) به فضائل خود از جمله غدیر اشاره کردند.
در نتیجه پیش از حکومت ظاهریِ حضرت(ع) و در زمان خلفای سه گانه بارها و بارها به جریان غدیر احتجاج شده است. علامه امینی در الغدیر گفتار مستقلی دارد با عنوانِ «احتجاج به حدیث غدیر» و نمونه های متعددی را از منابع اهل سنت در این خصوص جمع آوری کرده است.
مواردی که اشاره شد، به نظرم همگی به پیش از زمان حکومت حضرت(ع) مربوط بود، آیا امام علی(ع) پس از تصدی حکومت نیز به جریان غدیر اشاره داشتند؟
بله، حضرت امیرالمومنین(ع) در زمان خلافت و حکومت ظاهری خودشان نیز با اینکه در مسندِ خلافت بودند، باز هم به جریان غدیر، استناد فرمودند. هم جریان های مخالف حضرت(ع) مثل اصحابِ جمل و یاران معاویه و دیگران ایجاب می کرد که ایشان به الهی بودن و منصوص بودن حکومت خود احتجاج کنند، و هم به سبب اینکه دیگر خود خلیفه بودند تا حدودِ اندکی فضای اختناق از میان رفته بود. لذا شاید مشهورترین و مهمترین احتجاج حضرت(ع) به حدیثِ غدیر، یه همین دوران و به جریان «رَحبَه» بازگردد.
ابوالطفیل عامر بن واثله، صحابی مشهور پیامبر(ص) و حضرت امیر(ص) این جریان را نقل کرده که در منابع متعددی منعکس شده است. احمد بن حنبل متوفای 241 ه.ق در بزرگترین و معتبرترین مسندِ حدیثی اهل سنت با سند صحیح این جریان را گزارش کرده که نکات متعددی از آن قابل فهم است. احمد بن حنبل این حدیث را از دو تن از استادان خود دریافت کرده است که چون حدیث مهمی است من ابتدا متن عربی آن را میخوانم و سپس نکات آن را بر می شمرم:
عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، قَالَ: جَمَعَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ النَّاسَ فِي الرَّحَبَةِ، ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: أَنْشُدُ اللهَ كُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَا سَمِعَ، لَمَّا قَامَ فَقَامَ ثَلَاثُونَ مِنَ النَّاسِ. یعنی: ابوالطفیل میگوید: حضرت امیر مردم را در منطقه رحبه جمع نمود، و فرمودند: خدا را به گواهی میطلبم و از هر مسلمانی که در روز غدیر خم بوده میخواهم که برخیزد و آنچه را از پیامبر در آن روز شنیده است، بازگوید. سی نفر برخاستند.
سپس احمد بن حنبل به نقل یکی از آن دو استاد خود به نامِ ابو نعیم، سخنِ ابوالطفیل را این طور ادامه میدهد:
وَقَالَ أَبُو نُعَيْمٍ: فَقَامَ نَاسٌ كَثِيرٌ فَشَهِدُوا حِينَ أَخَذَهُ بِيَدِهِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «أَتَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟» قَالُوا: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ، اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». یعنی: ابونعیم نوشته است: مردم زیادی برخاستند وشهادت دادند که پیامبر در آن روز دست علی را گرفت و به مردم گفت: آیا میدانید که من نسبت به مؤمنان از خودشان اولی هستم؟ گفتند: بلی ای رسول خدا. آن حضرت فرمود: هرکس که من مولای اویم پس علی نیز مولای اوست.
دانشمندان اهل سنت، سند این حدیث را صحیح دانسته اند، نور الدین هیثمی وقتی به این حدیث میرسد، سند آن را صحیح میداند و مینویسد: همگی راوایان این حدیث از روات صحیح هستند جز یک نفر که آن یک نفر نیز مورد وثوق و اصطلاحاً «ثقه» است. این احتجاج حضرت امیر(ع) که با شهادتِ دستِ کم سی تن از اصحاب رسول خدا(ص) همراه شده است، نکات متعددی را برای ما روشن می کند:
یک: معلوم میکند که ادعای آن دسته از شبهه کنندگان را که میگویند: حضرت امیر(ع) به غدیر اشاره نکرده است، پاسخ میدهد. زیرا این حدیث غیر از احتجاج، استشهاد هم است! و به خاطر این که با سند صحیح گزارش شده است، بهترین پاسخ نقضی به ادعای آنان است.
دو: در این حدیث حضرت رسول(ص) پیش از بیان حدیث غدیر، به آیهی «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» اشاره کرده اند، و در دنباله کلام خود به همگان فهمانده اند که همانطور که منِ پیامبر نسبت به مومنان از خودشان به خودشان سزاوارترم، یعنی اولی به دین و جان و مال آنان هستم، از این پس بدانید که «علی(ع)» نیز مانند من، از شما به خودتان سزاوارتر است. یعنی همان منصبی را که قرآن پیشتر به پیامبر(ص) داده بود، حضرت رسول(ص)، به امر الهی، آن مقام و منصب را به «علی(ع)» نسبت می دهند. این مقام نه تنها خیلی فراتر از مقام دوستی و نصرت است که برخی ادعا کرده اند، بلکه حتی بالاتر از مقامِ خلافت ظاهری و دنیوی است. در مقام اعطای همه ی مقامات رسول خدا(ص) غیر از نبوت به حضرت امیرالمؤمنین(ع) است.
سه: وقتی ابوالطفیل میگوید سی نفر برخاستند و شهادت دادند، با توجه به آن که تعدادی بیشتری از حاضران غدیر در آن جلسه حضور داشتند، به این معناست که برخی نیز سکوت کردند، و پیمان غدیر را کتمان نمودند. این امر یعنی حتی در زمان خلافتِ ظاهری حضرت امیرالمومنین(ع) نیز عده ای حاضر نبودند آن چه را که شنیده اند، بازگو کنند. و این نکته مهم و درخور توجهی است.
موضع گیری های مردم پس از جریان غدیر چگونه بود و انگیزه مخالفان از مخالفت یا کتمان جریان را در چه عواملی می بینید؟
این مطلب، یک کتاب مستقل و مفصل توضیح می طلبد. در یک گفت وگوی کوتاه نمی شود به خوبی این مطلب را شکافت و لایه های پنهان آن را بازگو کرد. برخی از مطالب را هم که اصلاً نمیتوان گفت یا صلاح نیست که گفته شود. به هر حال اگر بخواهیم خیلی کوتاه به این مطلب بپردازیم باید دست کم توده های مختلف مسلمین را در زمان حیات رسول خدا(ص) مشاهده کنیم و ببینیم مخاطبان حضرت امیر(ع) در آن دوره چه جور آدم هایی بوده اند.
ببینید در قرآن بارها و بارها به جریان خطرناک و مهمی به نام نفاق اشاره می شود. ریشه این نفاق هم فقط برای سال های پایانی حیات رسول خدا(ص) نیست. اگر چه منافقان فعالیت شان در سال های پایانی بیشتر شد، اما ریشه شان به دوران جاهلیت و در مکه و اوائل بعثت باز می گردد. آیات مکیِ قرآن از نفاق سخن میگوید! این خیلی نکته مهمی است. غفلت از این نکته، سبب می شود که ما نتوانیم جامعه مسلمانان را پس از وفات پیامبر(ص) به درستی تحلیل کنیم. وقتی که عده ای در مکه آن هم در سال های نه چندان دور از بعثت منافقانه اظهار اسلام می کنند، پس قضیه خیلی جدی است.
من از بیان نکات جزئی تر منصرف میشوم فقط توجه شود که در مکه پیامبر(ص) نه حکومتی دارد، نه سپاهی نه دستگاهی نه یاران متعددی و نه مال و ثروتی. اینها را که ندارد هیچ، تازه شکنجه و توهین و گرسنگی و حصر اجتماعی و غیره هم برای پیامبر(ص) و مسلمانان است. فکرش را بکنید در مدینه وقتی که پیامبر به حکومتی مقتدر میرسد و همین مکه را فتح میکند، چه خواهد شد!
برای نمونه می توانید برخی از این منافقان را که در مکه به پیامبر(ص) ایمان آوردند، نام ببرید؟
من میتوانم دقیقاً فهرست این منافقان را اعلام کنم، اما اکنون فقط به شخصی به نامِ ابوالغادیه اشاره میکنم که در صفین عمار بن یاسر را به شهادت رساند! او بی شک از منافقانی است که در مکه اسلام آورد و همواره کباده مهاجر بودن را به دوش میکشید. محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود که مهمترین و معتبرترین کتاب اهل سنت است حدیث صحیحی را نقل میکند که پیامبر(ص) فرمودند: «عمار را گروه باغیه میکشند!» یعنی اصحاب معاویه در صفین و بالخصوص همین ابوالغادیه!
این جریان نفاق چه نسبتی با وقایع پس از غدیر دارد؟
عرض کردم که برای تکمیل پازل تصویر مسلمانان در زمان غدیر و پس از آن لازم است از جریان نفاق مطلع باشیم. چون مهم ترین سهم را در انکار غدیر همین جریان نفاق بر عهده دارد. مسئولیت تمام انحرافات مسلمین تا روز قیامت به عهده همین جریان است! این سخن من نیست. فرمایش حضرات معصومین(ع) است!
این جریان در مدینه تقویت شد، و پیش از غدیر در مکه توافقی میان سران آن رخ داد که نگذاریم علی(ع) به خلافت برسد. دلیل این امر هم واضح است، علاوه بر حب ریاست و جاه طلبی و قدرت طلبی، اگر امیرالمومنین علی(ع) به خلافت برسد، آنان نمیتوانستند آزادانه اسلام را به یغما ببرند و هدف خود را که همان نابودی اسلام واقعی و انحراف مسلمین است، محقق سازند.
رسول خدا(ص) در خطبه غدیر چندین بار به این جریان اشاره دارند. در همان ابتدای خطبه ایشان از اندک بودن مومنان و بسیار بودنِ منافقان گله میکنند. سپس میفرمایند اگر بخواهیم میتوانم توافق سری آنان در مکه را آشکار کنم ولی کرامت میکنم و لب فرو میبندم. سپس به مسلمانان تذکر میدهند که هر راهی غیر از راه علی(ع)، خروج از اسلام است!
چند درصد از مسلمانان حاضر در غدیر را می توانیم به منتسب به این جریان بدانیم؟
شاید اگر درصد بگیریم تعداد قابل توجهی نباشد، اما توده عمومی مسلمین دنباله رو بودند. سیاهی لشگر بودند. عادات و آداب جاهلی حکم میکرد هر چه رئیس قبیله بگوید، همان است. از این رو گمان نکنید موفقیت جریان نفاق مستلزم جمعیت حداکثری آنان بوده است. آنان کافی بود از نادانی و سستی ایمان مردم استفاده کنند.
برای اینکه این بحث روشن شود، مثال های متعددی دارم. بهترین مثال جریان نبردِ حنین است! در این نبرد خالد بن ولید پرچم دار بود و 12 هزار نفر همراه پیامبر(ص) بودند که وقتی دشمن حمله کرد، همه فرار کردند! همه مسلمانان فرار کردند به جز 9 نفر! فراریان همان کسانی بودند که قبل از حمله دشمن ادعا میکردند مخلص رسول خدا (ص)هستند و جان بر کفاند، اما تا پای عمل فرا رسید، همگی گریختند! وقتی کسی جانِ ناقابل خود را بر می دارد و فرار میکند و به جان پیامبر (ص) توجهی ندارد، شما چه توقعی از او دارید؟ کسی که برای جان پیامبر(ص) ارزشی قائل نیست، می خواهید برای کلام او ارزشی قائل باشد؟ لذا چهار نفر که فرار می کنند، بقیه دنبال رو آنان هستند. پرچم دار این جنگ که ادعای قهرمان بودن داشت و خود را پهلوانی بی نظیر می دانست، گریخت و مردم سیاهی لشگر هم به دنبال او فرار کردند. در این جنگ حضرت امیر(ع) و هشت نفر دیگر باقی ماندند، که حضرت(ع) با کشتن فرمانده و پرچم دار دشمن، و حفظ جان رسول خدا(ص)، بزرگترین کار را انجام دادند.
یا مثلاً در جریان صلح حدبیه، حضرت رسول(ص) از مردم میخواهند که موهای سر خود را بتراشند! جالب است که جز امیرالمومنین(ع) و عده ای بسیار بسیار محدود، هیچ کس این حرف را گوش نمیدهد. به هر حال اگر چه توده مردم واقعاً مانند سران جریان نفاق، منافق نیستند، اما در هنگام عمل با تبلیغات سوء و انحرافات منافقان گرماه میشوند و سستی ایمان کار دستشان می دهد.
به طور دقیق پس از غدیر چه اتفاقی افتاد و درباره این واقعه رویکردها چگونه شد؟
سران جریان نفاق از پیش از وفات پیامبر(ص) برنامه هایی داشتند که به طور خلاصه عرض می کنم. پیامبر(ص) کوشیدند که در هنگام وفاتشان مدینه را از منفاقان خالی کنند. برای مثال ابوسفیان را به منطقه ای اعزام کردند. هم چنین رسول خدا(ص) با تاکید بر تجهیز سپاه اسامه در پی این بودند که لااقل منافقان در هنگام وفات رسول خدا(ص) در مدینه حاضر نباشند. که البته عده ای از همین جریان نفاق موفق شدند تا سپاه اسامه را ترک کنند و به مدینه برگردند که مورد عتاب و توبیخ شدید پیامبر(ص) واقع شدند و پیامبر(ص) رسما متخلفان از جیش اسامه را لعن فرمودند ولی آنان در نهایت کار خودشان را کردند و مجددا به مدینه باز گشتند.
تدارک نماز صبح روز دوشنبه ای که پیامبر(ص) از دنیا رفتند برای شخصی که پیامبر(ص) او را برای امامت منصوب نکرده بود، نکته مهمی بود که تاثیر روانی قابل توجهی بر مردم داشت. جریان نفاق با دخالت و نفوذ در تجمع سقیفه، آن را به نفع خود تمام کرد و در همان روز پیامبر(ص) از دنیا رفتند، هلهله کنان منتخب خود را به عنوان خلیفه رسول خدا(ص) به مسجد پیامبر(ص) آوردند که مورد بازخواست و توبیخ حضرت زهرا(س) در همان روز واقع شدند.
بعد از این ،از روز دوشنبه تا چهارشنبه هشت قبیله بزرگ عرب با منتخب سقفیه بیعت کردند و این تقریباً جمعیت کل مدینه آن روز بود. تهدید و تشویق و پاداش و خفقان و زور هم در کار بود که جای بسط این موارد نیست. من سابقاً در بحث های خود مفصل به آن اشاره کرده ام.
این امور سبب شد که وقتی حضرت فاطمه(س) به همراه امام حسن و حسین علیهماالسلام به در خانه انصار رفتند و پیمان غدیر را طلب کردند، همین مردم سیاهی لشگر دنباله رو، به آن حضرات(ع) توجیهات عجیبی را بازگو کردند و برخی شان اینطور جواب دادند که ای کاش زودتر می آمدید. ما الان با کسی دیگر بیعت کرده ایم.
چرا حضرت امیرالمؤمنین(ع) زودتر اقدام نکردند؟
کودتایی که رخ داد خیلی سریعتر از آن بود که حضرت(ع) بتوانند اقدام کنند! حضرت امیرالمومنین(ع) در حال غسل دادن پیامبر(ص) بودند که آنان در سقیفه حق ایشان را غصب می کردند. مردم قبلا با حضرت(ع) بیعت کرده بودند، و مساله روشن بود. چیزی نبود که کسی بخواهد پیش دستی کند و دنبال آن بدود. در واقع این مردم بودند که باید سراغ حضرت(ع) میآمدند نه آنکه برعکس! پیامبر(ص) فرمودند که ای علی، مَثَلِ امام، مَثَلِ کعبه است، که به سوی کسی نمیرود و دیگرانند که باید به سوی او بیایند!
البته این اتفاقات همگی یک امتحان بزرگ الهی بود همانطور که دقیقا در امتهای پیشین نیز رخ داده بود. خود حضرات(ع) هم از آن آگاهی داشتند. به هرحال پس از وفات پیامبر(ص) افراد به چند دسته تقسیم شدند که اشاره می کنم:
1. عده ای که بر پیمان غدیر باقی مانند: اهل بیت رسول خدا(ص) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه و عده ای دیگر. که البته میزان حمایت و فعالیت این عدهی با یکدیگر فرق داشت. برخی فقط با قلب خود حمایت کردند، برخی با قلب و زبان و برخی چون حضرت صدیقه(س) با قلب و زبان و عمل از حضرت امیر(ع) دفاع کردند.
2. توده عمومی مردم که عده ای تهدید و عده ای تطمیع شدند و عده ای به خاطر سستی ایمان خود و بی بصیرتی، حق را رها کردند.
3. جریان نفاق با تمام قوا کمر همت به غصب حق حضرت بسته بود و از هیچ اقدامی فرو نگذار نکرد.
نظر شما