به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه، بحث معضلات و بررسی راهکار های اسلامی در جهت رفع این دست از ناهنجاری های اجتماعی و نیز بررسی نقد های بعضاً جهت دار در خصوص رویکرد اسلامی سازی علوم انسانی و تشریح عملکرد و رویکرد ائمه معصومین(ع) و بزرگان در مواجهه با معارضین و متخاصمین و بهره جستن از این سیره ها و رویکرد ها در مواجهه با منتقدان و مخالفین، ما را بر آن داشت، تا با حجت الاسلام والمسلمین حمیدرضا شاکرین، استاد حوزه و دانشگاه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گفتگویی ترتیب دهیم که ماحصل آن ازنظرتان می گذرد:
به نظر شما، علوم انسانی غربی در حال حاضر، چقدر در معضلات حال دنیا،اعم از تروریسم بین الملل، مانند پدیده ای مثل داعش و جنایات سازمان یافته در اقصی نقاط دنیا و یا ایجاد معضل در جوامع دیگر مثل معضلات جامعه اسلامی خودمان تاثیر گذار می باشند؟
در این باره باید توجه نمود، چون بحث علوم انسانی به دلیل این که متأثر از یک نظام ارزشی و بینشی می باشد و خود نیز در پدید آمدن نظام های بینشی و ارزشی دخیل می باشد، طبیعتاً این علوم می تواند در بسیاری از مسائل جهان تاثیر گذار باشند. در این باب و در اینجا بنده بهترمی بینم که از بعضی از خود غربی ها کمک بگیرم. در جهان غرب، آن اتفاقی که باعث پدید آمدن دنیای مدرن شد، دو حرکت و عملی بود که «رنه دکارت فرانسوی» انجام داد.
یکی آن بنیاد فلسفی بود که بر اساس «سابجکتیویسم» «subjectivism» بنیاد نهاد ودر واقع انسان و شخص را محور همه چیز قرار داد و مسئله دیگر این بود که همین «سابجکتیویسم، دکارت» بنا به نظر«اتین ژیلسون» متاثر از«mathematics» یا «اصالت ریاضیات» بود. دکارت معتقد بود، معرفت فقط مباحث ریاضی است و چیز دیگری معنای معرفت نیست. این مورد، یک تند روی بسیار بزرگی بود که «دکارت» به آن دامن زد و خواست که همه چیز را بر اساس ریاضیات تاویل و تفسیر نماید. باز در این مورد باید توجه نمود که، کارها و افعالی قبلاً در غرب، برای سبط و بسط ریاضیات در بحث معرفت شناختی انجام گرفته بود، ولی کار و نظریه دکارت که معرفت را براساس ریاضیات در نظر گرفته بود فوق العاده حساس بود و بعداً نیز در جهت فرمولیزه نمودن آن گام برداشت.
این عمل باعث گردید که ریاضیات زبان «علم» شناخته شود و علوم انسانی هم که بعد از این علم شکل گرفت، تماماً با زبان ریاضیات تعریف و گذاره بشود. به دنبال این مسئله، یک خطری که خود «دکارت» نیز به آن پی برده بود و از ایجاد آن نیزمتاثرمی بود، در حال وقوع بود و آن«کمّیت اندیشی و کمّیت گرایی»«pluralism» بود که در حال تبدیل شدن به بنیان و زبان اصلی علوم می بود. این بحث کم کم از همین نقطه به «بحث اخلاق انسان» نیز سرایت کرد. بر این اساس انسان هم به یک موجود کمّیت گرا تبدیل شد، به طوری که «رنه گنون» در کتاب« سیطره کمّیت و علائم آخر الزمان» مطرح می نماید که موضوعی ترین و جدی ترین بحث و نکته آخر الزمان همین نکته می باشد.
به نظر شما این تاثیرات عامل پدید آمدن این ناهنجاری ها شده است، و یا باید های دیگری، مغفول مانده است؟
در واقع این علوم جدید و نو که بی نهایت ریاضی اندیش و ریاضی وار شده اند، انسان را هم کمّیت اندیش و کمّیت خواه کرده اند. در اینجا است که می بینیم که پول، سرمایه، تدارک ثروت و تصاحب قدرت، شاخصه های اصلی شخصیتی انسان می گردد. در این باب، کار به جایی می رسد که اشخاصی مانند «هایدیگر» که منتقد مدرنیسم غربی نیز هستند، به این نکته می رسند که محصول و خروجی مبانی علمی آنها مفید فایده نمی باشد.
از منظر «هایدیگر» این انسان منفعت اندیش و کمّیت خواه و سود محور، از سلاح های اتمی و هسته ای و کشتار جمعی نیز برای جامعه و بشریت مضّرتر و زیان بارتر است. در واقع بر مبنای این اصل و روحیه است که همه مبانی و اصول مانند، علم، سیاست و غیره در خدمت قدرت و ثروت قرار گرفته است و باعث ایجاد جنگ و آتش افروزی در جهان شده است. این باور و روحیه در جهان باعث پدید آمدن دو طیف و یا دو طبقه در جهان نیز شده است، یکی طبقه حاکم ، سلطه گر و مرفه و طبقه دیگر، طبقه مستمندان یا به تعبیری پابرهنه ها و مستضعفان و زیردستان است. شاید این تعریف مواقعی در یک جامعه به صورت رابطه کارگر و کارفرما ایجاد شود که شاید مذموم و نکوهیده نباشد ، ولی در نظام های جهانی و نظام های قدرتمند و سلطه گر در دنیا، این تعریف به صورت استعمار و چپاول منابع سایر اشخاص و کشورها ضعیف تعبیر می شود.
بزرگان و اندیشمندان اسلامی، فجایع بزرگ و عظیمی مانند واقعه هیروشیما و یا فاجعه باور نکردنی حلبچه را در توجه نکردن به باورها و فرامین الهی و اسلامی می دانند، ولی نظریه پردازان غالباً سکولار و غربی این موارد را از قواعد و الزامات امور سیاسی می دانند وآن را به علوم غربی مرتبط نمی دانند!! این مناقشه را چطور ارزیابی می نمایید؟
باید توجه نمود، وقتی ما از الزامات سیاسی صحبت می کنیم، تعریف ما از الزامات سیاسی چیست؟ ببینید؛ پیامبر مکرم اسلام(ص) وقتی دعوت و نبوت خودشان را ابراز و اعلام نمودند مواجه شدن در برابر انواع فشارها و تهدیدات و حتی جنگ ها، در مقابل پیامبراکرم(ص) نیز در مواجه با این فشارها و تهدیدها قاطعانه پایداری و مقابله نمودند. نکته مهم و اساسی در این بحث، پایبندی به اصول و مبانی اخلاقی پیامبر(ص) می باشد که حتی در مواقع جنگ و غزوه نیز از سمت ایشان لحاظ و مراقبت می گشت.
نکته قابل توجه دراین رفتار ظرافت و لطافتی است که از جانب پیامبر(ص) اعمال می شود. در منطق و سیره پیامبر اکرم(ص) هیچ وقت جایز نیست که آب آشامیدنی و مصرفی دشمن آلوده و یا مسموم گردد، ولی در مقابل می بینیم «دولت فخیمه انگلیس» در دوران مدرن و با شعارهای فریبنده این عمل را انجام داد. در سیره حضرت امیر(ع) می بینیم که، زمانی که لشگر معاویه شریعه و مجرای آب را در اختیار می گیرند، حضرت(ع) با یک حمله «برق آسا و مدبرانه» شریعه و معبر آب را در اختیار می گیرند ولی با توجه به داشتن شرایط مقابله به مثل در قبال دشمن با یک روحیه بزرگوارانه و کریمانه، آبراهه را برای استفاده دشمن باز می نمایند و آب را در اختیار آنها قرار می دهند.
آیا حضرت علی (ع) در مواجهه با دشمن خود الزامات سیاسی نداشتند. آیا پیامبر اکرم (ص) الزامات سیاسی نداشتند که در برابر دشمن آب و آبراهه آنها را مسموم و آلوده نمایند. هم اکنون شما در قرن بیستم می بینید که دولت جبّار انگلیس در یک شب و در آلمان قریب یکصد هزار نفر را به خاک و خون کشید، در حالی که این افراد نوعاً نیز نظامی نبودند و در واقع افراد غیر نظامی بودند. این عمل با استفاده از توان و تکنولوژی جدید و مدرن حادث شد. در غزوه «خندق» به طور نمونه می بینیم، وقتی که اجساد چند تن از مشرکان و کفّار در معرکه جنگ جا می ماند، سران مکه و مشرک برای این که اجساد به جا مانده از آنها توسط مسلمین و پیامبر اکرم(ص) در ازای جنایاتی که آنها در جنگ «اُحد» و در برابر پیکرهای پاک شهیدان «اُحد» انجام داده اند، مثله و پاره پاره نگردد، مقداری پول برای مسلمین و پیامبر(ص) فرستادند و درخواست کردند که پیامبر(ص) اجساد به جا مانده آنها را مثله و پاره پاره ننماید، وقتی پیامبر(ص) از موضوع اطلاع پیدا نمودند، پول و اجساد کفّار مکّه را برای سران آنها فرستادند و فرمودند که: «اِنّا لا نَاکُلَ ثَمَن مَیتا» یعنی: ما پول اموات را نمی گیریم و استفاده نمی کنیم و اجساد شما را صحیح تحویل می دهیم و این مبانی در آیین و مکتب ما جایی ندارند.
آیا در این موقع و شرایط خاص که پیامبر(ص) می توانستند مقابله به مثل نمایند الزامات سیاسی وجود نداشت و پیامبر(ص) نمی توانستند از این موقعیت بهره برداری نمایند. این رفتار و کردار نشان می دهد که مبانی اصولی و اخلاقی چه در جنگ و چه در زمان صلح حرف اول و آخر را برای پیامبر(ص) می زند. این اصول هم در سیره پیامبر(ص) در مواجهه با اهل بیت(ع) و خانواده گرامی شان به چشم می خورد و هم در مقابل سرسخت ترین و معاندترین دشمن و مخالفشان قابل دریافت است. بنابراین کسانی که این فجایع و کشتارها را الزامات و باید های سیاسی می دانند، در واقع به هیچ اصول و قائده انسانی پایبند نیستند و هم چیز را در چارچوب امیال و منافع خود تعبیر و تفسیر می نمایند.
نظر شما