خودباختگی در تفکر جوامع اسلامی را منفعل کرده است

خبرگزاری شبستان: خودباختگی فکری و کم اطلاعی مدیران و رهبران علمی فرهنگی جامعه از مبانی قویم اسلامی که طبیعتاً به شاگردان آنان از دبستان گرفته تا آموزش عالی سرایت می کند، باعث رسوخ مبانی علوم انسانی غربی و در نتیجه نابسامانی در جامعه اسلامی ما شد.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه، بررسی مبانی علوم انسانی غربی و چالش های ایجاد شده در جوامع اسلامی و تحلیل رویکردهای منفعلانه جوامع اسلامی در باب رسوخ این علوم که با تعالیم و مبانی اسلامی در تضاد کامل هستند و همچنین تحقق رویکرد صحیح جامعه اسلامی در برابر نقادان اسلامی سازی علوم انسانی، ما را بر آن داشت تا با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد عرب صالحی نصرآبادی، استاد حوزه و دانشگاه و متخصص فقه و اصول و فلسفه و همچنین عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت وگویی ترتیب دهیم، که ماحصل آن را در ادامه می خوانید:

 

آیا این نکته که گفته می شود، علوم انسانی غربی کاربردی و مورد تایید در همه عالم است، می تواند باعث انتشار آن در جوامع اسلامی باشد، چرا جوامع اسلامی در مقابل اندیشه های وارداتی منفعلانه عمل کرده اند؟

این که گفته شده علوم انسانی غربی مورد تایید همه عالم است نادرست است، بسیاری از اندیشمندان حتی در خود غرب منتقد وضعیت حاضر هستند، نکته بعدی این است که، اگر مراد این است که سرتاسر عالم در عمل پیرو این علوم هستنند، این شاید در بعضی از شاخه های علوم انسانی بصورت غالبی درست باشد اما این مطلب فراگیر نیست. از آن جایی که ما در اصل مبانی با علوم انسانی غربی اختلاف داریم، اجرای آن در جوامع اسلامی قطعاً موجب نابسامانی ها و گرفتاری هایی علاوه بر آن چه در جوامع غربی است خواهد شد، در باب این مطلب که  مطرح است و معتقد هستند  به منفعلانه عمل کردن جوامع اسلامی، این موضوع می تواند علل و خاستگاه های مختلفی داشته باشد.

اوّل، خودباختگی فکری فرهنگی سردمداران سیاسی که طبیعتاً به زیرمجموعه های تحت مدیریت آنان سرایت خواهد کرد. «النّاسُ عَلی دینَ ملوکهم»، دوم، خودباختگی فکری و کم اطلاعی مدیران و رهبران علمی فرهنگی جامعه از مبانی قویم اسلامی که طبیعتاً به شاگردان آنان از دبستان گرفته تا آموزش عالی سرایت می کند.

سومین نکته، عدم اجرا دستورات دینی و عدم عمل به آموزه های اسلامی اعم از کتاب و سنت و عقل؛ بلکه بعضاً ترویج دلزدگی و پهلو تهی کردن از مراجعه به این منابع و مبانی قویم و جاودان از علل اساسی این انفعال است. این نکته مهّم در کلمات امثال سیدجمال به این سو فراوان در کلمات بیدارگران مسلمان یافت می شود.

نکته بعدی این است که، البّته پس از گذشت سالها از انقلاب اسلامی به نظر می رسد، با هدایت های هوشمندان مقام معظم رهبری(مدظله)، دیگر تعبیر منفعلانه عمل کردن درست نباشد، پژوهشگاه ها و پژوهشکده ها و گروه های علمی زیادی در سراسر کشور است که مشغول کار در این زمینه اند، بعنوان نمونه در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی که بنده افتخار عضویت در آن را دارم، تحقیقات مفصلی در این زمینه در جریان است و بعضاً هم به سرانجام رسیده است. به عنوان نمونه، یک گروه علمی ممحض شده اند در استخراج مبانی، منطق و مسائل علوم انسانی اسلامی تنها از منظر قرآن کریم و در این زمینه هفده تحقیق در جریان بوده و یا به اتمام رسیده است. در سایر گروه های علمی نیز این مباحث به وفور مطرح است.

 

به نظر حضرتعالی دیدگاه های بزرگان نسبت به تشکیل علوم انسانی اسلامی از چه مبانی و باید هایی سرچشمه می گیرد؟ آیا این بزرگان در این مقوله، به اصول فلسفی علم نظر دارند، یا مباحث عینیت یافته؟

هر دو مسئله مطرح هست؛ ما در بیشتر مبانی اختلاف اساسی داریم،  مثال: عقل ابزاری حاکم در غرب و عقل معاش مد نظر اسلام؛ این مسئله در این فرصت کوتاه  با یک مثال عینی قابل تبیین است. بنا بر عقل ابزاری حاکم بر علوم انسانی غربی وظیفه عقل راه انداختن کار مردم به هر نحو ممکن است در اقتصاد مبتنی بر عقل ابزاری برای حل مشکل بیکاری، چنانچه رواج صنعتی که به مسائل سکس و رواج مطلق مسائل جنسی بپردازد بتواند مشکل بیکاری را حل کند، به راحتی حکم به لزوم پایه گذاری این صنعت می کند؛ چنان چه حمله به کشوری دیگر و تصاحب و غارت ثروت آنان مشکل اقتصادی آنان را رفع کند براحتی به آن حکم نموده و اجرا می کنند.

در مقابل عقل معاش اسلام در عین این که حکم به لزوم رفع مشکلات اقتصادی می کند، اما رعایت ملاحظات شرعی، کرامت و سعادت انسان، حقوق سایر انسانها و توجه به کمال اخروی او را هم به شدت مد نظر دارد و بین این دو تفاوت و تضادی نمی بیند. انسان غربی و انسان اسلامی تفاوت بالذات دارند. تفاوت در همین مسئله که موضوع علوم انسانی است به تنهایی می تواند مسیر یک علم را دگرگون کند. بنابراین می توان گفت، وضعیت فعلی علوم انسانی غربی نمی تواند مطلوب اسلام باشد نه در مبانی نه در اهداف نه در روش و نه در موضوع.

 

منتقدان علوم انسانی اسلامی تحت تاثیر اندیشه های وارداتی می گویند: وقتی علوم انسانی غربی، بی طرف و جامع است و نیازهای ما را رفع می نماید، تولید علوم انسانی اسلامی چه وجهی دارد، شما به عنوان محقق در این حوزه این مسئله را چگونه تحلیلی می نمایید؟

در جهان امروز بی طرفی علم تقریباً رنگ باخته است، حتی گزاره های اعتقادی و کلامی تاثیرشان را در علوم انسانی روز نهاده است. این مسئله در آنجا که ما حتی در مفاهیم تصوری با غرب اختلاف نظر داریم، چه رسد به گزاره های نظری و تصدیقی که بسیار روشن تر است. در پاسخ به سئوال قبلی گفته شد، ما در خصوص علوم انسانی در موضوع، مسائل، روش، منابع، اهداف، غایات و.. اختلافات اساسی داریم، اینها مسائل بنیادین یک علم است که در گزاره های یک علم نمود عینی دارند. تفاوت در این بنیان ها الزاماً تاثیر در گزاره ها و تمایز آنها را به دنبال خواهد داشت، البته این به معنای ابطال همه گزاره های موجود در علوم انسانی غربی نیست، ما در مقام بیان تمایزات هستیم تا به ضرورت پایه گذاری علوم انسانی اسلامی برسیم.

 

آیا در مقوله اسلامی سازی علوم انسانی بحث آزاداندیشی مورد اهتمام است؟ نقد رویکردهای معارض در این مسیر چگونه باید باشد؟

قطعاً این مسئله از ضروریات رشد علم است. این ضرورت در حوزه هایی که تازه تاسیس است دو چندان است. در نقد ابتدا باید وارد فضای گفتمانی علوم انسانی غربی شد مبانی آن را به دقت دریافت کرد و سپس نقاط قوت و ضعف آن را به دقت گرفت تا در نقدها دچار خودشیفتگی یا خودباختگی نشویم. نکته بعدی این مطلب است که، نقدها باید روشمند و قاعده مند و علمی باشند. در گام بعدی باید، پیگیر ارائه الگوی نمونه و جایگزین با توجه به منابع و مبانی دینی باشیم، لازمه خروج از حرکت انفعالی استخراج و استنباط مبانی، منطق و نظام مسائل علوم انسانی اسلامی است.

کد خبر 577712

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha