خبرگزاری شبستان: رواج جنبشهای نوپدید دینی از مشخصههای هزاره سوم است، این جنبش ها طیف متنوعی از باورداشتها، اساطیر باستانی، عرفانهای شرقی و غربی را در خود گردآوردهاند. گذشته از ضرورت مطالعات دین شناختی بر روی ادیان موسوم به عصر جدید، امروزه اندیشمندان و معتقدان ادیان تاریخی، با چالش برخاسته از رواج جنبشهای دینی رویرو شدهاند.
در ایران نیز از حدود سه دهه گذشته به ویژه در چند سال اخیر، آموزهها و اندیشههای مرتبط با جنبشهای دینی عصر حاضر شیوع یافته است. آموزه های این جنبشها با مبانی پذیرفتهشده و الهی ادیان تاریخی گذشته چون اسلام، یهودیت و مسیحیت در تضاد آشکار قراردارند.
هر پدیدهای پیش از آنکه موضوع حکم یا تجزیه و تحلیلی قرار گیرد، لازم است که به خوبی شناسایی شود. همه علومی که به نوعی با جنبشهای معنوی نوین مواجه هستند، ناگزیرند که این پدیده را به عنوان موضوع کار خود فی حد ذاته شناسایی کنند.
با توجه به اهمیت این موضوع و شیوع بیش از پیش جنبش های نوپدید دینی و لزوم آگاهی مردم به ویژه جوانان نسبت به تفکرات التقاطی از این پس می کوشیم تا با ارائه یادداشت ها و مقالات گوناگون در این زمینه به تعریف و تبیین هرچه شفافتر موضوع این جنبش ها و بررسی نقاط ضعف و کاستیهای اینگونه باورداشتها بپردازیم.
***
آنگاه که بخواهیم موضوع جنبشهای نوپدید دینی را بکاویم بی شک با آراء نظریهپردازان اقتدار و جنبشهای اجتماعی در حوزه جامعهشناسی روبرو میشویم. چه، اصطلاح جنبش در جامعهشناسی معنا و مفهوم مییابد و مفارقت با جریانهای اجتماعی و انقلاب و امثال چنین حوزههایی را، تنها می توان به دقت در جامعهشناسی دریافت. از این رهگذر میبینیم که تعاریف متعددی از دین و فرهنگ شده است که فعلا موضوع بحث ما نیست؛ آنچه از نگاه ما در این اشاره کوتاه اهمیت دارد برخورد علم جامعه شناسی با حوزه جدید فرقِ یا جنبشهای نوپدید دینی است؛ حوزهای که در بطن خود نه تنها اشاره به معانی جامعهشناختی نظریه پردازان دارد بلکه پیشنیازهای معرفت شناختی و جهان شناختی خاص خود را نیز به ودیعت دارد.
رویکرد غیر متافیزیکی به مسئله دین، معنویت و تفسیر زمینی (سکولار) علوم یکی از پیشفرضهای نخستین جامعهشناسی به سبک غربی به شمار میرود. نخستین نتیجه این موضوع را میتوان در اصطلاحسازیها مشاهده کرد. همینطور وقایع اجتماعی که طبیعتا بر مبنای فرهنگ و نظریات معرفتی شکل میگیرند از این قاعده مستثنی نیستند. بنابر این جای این پرسش وجود دارد که اگر در ادیان ابراهیمی بحث در باب فرق و عرفانگراییهای انحرافی وجود دارد، چرا این موضوع هیچگاه به واژه جنبشهای نوپدید دینی نیانجامیده است. به بیان دیگر اگرچه فرقهشناسی در شیعه و اهل سنت یکی از ابواب مهم دین شناسی و تبارشناسی تاریخ دین به شمار میآید، اما اینکه هیچگاه با تعابیر علوم جدید به آن پرداخته نشده است نکته مهم و پرسشی دقیق به شمار میآید.
به نظر میرسد آنچه امروز تحت عنوان عرفانهای التقاطی، عرفانهای نوظهور و انحرافی و تعابیر دیگری که به طور کلی دایر بر مقوله عرفان و معنویت است مطرح میشود، فراتر از پدیدههای صرف اجتماعی باشند. زیرساختهای فرهنگی ادیان نوپدید و انحرافی نیازمند تأملات دقیق و پیچیدهای است که ریشه در حوزههای مختلفی دارد. امروزه فرهنگ اجتماعی به ویژه در جوامعی مثل ایران و … هندسهای نامنتظم از خُلق و خوهای بعضا متناقضی است که انسان را با هویتی چند تکه روبرو ساخته است. وحدت هویت انسانی با معارضه با حیات چند وجهی فرهنگی، مسائلی را به وجود آورده است که یکی از عوارضش را میتوان در عرفانگرایی التقاطی و انحرافی دید و به تفسیر نشست.
به راستی چه رخ میدهد تا فرقهگرایی معنوی به یک مسئله تبدیل میشود؟ دینشناسی و معنویت پژوهی در جهان علمیِ ـ scientific ـ امروز به یکی از ابواب مهم الهیات و شناختشناسی تبدیل شده است. اگرچه جامعهشناسی دارای نواقصی در تبیین جریانها و جنبشهای اجتماعی است، لیکن رهیافتهای خوبی را از مسائل به دست میدهد. به طور مثال از رهگذر دو نظریه اقتدار و جنبشهای اجتماعی میتوان به مسائل و موضوعات مهمی دست یافت که برای بررسی جریانهای نوپدید دینی کارا میباشند. از آن جمله این حوزهها میباشند:
1) عوامل جنبشهای معنوی نوپدید [افراد، ایدئولوژی، زمینه اجتماعی]
2) نسبت جنبشهای معنوی نوپدید و ایدئولوژی (این واژه به تناسب فرهنگ و جامعه بر مصادیق محتوایی ویژه دلالت دارد و بنابر این و به طور بسیار مختصر میتوان آداب فعالیت و رویکرد نظری و عملی انسان در هر مرام خاص را اجمالا ایدئولوژی خواند.)
3) وسایل ارتباطی متناسب با جنبشهای عرفانهای نوظهور
4) منشأ ایدئولوژی جنبشها (که از منافع صرفا شخصی یا گروهی تا منافع الهی را شامل میشود.)
5) روشها و زمینههای یک ایدئولوژی جنبشی عرفانگرای انحرافی
6) بستگی های موفقیت و پیشرفت ایدئولوژیک عرفانهای انحرافی
7) بستگیهای تأثیری و تأثری ایدئولوژی معنویت های التقاطی
8) تفاوت جنبش و جریانهای عرفانی التقاطی و بررسی نسبت دو سویه آنها با ایدئولوژی مطرح شده
9) دسته بندی و دقت در برخورد با جنبشهای نوپدید معنوی با تکیه بر انواع کنشگران (رهبران گروه، توزیع کنندگان عقاید و ایدئولوژی و پذیرندگان آموزهها و بررسی هر یک از حوزهها با توجه به اقتضائات خاص خودشان)
10) بررسی زمینههای اجتماعی مطرح در حوزه عرفانهای التقاطی
11) تبیین مسئله با تکیه بر این حقیقت جامعهشناختی که ایدئولوژی عامل اصلی ارتباطی جنبشهاست.
12) توجه به مبانی تولید و توسعه اقتدار که میتوانند این موارد باشند: عصبیت خویشاوندی یا دینی، عصبیت طبقهای با توجه به نوع نگاه طبقاتی جامعه، اقتدار فرهنگی با توجه به باورها یا هنجارهای ایجاد شده در آن که در این مورد استعداد شخصی و هویت فرد مؤثر است، اقتدار سنتی و فرهنگی که عموما مطابق با رویکردهای فرهنگی جامعه طبقهای از افراد دارای نوعی از اقتدار میشوند، اقتدار عقلانی ـ قانونی که بعد از مدرینته و توسعه قانونمندی و قانونگرایی رایج شد به این معنا که هر فرد یا طبقه قانونی به صورت عقلانی دارای نوعی از اقتدار خواهد بود، اقتدار بر مبنای اتوریته و جایگاه سیاسی که این مورد نیز پس از توسعه سیاسی به سبک مدرن رایج شده است، در همین راستا اقتدار دولتی نیز معنا مییابد، اقتدار مراجع تقلید و اقتدار جابرانه پادشاهان را نیز میتوان از دیگر انواع اقتدار با لوازم و حوزههای محتلف تأثیری و متفاوت خود دانست.
جنبشهای نوپدید دینی هر یک بر مبنای یک یا چند نوع دیدگاه پیرامون موضوع اقتدار قابل بحث و تحلیلاند و بر این اساس هر یک از جنبشهای فرقهای نیازمند تحلیلی جنبششناختی و اقتدارشناختی میباشند. هر فرقه برای داشتن شاخصهای یک جنبش لازم است بهرههایی از اقتدار و برآیندی متناسب از کنش افراد، ایدئولوژی و زمینههای اجتماعی را داشته باشد تا بتوان آن را با این عنوان ـ جنبشهای نوپدید دینی یا معنوی یا عرفانی التقاطی ـ مورد بحث قرار داد.
یکی از ریشههای فرقهسازی و فرقهگرایی در ایران را میتوان در نوع رویکرد غربی به نوآوری دینی و اصلاح طلبی در جریان معنویتگرایی جست. بر این اساس نه تنها ریشه رنسانس غربی، بلکه مبنای بسیاری از جریانات خرد و کلان در غرب را میتوان در این رویکرد مشاهده کرد. بر این اساس تلاش استعمار پیر و روسیه در ایران برای ایجاد این رویکرد در جهت بهرهبرداریهای بلند مدت انکار نشدنی است که به طور مثال فرقههای شیخیه، ازلیه، بابیه و نهایتا بهائیت نمونههایی از این قبیلاند. همینطور وهابیت و طالبانیسم در افغانستان، پاکستان و عربستان و همچنین قادیانی در هندوستان از این دست محسوب میشوند. اکنون با توجه به اشارات گذشته باید متذکر شد موضوع جنبشهای نوپدید دینی به مسئلهای فرهنگی و معرفتی نیز تبدیل شده که این خود مباحث مفصل و عمیقی را نیازمند است.
نویسنده: حامد بینا
پایان پیام/
نظر شما