خبرگزاری شبستان – مازندران
پنجشنبه ای دیگر آمد و چشمان منتظر همچنان در انتظار مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند.
روزها که نه بلکه سال ها از این چشم انتظاری می گذرد اما خبری از گل نرگس، نیست تا مانند آمدن حضرت یوسف(علیه السلام) بر دیدگان حضرت یعقوب(علیه السلام)، روشنایی بخش چشمان در انتظار باشد.
بارها، از غزلیات حافظ شنیده ایم و زمزمه کرده ایم که
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود، روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
و به خود، امید می دهیم که یوسف زمان، نیز می آید و جمعه تیره را همانند روز، روشنایی می بخشد.
این جمعه ها، این دعای ندبه ها، این دعای فرج خواندن ها، این چشم انتظاری ها بی شک زمانی پایان می یابد اما این که دیدگان ما به ظهور مهدی فاطمه(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منور می شود، دیر زمانی است که ما را به خود، مشغول داشته است.
هنگامی که دعای «اللهم عجل لولیک الفرج» را زمزمه می کنیم از خدا می خواهیم که آقایمان، سرورمان که وعده داده شده که زمین را پر از عدل و داد می کند و یاور مظلومان جهان است را در کنار خود، سلامت نگه دارد.
بقیه الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ظاهر، غایب است و اما مهم تر اینکه ما، آن حضرت را غایب نامیده ایم اما او روشن تر و نورانی تر از هر خورشیدی است و همانند آفتاب هم که نه بلکه فروزان تر از آن در میان ما، حضور دارد و بر تمام اعمال ما، نظارت دارد.
هنگامی که به مسجد جمکران، پا می گذاریم و هر شب جمعه، دعای ظهور آن حضرت را با خود، زمزمه می نماییم بی شک خود آن بزرگوار، در بین ما حاضر و ناظر است و تپش های قلب عاشقان را احساس می کند که چه دل هایی برای ظهورش، بی تاب هستند.
انتظار برای حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نه یک نشستن بلکه دویدن باید دانست که برای ظهور آن حضرت، راه های ناهموار را هموار کنند و زمینه های فرج را مهیا سازند.
سفارش به صبوری را به دفعات متعدد، شنیده ایم اما آن هم، اندازه دارد و شکیبایی نیز خود خجلت زده شده است اما معشوق نیز همچنان از عاشقان خود به طور یقین، انتظاراتی دارد که اینجاست به یاد وظایف خود در قبال آن حضرت، می افتیم و با خود زمزمه شعر زنده یاد آقاسی را می کنیم که
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه پیغمبران را
شاید این جمعه بیاید شاید
یقین دارم که روزی، خواهی آمد اما از این واهمه دارم که تا جمعه، عمرم به این دنیا نباشد و سعادت دیدن روی ماهت را نداشته باشم اما همچنان امیدوارم و اندکی، شک به خود راه نمی دهم.
یادداشت: معصومه علیزاده
نظر شما