به گزارش سرویس مهدویت خبرگزاری شبستان، اين پرسش در واقع، سؤال از علت تداوم و استمرار «غيبت» و «پنهان زيستى» امام مهدى(عج) است؛ از اين رو بسيارى از مطالبى كه در مورد اسرار و حكمت هاى «غيبت» آن حضرت بيان شده، در مورد تداوم آن نيز صادق است. از طرفى بايد توجه كرد كه :
الف. ثابت و روشن نيست كه بسيارى از اين ابراز علاقه ها و دوستى ها از جانب ارادتمندان، خالصانه و هميشگى است و در موقع نياز و ضرورت نيز پايدار مى ماند!! پس بايد با كمك شاخص ها و معيارهايى تداوم و پايدارى اين اظهار ارادت و دوستى ها را سنجيد و آن گاه ارزيابى درستى در اين زمينه داشت!
ب. اظهاردوستى ازسوى عده كمى از ارادتمندان كافى نيست؛ بلكه بايد اين خواست و توجه جهانى شده و بسيارى از مردم خواستار ظهور منجى موعود شوند.
پس از بيان اين مقدمه كوتاه، در پاسخ گفتنى است: بر اساس قانون عرضه و تقاضا (درخواست)، به همان نسبت كه تقاضا وجود دارد، عرضه نيز وجود خواهد داشت. در غير اين صورت نظام زندگى به هم مى خورد و تعادل از ميان مى رود و در نتيجه آشفتگى پديد مى آيد. چنان كه مى دانيم، سال ها بود كه پيشوايان اسلام، در دسترس مسلمانان بودند و مردم را، به راه راست و دين حق، دعوت مى كردند. به اعتراف دوست و دشمن، پيشوايان معصوم - از امام على (علیه السلام) گرفته تا امام حسن عسكرى (علیه السلام) - در تمام صفات برجسته انسانى و فضايل عالى دينى، بهترين افراد امت اسلام و برترين مردم بوده اند. بااين حال، طى دو و نيم قرن بعد از رحلت پيامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) ، تمام آن رهبران عالى قدر از صحنه سياست اسلام كنار گذاشته شدند، تا آنجا كه هرگاه اقدام به راهنمايى مردم غافل مى نمودند، با شدت عمل و زندان و كشته شدن مواجه مى گشتند. اين موضوع به قدرى روشن است كه ما را از هرگونه توضيح بيشتر، بى نياز مى گرداند. خداوند متعال يازده شخصيت بى نظير را - كه جانشينان شايسته پيامبر اسلام بودند - به منظور رهبرى جامعه انسانى، به جهان عرضه داشت؛ ولى به هيچ وجه، اين عرضه، هماهنگ با «تقاضا» نبود.
روى اين اصل، چه بهتر كه آخرين فرد آنان، براى مدتى طولانى از نظرها غايب گردد و به مردم جهان عرضه نشود تا بدين گونه، حسّ تقاضاى چنين پيشواى عالى مقامى، در مردم گيتى پديد آيد. آن زمان هم كه زمينه مساعد گرديد، خداوند متعال وجود او را، عرضه داشته و در اختيار تقاضا كنندگان بگذارد. نكته جالب اينجا است كه در بسيارى از روايات، از انتظار فرج و آمادگى مردم، براى ظهور امام زمان(عج) سخن به ميان آمده و از كسانى كه پيوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند، ستايش قابل توجهى شده است.
موضوع انتظار فرج، چيزى جز همان تقاضاى عمومى، براى عرضه داشتن آن وجود مقدس نيست و چون اين تقاضا هنوز به طور فراگير وجود ندارد، آن حضرت در غيبت به سر مى برد و وجود تعداد اندكى علاقه مند و دوستدار - هر چند در جاى خود بايسته و پسنديده است - در اين دنياى پهناور، كفايت نمى كند و تا زمانى كه تعداد اين ياران و خواستاران زياد نشود و تقاضاى ظهور جهانى نگردد، «پنهان زيستى» و «ناپيدايى» آن حضرت ادامه مى يابد.
در ادامه به برخى از عوامل تداوم غيبت و شرايط ظهور اشاره مى شود:
پيامبران گذشته نيز - از نوح، صالح، لوط، شعيب و هود گرفته تا ابراهيم، موسى، زكريا، يحيى و عيسى- همواره از آزار و اذيت هاى دنيا گروان و باطل گرايان در امان نبودند و فشارها و سختى هاى فراوانى تحمّل كردند و اهدافشان به طور كامل تحقق نيافت و از آنجا كه امام مهدى(عج) عصاره فضايل تمامى انبيا و ادامه دهنده راه آنان است. براى تحقق آرمان ها و اهداف آنها، نياز به زمان و فرصت مناسب و امكانات و ابزار لازم دارد لذا تا زمانى كه احتمال همان برخوردهاى نادرست قبلى وجود داشته و تعداد ياران و دوستداران اندك باشد، «پنهان زيستى» او نيز ادامه و استمرار خواهد داشت.
بيدارى وجدان بشريت:
بسيارى از پيامبران الهى وقتى كه مى ديدند با همه سعى و كوششى كه در راه هدايت بشر مبذول مى دارند، وجدان خفته آنان بر اثر طغيان عواطف و سركشى غرايز بيدار نمى گردد و به راهنمايى هاى آنان ترتيب اثر نمى دهند؛ آخرين چاره را در اين مى ديدند كه جامعه را به حال خود واگذارند و مدتى از ميان آنها بيرون بروند؛ باشد كه توده سركش و مردم هواپرست، با احساس تنهايى و بى سرپرستى، درباره روش و سرنوشت خود تجديد نظر كنند و با فراغت بيشتر و فرصت بهترى، وجدان خفته شان بيدار شود و در جوّ مناسبى، پى به هدف هاى نورانى پيامبران و مكتب عالى خدا پرستى آنها ببرند[1].
قرآن مى فرمايد: چون ابراهيم خليل، از راهنمايى قوم بت تراش و بت پرست خود مأيوس گشت و با تهديد و عكس العمل شديد آنها مواجه گرديد، فرمود: «و اَعتَزِلكُم و ما تدعون من دون الله و اُدعوا ربّى»؛ «من از شما و آنچه از غير خدا مى خوانيد، كناره مى گيرم و خداى خود را مى خوانم».
ابراهيم (علیه السلام) با اين منطق از ميان كلدانيان بيرون آمد و به شهر «حرّان» شام رفت. مردم آنجا هم مشرك بودند و آفتاب و ماه و ستاره مى پرستيدند... پس از آن شهر رهسپار فلسطين شد. با رفتن او از آن دو منطقه، مردم به وجدان خفته خود بازگشتند. آن گاه با بيدارى وجدان و فرونشستن طغيان عواطف خويش، به ياد تبليغات و راهنمايى هاى سودمند ابراهيم (علیه السلام) افتادند و از همين رهگذر - و در غيبت آن حضرت - تعداد قابل ملاحظه اى به خداى يگانه ايمان آوردند و موحّد شدند.
همچنين در سوره «يونس» آمده است: چون يونس (علیه السلام) ، قوم سركش خود را دعوت به دين خدا نمود و آنان نپذيرفتند؛ پس آن را تهديد كرد كه سركشى شما، از طرف خداوند، بدون عكس العمل نمى ماند و به زودى عذاب الهى- كه واكنش و نتيجه رفتار ناپسند شما است- مى رسد و همه را فرا مى گيرد. چون باز هم گوش نكردند، از ميان قوم بيرون رفت و آنها را به حال خود گذاشت. با رفتن و ناپديد شدن يونس (غيبت او از ميان مردم)، و ديدن علايم عذاب، قوم او به خود آمدند و سخنان او را به ياد آوردند. پس با بيدارى وجدان، توبه كردند و عذاب هم نازل نگرديد.
وجه حكمت غيبت امام عصر(عج)، همان حكمت غيبت پيامبران پيشين است
امام صادق (علیه السلام) در بخشى از فرموده هاى خود به اين بُعد غيبت امام زمان اشاره كرده، مى فرمايد : «...وجهُ الحكمه فى غيبته وجهُ الحكمة فى غيبات مَن تَقَدَّمَة من حُجَج الله تعالى ذكره...»[2] ؛ «...وجه حكمت غيبت، همان حكمت غيبت پيامبران پيشين است».
بر اين اساس غيبت و دورى برخى از پيامبران از جامعه خود - مانند حضرت ادريس، يوسف، موسى، يونس، يحيى، صالح و... - مى تواند توجيه كننده تداوم «پنهان زيستى» امام زمان(عج) باشد.
با توجه به اين بيان، روشن مى شود كه خداوند طى ده ها قرن، براى هدايت افكار و بيدارى وجدان هاى بشر و تعديل عواطف و غرايز آنها، رهبرانى شايسته برانگيخت؛ ولى بشر خيره سر، دست از خود سرى هاى خود بر نداشت. اگر عكس العمل موافقى هم نشان داد، نسبت به زحمت ها و تلاش هاى پيامبران و پيشوايان خود، بسيار ناچيز و بى ارزش بود. بنابراين بايسته است كه آخرين حجت الهى، مدتى طولانى از دسترس بشر خارج گردد تا همين غيبت طولانى و كناره گيرى، وجدان ها را از خواب گران بيدار كند و در غياب وى، استعداد و آمادگى پيدا كنند. هنگامى كه از هر نظر شايستگى يافتند، آن پيشواى غايب باز مى گردد و جهان را پر از عدل و داد، نورانيت، حكمت و عقلانيت مى كند و ريشه ظلم و ستم و فساد را بر مى كند «يملأ الارض عدلاً و قسطا و نورا و برهانا...»[3]. مقصود از آمادگى و بالا رفتن سطح آگاهى، اين است كه انسان ها به موقعيت و ارج وجود خود پى ببرند و تحمّل ظلم و فساد را، زندگى ننگين و مرگبارى تلقى كنند كه شايسته مقام انسان نيست آن گاه با ارزيابى شرايط و امكانات خود و ستم قدرت هاى طاغوتى، بذر انقلاب را در سرزمين مستعد و آماده بپاشند و با شيوه هاى گوناگون، در آبيارى آن بكوشند.
پس تا زمانى كه در توده ها چنين آگاهى پديد نيايد و انسان ها بر ارزش خود واقف نگردند و امكانات خود و طرف را درست نسنجند، «غيبت» ادامه خواهد داشت و سستى و تنبلى مردم، موجب طولانى شدن آن خواهد شد.
البته اين گروه ارادتمند و دوستدار، بايد به صورت منسجم و آماده واقعى عمل كنند و ارتشى مهيا و نيرويى ضربتى كار آمد تشكيل دهند كه پشت سر امام (علیه السلام) ايستاده و گوش به فرمان او باشد. اين گروه بايد به نيروى ايمان و تقوا مجهّز گردند و جانباز و فداكار باشند. تربيت و تشكيل چنين افرادى تاكنون ميسّر نبوده و به اين سادگى نيز ممكن نخواهد شد ؛ مگر اينكه همت و تلاشى ويژه صورت گيرد و به اظهار دوستى ساده، ختم نشود!!
پی نوشت ها:
[1]. ر.ك : جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها، صص 187-197.
[2]. كمال الدين، ج 2، ص 481، ح 1 ؛ علل الشرايع، ص 345، ح 8 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4.
[3]. احتجاج، ج 2، ص 291 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 350.
برگرفته از کتاب مهدویت پیش از ظهور - رحیم کارگر
نظر شما