توبه و بازگشت گام اول روحی است که خود را یافته

توبه و بازگشت، استغفار و غفران، گام اول این روحی است که خودش را دیده و او را یافته است. از تمام دوری‌ها استغفار، از هر چه غیر یار استغفرالله. ما به سوی تو بازگشتیم و این بازگشت اول ماست و منتظر بازگشت تو هستیم.

خبرگزاری شبستان: ماه مبارک رمضان ماه دعا و مناجات عبد با معبود است. ماهی که دعاهای زیادی در آن وارد شده مانند ابوحمزه، افتتاح و... . علاوه بر این دعاهای ماثور از ائمه دریایی از معارف عمیق الهی را در خود دارند که بنده می تواند با تدبر در آن ها از این دریای بی کران بهره ها ببرد. آنچه در ذیل می خوانید قسمت دهم تفسیر دعای ابوحمزه ثمالی است که به بررسی قسمت ششم و آخر از مرحله هفتم این دعا یعنی قصد می پردازد.
 

هیچ منازعی نداری و هیچ اعتراضی بر تو نیست
لاتنازع فى ملکک؛ هستى ملک توست. تو به آن ها مهربانى. تو محبت را آفریده اى، پس چگونه در ملک تو با تو نزاع مى کند و چگونه براى دفاع از آن ها که تو دوستانش دارى و دوستى را در دلشان ریخته اى، در برابر تو به پا مى خیزند. آخر محبت این وکیل ها و دوستى را تو در دلشان ریخته اى. در برابر تو بپا مى خیزند و آخر محبت این وکیل هاى مدافع از کیست و از کجاست که با تو نزاع کنند و با تو چانه بزنند؟
ولا تشارک فی امرک؛ تو در مدیریت و رهبری و در دستور شریکی نداری.
لاتضاد فی حکمک؛ تو در حکم و قضاوت مخالفی نخواهی داشت.
و لا یعترض علیک؛ و بر تو اعتراضی در این مدیریت و تدبیر نخواهد بود. کسی بر تو اعتراض ندارد. آخر اعتراض باید با آگاهی و احاطه همراه باشد و شریک تو باید از تو مدد نگرفته باشد و وکیل مدافع از کسانی که تو آن ها را آفریدی، باید مهربانی را از تو نگرفته باشد و محاکمه‌چی تو، باید شناخت و آگاهی‌اش به وسیله تو نباشد.
من می‌گویم چرا آن را سوزاندی، چرا جانش را گرفتی و یا چرا این را شکستی، چرا پدرش را بردی، گویا من به اینها مهربان‌ترم و یا از اینها آگاه‌ترم، در حالی که لک الخلق والامر؛ آفرینش و فرماندهی از توست. تیارک الله رب العالمین.
ما این دنیا را عشرتکده حساب می‌کنیم و منزل خویش می‌شناسیم و این است که رنج‌ها را نمی‌فهمیم. ما داده‌ها را ملاک افتخار می‌دانیم و این است که با داشتن‌ها سرخوشیم و با از دست داد‌ن‌ها سر بزیریم. ما با این محدودیت و با این دید، می‌خواهیم با او که تمام هستی را در دست دارد، مباحثه کنیم و می‌خواهیم در کلاس اول و در روز اول، این کلاس تمام اسرار فیزیک عالی را یک‌جا کشف کنیم و می‌خواهیم با این دست شل، این بارهای سنگین را برداریم و معلوم است که می‌مانیم.
 

 

تو غنا کرامتی و ما فقر و رذالت

انسان با توجه به خودش و آنچه که برای تربیت او شده، می‌تواند این محدودیت را بفهمد و آن احاطه را بشناسد. آنچه تا دیروز عشق ما بود، امروز نفرت ماست و آنچه تا دیروز امید ما بود امروز ترس ماست.
انسان با این دیدار از خودش به کارهای دقیق و نقشه‌های حساب شده او می‌رسد که چگونه او را پیش برده و در زمان حرکت داده و در زمان ساخته است. و این است که در این جایگاه می‌نشیند و پس از آن همه یأس و وحشت و پس از آن همه امید و طلب، به این مرحله می‌رسد که هستی در دست توست و تو تنها مدیر و کارگزار آن هستی؛ انت الفاعل لما تشاء؛ و بر تو هیچ اعتراضی نیست و بر تو هیچ نزاعی نیست. تو غنا و کرامتی و ما فقر و رذالت. ما از تو می‌خواهیم در حالی که اگر بدهی یا محروم کنی بر تو اعتراضی نیست و با تو حرفی نیست.
 

 

بخشنده ای که کم نمی آورد
یا رب هذا مقام من لادبک؛ خدای من! این جایگاه و موضع کسی است که به تو پناه آورده و به تو رسیده. واستجار بکرمک؛ و به کرامت تو چنگ زده و الف احسانک و نعمک؛ و با خوبی‌های تو الفت گرفته.
این جایگاه اوست؛ و انت الجواد الذی لایضیق عفوک ولا ینقص فضلک؛ و تو بخشنده‌ای هستی که گذشت تو در تنگنا نمی‌افتد و زیاده دادن‌ها و فضلت کم نمی‌آورد. ولا تقل رحمتک؛ و محبت و لطفت کاستی نمی‌گیرد.
با این توضیح‌ها و مرورها هم جایگاه تو روشن شده و هم به لطف‌ها و کرامت‌ها و آزادی و تدبیر حق اشارت‌ها رفته.
و قد توثقنا منک بالصفح القدیم و الفضل العظیم و الرحمه الواسعه؛ ما خو را به اطمینانی از تو بسته‌ایم؛ اطمینانی به گذشت همیشگی و بخشش بزرگ و رحمت گسترده.
أَفَتُراک یا رب تخلف ظنوننا او تخیّب امالنا؛ پس از این همه امید آیا تو خودت را می‌بینی که گمان‌های ما را هدر کنی و آرزوهای ما را محروم کنی؟ ما که تو را چنین نمی‌بینیم، فلیس هذا ظننا بک و لاهذا فیک طمعنا؛ گمان ما این نیست و انتظار ما این نیست؛ ان لنا فیک املا طویلا؛ ما در تو آرزویی داریم، کشیده و در تو امیدی داریم بزرگ.
 

 

عصیان کردیم و امید پوشش داریم
عصیناک و نحن نرجو ان تستر علینا؛ تو را عصیان کرده‌ایم و امیدواریم که بر ما بپوشی. و دعوناک و نحن نرجو ان تستجیب لنا؛ تو را خوانده‌ایم و امیدواریم تا به ما جواب بدهی.
تو این آرزوی ما را که بر این پایه‌هاست، ثابت بدار. ما می‌دانیم سزاوار چه هستیم و می‌دانیم با کارهای خویش به کجا رسیده‌ایم و با سرمایه‌های تو چه ضررها کرده‌ایم و با نعمت‌های تو چگونه مجرم‌ها را یاری نموده‌‌ایم.
ما این را می‌دانیم و با این همه به سوی تو آمده‌ایم. چون تو ما را می‌شناسی که چقدر ضعیف و بیچاره‌ایم و در اوج غرور و در قلّه انا ربکم الاعلی، در دست توییم و تو می‌دانی ما یک برگ نیم خورده‌ایم ـ عصف مأکول ـ آن هم برگی بر شاخه‌ای و آن هم شاخه‌ای در درختی به تنومندی تاریخ، آن هم در جنگلی به وسعت هستی و آن هم جنگلی اسیر بهار و پاییز و همراه تغییر و تبدیل و....
و تو ما را می‌شناسی که فقیریم و دست خالی و این‌گونه مغرور و بی‌خبر. و باز به سوی تو آمده‌ایم چون می‌دانیم که ما را محروم نمی‌کنی، تو به خاطر ما نداده‌ای که به خاطر ما دریغ کنی.
ما می‌دانیم چه‌کاره‌ایم و چقدر زیان کرده‌ایم، لیکن آگاهی تو به ما و آگاهی ما به این که ما را محروم نمی‌کنی، این دو آگاهی، مرا را به سوی تو کشیده و با سختی به نزد تو آورده. هرچند سزاوار رحمت تو نیستیم، ولی تو سزاواری که بر ما و بر مجرم‌ها با وسعت فضل خویش ببخشی و مجرم‌ها را مدارا کنی، نه آن که مجازات فرمایی.
پس تو بر ما منت بگذار به آنچه تو سزاوارش هستی و تو ما را ببخش که ما نیازمند رسیدن توییم. ای غفار! ما با نور تو راه یافتیم و خویش را یافتیم و هستی را شناختیم و با فضل تو به استغنا رسیدیم و با نعمت‌های تو روز و شب را گذراندیم.
این تو بودی که با هدایت و بخشش و سرمایه‌هایت ما را همراه کردی و و این ما هستیم که در پیشاپیش تو عصیان کرده‌ایم.
 

توبه گام اول روحی که خود را دیده
با این مرور تو خودت را می‌یابی، با شکست ولی نه یأس و با امید ولی نه به غرور. زبانت باز است و دلت سرشار و چشمت لبریز. از گذشته‌ات بریده‌ای و با دوست پیوند خورده‌ای و با او می‌گویی و در خود می‌شوری: آن همه خوبی و این همه عصیان، آن همه دوری و این همه مهر.
توبه و بازگشت، استغفار و غفران، گام اول این روحی است که خودش را دیده و او را یافته است.
از تمام دوری‌ها استغفار، از غیر تو استغفار، از هر چه غیر یار استغفرالله. ما به سوی تو بازگشتیم و این بازگشت اول ماست و منتظر بازگشت تو هستیم. ما می‌گوییم که تبنا الیک و تو می‌گویی فتاب علیهم. توبه ما آمدن است و توبه تو احاطه است و رحمت مستمر است فتاب علیهم.
ما در توبه خود بیداریم و از آنچه کرده‌ایم، می‌گوییم، در حالی که آن ها را بزرگ می‌بینیم. مأیوس نمی‌شویم که تو را بزرگ‌تر دیده‌ایم. تو با نعمت‌ها به ما محبت می‌کنی و ما با نعمت‌ها تو را عصیان می‌کنیم و دشمن را یاری می‌کنیم. خوبی تو بر ما همیشه می‌بارد و بدی‌های ما همیشه به سوی تو می‌آید. پیوسته و بی‌امان، فرشته‌های خوب تو کارهای بد ما را به سوی تو می‌آورند، ولی این همه عصیان و این همه جفا جلوگیر لطف تو نیست که ما را در نعمت‌هایت بپیچی و با بخشش‌هایت ما را بپوشی.
راستی تو چقدر پاکی، نه فقیری، نه ضعیفی و نه بخیلی و نه جاهل. سبحانک: تو پاکی، با این همه دهش، با این همه ریزش، حکیمی و آگاهی راستی چقدر وسیعی، چقدر عظیمی، چقدر کریمی در شروع و در ادامه تکرار.
نشانه‌های تو، اسم‌های تو پاک است و قدس و ستایش تو جلیل است و کارهای تو سرشار از کرامت و دقت.
تو، خدای من! تو وسیع‌تری در بخشش و بزرگ‌تری در حلم که مرا با کارهایم مقایسه کنی و با گناهانم بسنجی، تو مرا با نیازهایم بسنج. مرا با خواسته‌هایم ببین.
من از تو طالب آن گذشت، آن گذشت، آن گذشت، هستم. ای بزرگ من، ای بزرگ من، ای بزرگ من.
منبع: کتاب بشنو از نی آیت الله صفایی حائری
پایان پیام/
 

 

کد خبر 60175

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha