خبرگزاری شبستان: آنچه می خوانید رهنمودهای آیت الله خامنه ای درباره دنیاشناسی در کلام امام علی (ع) است.
تربیت اخلاقی یکی از محورهای حکومت امیرالمومنین(ع)
براى اینکه از امیرالمؤمنین درس بگیریم، یک بُعد از ابعاد فعالیت همهجانبه امیرالمؤمنین را عرض میکنم و آن بُعد تربیت اخلاقى است. آن روزى که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جامعه اسلامىِ آن روز بر سر کار آمد، وضع امت مسلمان با آن روزى که پیغمبر اکرم از دنیا رفت، تفاوت زیادى کرده بود. این 25 سال فاصله بین رحلت پیغمبر اکرم و آمدن امیرالمؤمنین بر سر کار، حوادث زیادى اتفاق افتاده بود که این حوادث بر روى ذهن و فکر و اخلاق و عمل جامعه اسلامى اثر گذاشته بود و بعد، این نظام و این جامعه را امیرالمؤمنین تحویل گرفت..
نزدیک پنج سال امیرالمؤمنین در آن کشور بزرگ اسلامى حکومت کرد. این پنج سال، هر روزش حاوى یک درس است. یکى از کارهاى مستمر امیرالمؤمنین پرداختن به تربیت اخلاقى آن مردم است. همه انحرافهایى که در جامعه پیش مىآید، برگشتش و ریشهاش در اخلاقیات ماست. اخلاق انسان، خصوصیات و خصال اخلاقى انسانها، عمل آنها را جهت میدهد و ترسیم میکند. اگر ما در یک جامعهاى یا در سطح دنیا کجرفتارىهایى را مشاهده میکنیم، باید ریشه آنها را در خُلقیات ناپسند ملاحظه کنیم. این حقیقت، امیرالمؤمنین را به بیان یک حقیقت مهمترى وادار میکند و آن حقیقتِ بالاتر این است که اغلب این خصال باطل و مضر در انسانها، برمیگردد به دنیاطلبى. لذا امیرالمؤمنین میفرماید: «الدّنیا رأس کلّ خطیئة»؛ دنیاطلبى ریشه و مرکز اصلى همه خطاهاى ماست که در زندگى جمعى ما، در زندگى فردى ما، این خطاها اثر میگذارد. خب، معناى دنیاطلبى چیست؟ دنیا چیست؟
دنیاشناسی
دنیا عبارت است از همین طبیعت عظیمى که خداى متعال خلق کرده است و در اختیار انسانها قرار داده است؛ دنیا یعنى این. همه این مواهبى که خداى متعال در عرصه گیتى آفریده است، مجموعه چیزهایى هستند که دنیا را تشکیل میدهند. اولش عمر خود ماست. درآمدهاى دنیوى و حاصل تلاشهاى دنیوى، اینها همه دنیاست؛ فرزند، دنیاست؛ مال، دنیاست؛ علم، دنیاست؛ منابع طبیعى، دنیاست؛ این آبها، این ذخائر معدنى، همه این چیزهایى که در عالم طبیعت، انسان ملاحظه میکند، اینها همین دنیا هستند؛ یعنى چیزهایى که اجزای زندگىِ این جهانىِ ما را تشکیل میدهد. خوب، کجاى این بد است. یک دسته از آثار شرعى و اسلامى و معارفى به ما میگوید که دنیا را آباد کنید: «خلق لکم ما فى الأرض جمیعاً»؛ بروید دنیا را تحقق ببخشید، آباد کنید، بهرهبردارى از نعم طبیعى را براى خودتان، براى مردم آماده کنید. یک دسته از روایات اینهاست: «الدّنیا مزرعة الآخرة»، «متجر عباداللَّه»؛ از این قبیل تعبیرات وجود دارد که اینها همه نگاه مثبت به دنیا را نشان میدهد.
یک دسته از بیانات اسلامى و معارفى ما هم، دنیا را رأس خطایا و ریشه گناهان بهحساب مىآورد. ماحصل مطلبى که از این دو مجموعه معارفى بهدست مىآید، حرف روشنى است -البته بحثهاى تحلیلى و عمیق براى این کارها باید بشود و لازم است و شده؛ بحثهاى خوبى هم انجام گرفته است- اما خلاصه مطلب این است که خداى متعال این سفره طبیعت را براى افراد انسان گسترده است و همه آحاد انسان را سفارش کرده است، دستور داده است که این مائده طبیعى الهى را هرچه میتوانند بالفعلتر، آمادهتر، رنگینتر در اختیار افراد بشر قرار بدهند و خودشان هم بهره ببرند؛ لکن یک حدود و ضوابط و قواعدى بر این حاکم است؛ یک منطقه ممنوعهاى وجود دارد. دنیاى ممدوح این است که انسان این سفره طبیعى الهى، این موهبت الهى را آنچنانى که ضوابط و قواعد الهى دستور داده است، بر طبق او رفتار کند، از حدود و ضوابط تخطى نکند، در مناطق ممنوعه قدم نگذارد. دنیاى مذموم آن است که انسان این متاعى را که خداى متعال براى افراد بشر قرار داده است، براى خود بخواهد، سهم خود را افزونتر از دیگران بخواهد، به سهم دیگران دستاندازى کند، دلبستگى پیدا کند که این دلبستگى به مقتضاى «حبّ الشّىء یعمى و یصمّ»، انسان را کر و کور میکند؛ تا آنجا که در راه بهدست آوردن چیزى که عاشق و دلبسته آن هست، هیچ خط قرمزى و هیچ حد و حدودى را رعایت نمیکند؛ این میشود دنیاى مذموم. دل بستن به دنیا، سهمخواهى بیش از اندازه خود، بیش از حق خود، دستاندازى به سهم دیگران، تجاوز به حقوق دیگران؛ این میشود آن دنیاى مذموم. مال، دنیاست؛ مقام، دنیاست؛ قدرت، دنیاست؛ محبوبیت، دنیاست؛ نعم دنیا، لذات طبیعى، اینها همه دنیاست. اسلام و ادیان الهى بهطور کلى بهرهبردارى از این دنیا را براى انسان مباح قرار دادند، اما دستاندازى به حق دیگران، به هم زدن قواعد و قوانین این عالم طبیعت، ظلم کردن به دیگران، خود را غرق در این متاع دنیا کردن و از هدف اصلى و نهایى غافل ماندن را ممنوع دانستهاند، مذموم دانستهاند. این دنیا وسیله تعالى و تکامل است، هدف نباید قرار بگیرد؛ به اینکه توجه نشد، این دنیا میشود مذموم.
راز انحراف
این بلیه در دنیاى اسلام و در دورانى که امیرالمؤمنین بر سر کار آمد، وجود داشت که موجب شده بود حق صریح، یعنى کسى مثل علىبنابىطالب (علیهالسّلام) مورد خدشه و مناقشه قرار بگیرد؛ کسانى مقام او، معنویت او، سابقه او، صلاحیتهاى بىنظیر او را براى مدیریت جامعه اسلامى ندیده بگیرند و با او معارضه و مبارزه کنند. این بر اثر دنیاطلبى بود. راز انحرافى که آن روز امیرالمؤمنین در مقابل خود ملاحظه میکرد -و نهجالبلاغه پر است از بیان این انحرافها- عبارت بود از دنیاطلبى. شما امروز به دنیا نگاه کنید، همین را مشاهده میکنید. وقتى عناصر دنیاطلب، فرصتطلب، متجاوز، زمام کارها را در سطح عالم در دست گرفتند، همانى میشود که ملاحظه میکنید. اولاً به حقوق انسانها ظلم میشود؛ ثانیاً حق و سهم آحاد بشر از این سفره عظیم طبیعت الهى و موهبت الهى ندیده گرفته میشود؛ ثالثاً همین دنیاطلبان براى این که به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ایجاد میکنند؛ جنگها، تبلیغات دروغین، سیاستبازىهاى ناجوانمردانه؛ اینها ناشى از همین دنیاطلبىهاست. در محیط فتنه -محیط فتنه به معناى محیط غبارآلود است- و وقتى فتنه در جامعهاى بهوجود آمد، فضاى ذهنى مردم مثل محیطِ غبارآلود و مهآلود است که گاهى انسان نمیتواند دو مترى خودش را هم ببیند. یک چنین وضعى بهوجود مىآید. در چنین وضعیتى است که خیلىها اشتباه میکنند، بصیرتشان را از دست میدهند. تعصبهاى بی خود، عصبیتهاى جاهلى در چنین فضایى رشد پیدا میکند. آنوقت مىبینید محور دنیاطلبانند اما یک عده کسانى که اهل دنیا هم نیستند، بهخاطر فتنه در جهت هدفهاى آنها حرکت میکنند؛ وضع دنیا اینجور میشود. بنابراین «الدّنیا رأس کلّ خطیئة». حب دنیا، دل بستن به دنیا در رأس همه خطایا و همه گناهان است. امیرالمؤمنین به این نکته توجه میدهد. این برنامه تربیت اخلاقى امیرالمؤمنین است.
برنامه تربیت
شما اگر سرتاپاى نهجالبلاغه را نگاه کنید، مىبینید آنچه امیرالمؤمنین درباره بىرغبتى به دنیا، دل نبستن به دنیا، زهد در دنیا بیان فرموده است، از همه آنچه در نهجالبلاغه بیان کرده است، بیشتر است؛ این بهخاطر همین است. والّا امیرالمؤمنین کسى نبود که از دنیا گوشهگیرى کند، انعزال از دنیا داشته باشد؛ نه، براى آبادى دنیا یکى از فعالترین آدمها بود؛ چه در زمان خلافت، چه بعد از خلافت، امیرالمؤمنین جزو کسانى نبود که کار نکنند، دنبال تلاش نروند. معروف است آنوقتى که امیرالمؤمنین در مدینه زندگى میکردند -قبل از خلافت- باغستانهایى را به دست خودش بهوجود آورده بود؛ آب جارى کرده بود؛ نخل بهوجود آورده بود. پرداختن به دنیا و به طبیعتى که خداى متعال در اختیار انسان گذاشته است و اداره معیشت مردم، اداره امور اقتصادى مردم، فراهم کردن وسائل رونق اقتصادى، اینها همه کارهاى مثبت و لازم و جزو وظائف فرد مسلمان و مدیران اسلامى است. امیرالمؤمنین یک چنین آدمى بود اما خود او هیچ دلبستگى نداشت. این وضع امیرالمؤمنین و برنامه تربیت اخلاقى امیرالمؤمنین است.
علاج دنیاپرستى را هم امیرالمؤمنین در خطبه متقین بیان فرموده است: «عظُم الخالق فى أنفسهم فصغر ما دونه فى أعینهم». علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنیا این است که انسان تقوا پیشه کند که از خواص تقوا یکى همین است که «عظم الخالق فى أنفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جایگاهى پیدا میکند که همهچیز در نظر او کوچک میشود. این مقامات دنیوى، این اموال، این زیبایىها، این جلوههاى زندگى مادى، این لذتهاى گوناگون در نظر انسان حقیر میشود و بر اثر عظمت یاد الهى در دل انسان، اهمیت پیدا نمیکند. از خصوصیات تقوا همین است. خود او هم -امیرالمؤمنین- مظهر کامل همین معنا بود. در این خطبه معروف «نوف بکالى» که حالا من یک فقرهاى از آن را بعد عرض میکنم، میگوید حضرت ایستاد روى سنگى، لباس ساده پشمىِ مندرسِ کمقیمتى بر تن او بود و نعلى از برگ خرما یا از پوست درخت خرما به پاى او بود؛ چنین وضعیت فقیرانه و زاهدانهاى حاکم و مدیر آن کشور عظیم اسلامى داشت؛ اینجور زندگى میکرد و این بیانات عظیم، این جواهر حکمت را بر زبان جارى میکرد.
این بزرگوار در همین قضایاى سیاسى زمان خود، وقتى در جنگ صفین یک نفر آمد راجع به قضایاى سقیفه و این چیزها سؤال کرد، حضرت با تندى به او جواب دادند، فرمودند: «یا أخا بنىاسد إنّک لقلق الوضین ترسل فى غیر سدد»؛ جاى حرف را نمیدانى، نمیفهمى چه بگویى، کجا بگویى، حالا در اثناى این حادثه عظیم نظامى و سیاسى، آمدى از گذشته سؤال میکنى که قضیه سقیفه چه بود! ولیکن در عین حال یک کلمه جواب او را میدهند، میفرمایند لیکن تو حق سؤال کردن داشتى، چون سؤال کردى، حق دارى و من باید جواب بدهم؛ «فإنّها کانت أثرة شحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین»؛ این (ماجرای سقیفه) یک امتیازطلبى بود؛ یک عدهاى چشم پوشیدند، یک عدهاى به آن چنگ انداختند. مسأله چشم پوشیدن؛ یعنى قدرتطلبى، دنبال جاه و مقام رفتن، دنبال دنیا به هر شکل آن رفتن، از نظر امیرالمؤمنین در همه زمانها محکوم و مردود است. این آن روحیه امیرالمؤمنین است که میخواهد به ما این روحیه را تعلیم بدهد؛ باید ما از امیرالمؤمنین این را درس بگیریم؛ یاد خدا و توجه به ذکر و مناجات الهى، مهمترین علاجى است که امیرالمؤمنین براى این کار دارد.
درمان درد
ما باید این شبها، این روزها و این دعاها را قدر بدانیم. توجه به این دعاها، تذکر مضامین این دعاها خیلى ارزش دارد؛ اگر قدردانى کنیم. اینها علاج درد درونى ماست که متأسفانه آحاد بشر در همه دورانها به آن مبتلا بودهاند. باید هرچه میتوانیم این بیمارى، این درد بزرگ، این ضایعه -دلبستگى به دنیا- را در خودمان کم کنیم. توجه به خداى متعال و تذکر عظمت پروردگار یکى از راههاست. لذا شما دعاهاى امیرالمؤمنین را نگاه کنید؛ پرشورترین دعاها همین دعاهاى امیرالمؤمنین است. البته ادعیه رسیدهى از معصومین علیهمالسّلام همه پرمغز، پرمضمون از لحاظ سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است و غالباً در حد عالى، منتها جزو بهترینها یا شاید بهترینها، این دعاهایى است که از امیرالمؤمنین علیهالصّلاة و السّلام رسیده است. همین دعاى کمیل یا دعاى صباح یا دعاى مناجات شعبانیه. من از امام رضوان اللَّه علیه یک وقتى پرسیدم که در بین این دعاها شما بیشتر به کدام علاقه دارید، ایشان گفتند دعاى کمیل و مناجات شعبانیه. هر دو از امیرالمؤمنین علیهالصّلاة و السّلام است. این راز و نیاز و سوز و گداز امیرالمؤمنین و هم مناجاتهاى آن بزرگوار، حقیقتاً گدازنده است براى کسى که توجه داشته باشد.
و من خواهش میکنم جوانان عزیز ما سعى کنند معانى این کلمات و این فقرات را در این دعاها مورد توجه قرار بدهند. الفاظ دعا، الفاظ فصیح و زیبائى است؛ لیکن معانى، معانى بلندى است. در این شبها با خدا باید حرف زد، از خدا باید خواست. اگر معانى این دعاها را انسان بداند، بهترین کلمات و بهترین خواستهها در همین دعاها و شبهاى ماه رمضان و شبهاى احیاء و دعاى ابىحمزه و دعاهاى شبهاى قدر است. اگر کسى معانى این دعاها را نمیداند، با زبان خودتان دعا کنید؛ خودتان با خدا حرف بزنید. بین ما و خدا حجابى وجود ندارد؛ خداى متعال به ما نزدیک است؛ حرف ما را میشنود. بخواهیم با خدا حرف بزنیم؛ خواستههاى خودمان را از خداى متعال بخواهیم. این انس با خداى متعال و ذکر خداى متعال و استغفار و دعا خیلى تأثیرات معجزآسائى بر روى دل انسان دارد؛ دلهاى مرده را زنده میکند.
شکوهها
من به مناسبت شهادت این بزرگوار به این هم اشاره بکنم که این مناجاتهاى امیرالمؤمنین که گدازنده است، شکوههاى امیرالمؤمنین هم گدازنده است، درد دلهاى امیرالمؤمنین هم حقیقتاً گدازنده است. آنجائى که از فقدان یاران خود سخن میگوید، یاد شهیدانى که با او بودند در میدانهاى جنگ، در زمان پیغمبر، در آن جهادهاى عظیم؛ آن کسانى که در دوره خلافت خودِ آن بزرگوار در جنگ صفین، در جنگ جمل بودند و حضور داشتند، مجاهدت کردند و به شهادت رسیدند... امیرالمؤمنین اشک ریخت در فراق یاران و دوستانش و البته در فراق رسول معظّمِ خداى متعال که غالباً به یاد آن بزرگوار و در فراق آن بزرگوار بود و ایشان را یاد میکرد. و این جزو شکوههاى امیرالمؤمنین است. و این شکوهها و این مناجاتها و این سوز و گدازها ... با ضربت خوردن امیرالمؤمنین به پایان رسید. این مسجد کوفه که در و دیوار مسجد کوفه و مردمى که در آنجا جمع میشدند، بارها از امیرالمؤمنین این مناجاتها و این دعاها و این راز و نیازها را با خداى متعال شنیده بودند، اشکهاى آن بزرگوار را دیده بودند، آن عبادت مخلصانه و آن بیانات عارفانه و گاهى شکوههاى آن بزرگوار و رنجهاى او را دیده بودند و شنیده بودند، ناگهان در شبِ نوزدهم ماه رمضان، در مسجد کوفه دیدند صداى آن بزرگوار بلند شد که: «فزت و ربّ الکعبه». دست جنایت در تاریکى شب امیرالمؤمنین را هدف قرار داد. کسى روز، جرأت نمیکرد در مقابل على ظاهر شود، بخواهد با او نبرد کند. کى بود که بتواند به امیرالمؤمنین در روز روشن سوء قصد کند؛ در شب، آنهم در حال نماز، امیرالمؤمنین در محراب عبادت. مردم صداى هاتف را شنیدند که خبر از حادثه عظیم درباره امیرالمؤمنین میداد؛ رفتند طرف مسجد، با پیکر خونآلودِ امیرالمؤمنین مواجه شدند. صلّى اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین!
خطبههاى نماز جمعه تهران؛ 30/06/87
منبع: پایگاه اطلاع رسانی مرکز حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای
پایان پیام/
نظر شما