خبرگزاری شبستان: دکتر مهرنوش هدایتی، دکترای مشاوره و روانشناسی و عضو هیئت علمی گروه فبک (فلسفه برای کودک) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. او رساله دکترای خود را با عنوان "تأثیر اجرای فلسفه برای کودکان بر شاخصهای روانشناختی کودک (درونفردی و میانفردی) ارائه داد. از سوابق پژوهشی وی می توان به ارائه مقاله در کنفرانس بین المللی ICPIC در پادوا ایتالیا سال 2009 با عنوان "مطالعه اثر اجرای برنامه فلسفه برای کودکان در بهبود روابط بین فردی در دانش آموزان مدارس ابتدایی در تهران"، ارائه مقاله در کنفرانس بین المللی WASET در شهر پاریس سال 2010 با عنوان "توسعه تفکر منطقی در دوران کودکی، جلوگیری از تفکر غیر منطقی در نوجوانی"، چاپ مقاله در ژورنال علمی پژوهشی Childhood &philosophy در ریو دو ژانیرو برزیل در سال 2009 با عنوان "بررسی اثر فلسفه برای کودکان در بالا بردن اعتماد به نفس و بهبود روابط بین فردی در دانش آموزان مدارس ابتدایی در تهران"، ارائه مقاله "فلسفه برای کودکان" در همایش بین المللی روز جهانی فلسفه 1389، برگزاری نشست های متعدد درباره "فلسفه برای کودکان" در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و ارائه آثار پژوهشی و مقالات بسیار دیگر اشاره کرد. با او درباره ضرورت آموزش فلسفه به کودکان از دیدگاه یک متخصص و روانشناس به گفت و گو نشستیم، آنچه می خوانید شرح کامل این گفت و گو است:
در ابتدا بگویید آموزش فلسفه برای کودکان یا همان فکرپروری به چه معناست؟
فبک (فکرپروری برای کودک) بر پایه تفکر کودک بنا شده است، به این منظور که باید به کودکان اجازه داد تا خود از طریق تجربه، دنیای خود را بسازند. در این برنامه کودکان در حلقههایی با حضور معلم و کمک او سعی می کنند مسایل پیرامون خود را کشف کنند و برای تفکر خود ایده دهند و استدلال کنند. در این حلقهها، علاوه بر اینکه قدرت قضاوت و داوری کودکان بالا میرود، کودک با رعایت آداب خاص، تجربهای به دست میآورد که برای زندگی اجتماعی اش مفید خواهد بود.
گروه فکرپروری برای کودکان از کدام تئوری و نظریه ایده گرفته یا تبعیت میکند؟
این طرح توسط "ماتیو لیپمن" و "مارگارت شارپ" اواخر دهه 1960 مطرح شد. لیپمن "فلسفه برای کودک" را مطرح کرد اما در کنار آن، موضوعات کوچکتری مانند "فلسفه با کودک" و "فلسفه برای بچهها" نیز بوجود آمد که در نهایت حرف تمام این ایدهها یک چیز بود و آن اینکه باید فکرپروری را از دوران کودکی ایجاد کرد. البته این به این معنا نیست که ما، در ادبیات، نظام فکری و فرهنگی خود این مبانی را نداشتیم اگرچه به صورت منسجم و راهبردی به آن اشاره نشده اما پایههای آن در ایران، مذهب و ملیت ما بوده ولی اصل این برنامه توسط لیپمن مطرح شده است.
آیا خود شما به عنوان یک دکتر روانشناس این طرح را اجرا کرده اید؟
رساله دکترای من اجرای این برنامه در مدارس دختران و پسران در پایههای سوم، چهارم و پنجم بود. برای هر پایه 12 جلسه برنامه داشتیم، پیش از این جلسات از دانشآموزان آزمون گرفته شد و پس از اجرای آن نیز مجدد آزمون گرفته شده و نتیجه آن با آزمون اول مقایسه شد. سال بعد مجدد آزمون گرفته شد تا میزان ماندگاری تأثیرات این طرح تأیید شود. همچنین این طرح آبان 89 در منطقه 18 یافتآباد اجرا شد.
فلسفه برای کودک یا فکرپروری کودک برنامهای با هدف تحول در نظام آموزشی کودکان آغاز شد، این طرح معتقد است ما نظام آموزش و پرورش را بنیانگذاری کردیم تا کودکانی داناتر و متفکرتر پرورش دهیم و به رشد کودکان مان کمک کنیم اما بعد از چند دهه فعالیت این اتفاق نیفتاده و خروجیهای این نظام آنطور که مورد انتظار است دانا نیستند که اگر بودند ما این همه مشکلات در روابط فردی و میانفردی نداشتیم، پس از بررسیها دریافتند که نقص این ناموفقیت در این است که عادت به فکر کردن، داوری کردن، قضاوت صحیح و استدلال از دوران کودکی در بچهها ایجاد نمیشود، در واقع از بچهها میخواهیم ساکت باشند و یک علم جمودی از پیش تعیین شده را به آنها داده و میگوییم آن را حفظ کنند و در نهایت از آنها امتحان هم گرفته میشود، دانشآموز هم، آن اطلاعات را به حافظه کوتاهمدت میسپارد و پس از مدتی فراموش میکند، متاسفانه مهارتهای زندگی نیز به این ترتیب آموزش داده میشود، راستگویی، مثبتاندیشی و مهربانی خوب است اما دانشآموز عملاً آنها را تجربه نمیکند.
لطفا درباره نحوه و اجرای این برنامه کمی بیشتر توضیح دهید؟ آموزش فلسفه برای کودکان به چه روشی و از چه طریقی صورت می گرفت؟
به دانشآموزان گفته می شد که ساعت کتابخوانی در هفته را میتوانند به کتابخانه بروند و یا اینکه داستانی که گفته میشود را بخوانند و پیرامون آن حرف بزنند، بچهها روش دوم را انتخاب کردند.
در این برنامه کودکان با شرکت در حلقههای کندوکار علاوه بر یادگیری می توانند آموزه های خود را به دیگران یاد دهند، این حلقهها "معلممحور" و "دانشمحور" نیست و میتواند باعث رشد عزت نفس کودک، ارتباط بهتر او با دیگران به ویژه با معلمان و بزرگسالان و رشد شخصیتی و میان فردی او شود. می توان این برنامه را به صورت یک فوق برنامه و یا عنوان یک درس ارایه کرد که سبک آن برای تمام درسها اجرا شود.
آیا گروه فبک پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برنامه فلسفه برای کودک را اجرا کرده است؟
تقریبا 10 سال است که فبک با وجود موانع زیاد این برنامه را وارد ایران کرده و بر روی بنیادهای نظری آن کار کرده است، در همین راستا کارگاههایی را در فرهنگسراها و مراکز آموزشی و پژوهشی برگزار کرده است تا امکان اجرای این طرح را بیازماید، تقریبا از سال 86 گروه فلسفه برای کودکان به صورت آکادمیک زیر نظر وزارت علوم انسجام گرفت، زیرساختهای نظری برای ما از اهمیت ویژهای برخوردار است چون ما نمیخواهیم دچار آفتهای زوداندیشی شویم، اکنون ما با آموزش و پرورش و سیستم مدارس سما در چالش هستیم تا اگر شرایط مهیا شود به صورت رسمی این طرح اجرا شود و اگر شرایط آن فراهم نشد به صورت غیررسمی در آموزشگاهها و مدارسی که خودشان داوطلب هستند این طرح اجرا شود، نکته مهمی که اکنون دغدغه ما است معرفی این طرح و برنامه به مردم است، ما از طریق کارگاهها، رسانههای مختلف، روزنامهها و جراید و خبرگزاریها و سایتهای خبری سعی میکنیم اذهان مردم را با این طرح آشنا کنیم تا خودشان طالب اجرای این برنامه شوند، چون در نهایت آنچه که مردم بخواهند اجرا میشود.
از چه روشها و فنونی برای آموزش فلسفه به کودکان می توان استفاده کرد؟ بهترین ابزار برای این کار چیست؟
ابزاری که در اجرای این طرح استفاده میشود داستانهای فلسفی است، داستانهایی توسط افرادی که با فلسفه و دغدغههای فلسفی آشنا هستند به سبکی که برای کودک جذاب باشد نوشته شده است، این داستانهای چالشبرانگیز فکری باعث میشود که موضوع فلسفی را، خام یا پیچیده به کودکان ارائه ندهیم بلکه کودک با جریانی که شبیه جریان زندگی خودش است روبرو میشود، رایج و مهمترین ابزار این طرح داستانگویی است اما این به این معنا نیست که ابزار دیگری وجود ندارد ممکن است با فیلم، نقاشی و هر هنر دیگری این طرح اجرا شود.
آیا فبک در حوزه داستان نویسی نیز وارد شده است؟
گروه فبک سعی میکند همان داستانها را بومیسازی کند و با اقتباس از آن داستانها و بازسازی داستانهای داخلی متناسب با فرهنگ کشور، ابزاری برای اجرای این طرح فراهم آورد.
استقبال مسئولان، والدین و کودکان از این طرح چگونه بود؟
در ابتدا مسئولان مدارس در زمینه اجرای این طرح مقاومتهایی داشتند، برای مثال، دوست نداشتند چیدمان کلاس تغییر کند یا معتقد بودند باید نظم کلاس رعایت شود و دانش آموزان بلند صحبت نکنند، اما همه اینها مواردی است که در "فلسفه برای کودک" باید از آنها استفاده کرد، در این طرح چیدمان کلاس به صورت حلقهای میشود و کودکان باید در این طرح مستمر حرف بزنند و ایدههایشان را مطرح کنند، مسئولان در جلسات اول کمی مقاومت میکردند اما خیلی زود همه کودکان یاد میگرفتند در حلقههای کندوکاو چگونه نظم را رعایت کنند و فضای مدرسه را به هم نریزند، تأثیر این جلسه در کلاسهای دیگر هم نشان داده میشد.
از مربیان و معلمان بازخورد مثبتی نسبت به کلاس و علاقه بچهها دیده شد، خانوادهها هم استقبال کردند و گفتند که وقتی بچهها از مدرسه برمیگردند پر از سؤال هستند و سعی می کنند با پرس و جو، تحقیق در اینترنت و یا خواندن کتاب، پاسخ سؤالهای خود را پیدا کنند، دانشآموزان هم بدون اینکه ما بگوییم که میخواهیم شما یک پژوهشگر باشید بارها در کلاسها گفتند که ما شبیه پژوهشگر و محققها شدهایم، مبلغ این برنامه معتقد است دانشآموزان، کاوشگران و پژوهشگران جواناند، باید کاری کرد که کلاس، محلی برای تحقیق باشد. در کل استقبال خیلی خوب بود، والدین اصرار داشتند این برنامه ادامه پیدا کند و حتی مقاومت مسئولان و مدیران مدرسه هم خیلی کم شد. این برنامه در منطقه پنج، در مدرسه دخترانه شهید هاشمینژاد و پسرانه امام حسن عسگری (ع) اجرا شد.
نظر سازمان آموزش و پرورش کشور درباره این طرح چه بود؟
به ظاهر که از این طرح استقبال کردند حتی شنیده شد که میخواهند زنگی را به نام "زنگ فلسفه برای کودکان" بگذارند، تماسهایی هم از سوی آموزش و پرورش گرفته شد اما متأسفانه این روند خیلی کند است و ما در اجرایی کردن و ارتباطگیری خیلی موفق نبودهایم.
به نظر شما آیا ضرورت تغییر کتب و منابع درسی احساس می شود؟
اگر بزرگسالان بررسی کنند کدامیک از درسهای دوران کودکی در خاطرشان باقی مانده، بیشک همه به "چوپان دروغگو"، "حسنک کجایی؟"، "کوکب خانم" و "تصمیم کبری" اشاره میکنند، کمی تأمل در این درسها نشان میدهد که تمام درسهایی که به صورت داستان بوده و به نحوی به زندگی ما مرتبط و ملموس بوده در ذهنها باقی مانده، در واقع با قراردادن خود در جایگاه شخصیت های این داستانها به جای او فکر میکردیم و تصمیم میگرفتیم. ما این درسهای دوره دبستان یادمان است اما دروس دبیرستان و یا حتی دانشگاه در خاطرمان نمانده است، چون، ما هرگز فرمول جدیدی را کشف نکردیم، ریاضی، فیزیک و سایر درسها نیز همینطور بوده است، بنابراین آن اطلاعات را به حافظه کوتاهمدت فرستادیم و در نهایت امتحان دادیم به این صورت است که وقتی یک فرد گواهینامه میگیرد نمیداند چرا باید قوانین و مقررات را رعایت کند. ما مسایل و مطالبی را به کودکان آموزش دادیم که برای زندگی روزمره آنها مفید نیست، باید مطالب این دوازده سال آموزشی، نحوه آموزش و نوع نگارش مطالب آموزشی دستخوش تغییرات خیلی جدی شود.
آموزش فلسفه به کودکان باید از چه سنی آغاز شود و چه دوره ای بهترین فواید را دارد؟ معمولا وقتی نام فلسفه برده می شود، این سوال پیش می آید که آیا کودک با عاطفه فراوان و احساس لطیفش قادر به درک آن است یا نه، در این باره نظر شما چیست؟
اجرای این برنامه از سن سهسالگی است اما به صورت رایج در مقطع ابتدایی اجرا میشود، در کشور آلمان این برنامه در پیش از دبستان هم اجرا میشود، همچنین این برنامه در مقطع راهنمایی و دبیرستان کاربردی و قابل اجرا است.
از سوی برخی از روانشناسان شناختگرا که به بزرگان این علم اتکا میکنند مطرح میشود که کودکان قبل از رسیدن به سن نوجوانی و بلوغ، پرسش کافی را برای درک مفاهیم انتزاعی ندارند، بنابراین اغلب این موضوع را انتساب میدهند، برای مثال پیاژه معتقد است کودک قبل از اینکه به مرحله عملیات انتزاعی برسد (قبل از 12 سالگی) قادر به استدلال انتزاعی نیست اما همزمان با پیاژه در همان دوره روانشناسانی معتقد بودند که تکالیف پیاژه بسیار سخت، پیچیده و مبهم بوده و حتی برخی از بزرگسالان بیتجربه و غیرماهر هم از عهده انجام آن تکالیف برنمیآمدند و دچار همان خطاهای شناختی میشدند اما وقتی این تکالیف را برای کودکان باز میکردند، کودکان با سنین پایینتر هم از عهده حل آنها برمیآمدند، بنابراین به این نتیجه رسیدند که پیاژه قدرت شناخت و عقلانیت کودک را بخصوص در سنین پیش از دبستان کمتر از آنچه بود، تلقی کرده بود.
الان تجربه در تمام دنیا نشان داده که آموزش فلسفه به کودکان امکانپذیر است یا خیر چالش اصلی این علم نیست بلکه نحوه اجرای آن چالش اصلی این علم است. از سال 1970 این برنامه به صورت یک برنامه هماهنگ وارد نظام آموزشی 102 کشور شد، اگرچه در کشور ما هنوز افرادی هستند که این ایراد را میگیرند که کودک قادر به اجرای این برنامه نیست.
فلسفه به معنای خردورزی و عقلگرایی است، این خردورزی به این معنا نیست که تاریخ فلسفه به بچهها آموزش داده شود اینکه "کانت"، "هگل"، "ویتگنشتاین" و سایر فلاسفه چه گفتهاند بلکه ما میخواهیم به کودکان کمک کنیم تا بیاموزند درباره هر مسئلهای تأمل و اندیشه کنند، همان کاری که فلاسفه انجام میدهند. در این حین ممکن است آثار و نظریات برخی از بزرگان را در قالب داستان به کودکان انتقال بدهیم اما پیچیدگی و غامضی نظریه و یا نام صاحبنظر وجود ندارد، برای مثال شاید نظریهای را از زبان یک حیوان در داستان مطرح و کودک را با عقاید فلاسفه آشنا کنیم.
مزایا و محاسن آموزش فلسفه به کودکان، برای کودک و خانواده چیست؟
ابزار مورد استفاده در این برنامه کودک را راغب میکند تا پای بحث بنشیند. دومین ویژگی و حسن این طرح جمعگرا یا مشارکتی بودن این برنامه است. ما خواسته یا ناخواسته کودکان را به یک رقابت ستیزهجویانه و تکمحوری تشویق میکنیم مثلا وقتی میگوییم هر کس زودتر دستش را ببرد بالا و یا اینکه روی دستهایتان را بگیرید تا کسی نبیند آنها را به یک کار انفرادی تشویق میکنیم، در حالی که در این برنامه تعامل مشارکتی و تفکر مراقبتی آموزش داده میشود.
یکی دیگر از محاسن این برنامه، این است که کودک به دلیل آزادی در بیان افکار و عقاید درست یا غلط خود از نظر فردی رشد پیدا میکند. همچنین با افزایش عزت نفس به خودباوری میرسد با قدرت حرف زدن، کودک، شجاعت ابراز وجود و بیان پیدا میکند.
معایب و مضرات آموزش فلسفه به کودکان، برای کودک و خانواده چیست؟
به عقیده من این طرح ضرری ندارد اما ممکن است این نگرانی پیش بیاید که چقدر کودکان سؤال دارند؟ چرا بچهها به جواب قطعی نمیرسند؟ یا اینکه نکند بچهها دچار شک بشوند؟ ممکن است ما مسئلهای را به کودکان یاد دهیم مثل دروغ نگفتن اما خودمان روزانه بارها دروغ بگوییم و میترسیم از اینکه بچهها با ما به این چالش بیفتند که چرا بعضی اوقات دروغ جایز است و بعضی اوقات جایز نیست. این نگرانی به این دلیل است که خودمان اساس کار خود را نمیدانیم و دچار یک مطلقنگری هستیم و منطق و استدلال ما قوی نیست، تنها نگرانی این طرح این است که ما در مقابل کودکانی که دارند قوی تربیت میشوند نقص داریم.
لطفا درباره هزینه های این طرح توضیح دهید؟
ما تاکنون هیچ هزینهای را از فرهنگسراها، مدارس و یا والدین نگرفته ایم، اما هر برنامهای هزینههای خاص خود را دارد، با توجه به هزینههای مختلفی که والدین برای خوراک، پوشاک، خرید ابزارهای دیجیتالی و غیره صرف میکنند، هیچ هزینهای ارزشمندتر و پایاتر از این نباشد که برای تفکر کودکانمان سرمایهگذاری کنیم.
هزینهای که در نهایت این طرح دارد هزینهای است که آموزش و پرورش باید برای تربیت معلمان خود بپردازد، مربیان یا در مدارس دولتی هستند که رایگان فعالیت میکنند و حقوق خود را دریافت میکنند یا در مدارس غیردولتی هستند که والدین هزینه کودکان خود را میدهند.
آیا غیر از گروه فبک، سازمان یا مجموعه خاصی این موضوع را پیگیری می کند؟
ما تنها جایی هستیم که این موضوع را به صورت "آکادمیک" در کشور دنبال میکنیم و اگر کسی میخواهد در این زمینه کار کند، ما میدانیم که در این دورهها شرکت کرده یا نکرده است، یکی از مشکلات جدی و مهم، ورود افراد غیرمتخصص در این امر است. این موضوع برعکس ظاهر آنکه شبیه یک داستانخوانی است اجرای سخت و بسیار حساس و آسیبپذیریهای خاص خود را دارد. ما پس از چند سال در این راه، هنوز دست به عصا کار میکنیم، بنابراین نباید اجازه داد تا یکسری افراد سودجو با ذهن کودکان این کشور بازی کنند و کودکان را به چالشهایی فراتر برسانند که حتی خود مدرسه هم نتواند به آنها کمکی کند. متأسفانه در فرهنگسراها، مدرک معتبری از افراد نمیخواهند و مدعیان غیرمتخصص این امر در فرهنگسراها ورود پیدا کردهاند و این بسیار مشکلساز است.
پایان پیام/
نظر شما