خبرگزاری شبستان_ خرم آباد؛
آیین کهنه تیراندازی در مراسم شادی بویژه در مراسم عروسی در میان اقوام مختلف کشور دیده می شود، رسمی که گاهی تیر اندزای است و گاهی ترقه بازی و نورافشانی با مواد محترقه.
روزی به مراسم عروسی یکی از اقوام دعوت شده بودیم، خانواده ای معمولی که برای پسر خود دختر یکی از بزرگان طوایف را در روستاهای اطراف شهر خرم آباد به عنوان همسری انتخاب کرده بودند.
به همراه خانواده و اقوام داماد برای مراسم حنابندان راهی روستای مذکور شدیم و با پایین آمدن از خودروها صدای گلوله باران فضای روستا را به هم ریخته بود.
در تاریکی آسمان روستا که به رغم چراغانی زیاد هنوز هم آسمان تیره و تار بود، صدای تیر اندازی های ممتد و زیاد صحنه ای را ایجاد کرده بود که تا آن شب حتی در فیلم های جنگی هم مشاهده نشده بود.
بچه های کوچک از ترس جیغ می کشیدند و بین پیاده شدن تا درک موضوع دقایقی در سکوت و حیرت گذشت، تصویری که شاید در جبهه جنگ هم کمتر دیده شده بود.
صدا ها به هم نمی رسید و با اشاره به اطرافیان می پرسیدم درست آمده ایم، در لحظه ای شاید برای تصور می شد نکند از مرز کشور عبور کرده ایم و مورد هجوم مرزبانان کشور دیگر قرار گرفته باشیم.
ساختمانی چند طبقه که روی دیوار، سقف و حیاط آن تیر انداز ایستاده بود و زن و مردم قطار فشنگ بسته بودند و از هر طرف حدود 200 نفر اسحله در دست تیر اندازی می کردند.
بانویی از ترس به زمین افتاد و جمعی هم فقط جیغ می زدند گویی در میدان نبرد در محاصره دشمن قرار گرفته باشند و شاید اغراق نباشد گلوله ها از کنار گوش ما به آسمان می رفت.
نگرانی برای کودکان، افراد خانواده و حتی زندگی خود ما باعث شده بود فراموش کنیم مراسم عروسی است، با رد شدن تیری از کنار گوش داماد و به زمین افتادن وی و جیغ و داد خانواده داماد تیر اندازی به پایان رسید.
کسی دیگر علاقه ای به حضور در این مراسم نداشت، گوسفندها جلو پای خانواده داماد قربانی شد و ترسی دیگر به جان کودکان افتاد و ما همچنان مات و مبهوت این مراسم غیر واقعی نشسته، که نه ایستاده بودیم.
زنان طایفه عروس با خوشحالی به استقبال آمده بودند و خانواده دامادی که معنی تیر اندازی در مراسم عروسی را چند تیر هوایی در زمان ورود عروس به خانواده داماد می دانستند همه در حیرت و ترس، رمقی برای رفتن به داخل منزل و مراسم بزرگ طایفه را نداشتند.
گویی بزرگ طایفه که می توان گفت در قدیم لفظ خان داشت و شاید همان کدخدا باشد با راه اندازی میدان جنگ می خواست به همه روستاهای اطراف پیام بفرست که تفاوت دختر کدخدا و دیگر دختران در مراسم عروسی هم نمایان است گویی ژن های برتر دست از سر مردم بر نمی دارد.
مراسم حناندان به رغم سکوت معنادار طایفه داماد در کمال شادی و مسرت خانواده عروس به پایان رسید و در این دیار طی رسمی دیگر روز عروسی جمع زیادی از مهمانان به همراه داماد به منزل عروس رفته و وی را تا منزل داماد همراهی می کنند، اما کسی از طایفه داماد حاضر به این همراهی نشد و چند نفر از بزرگان خانواده به همراه داماد برای آوردن عروس راهی شدند و کدخدا از این موضوعی که ناشی از ترس مردم از مرگ با تیر شادی بود، چهره در هم کشیده و در مهمانی عروس و داماد با ابروهایی در هم کشیده حاضر شد.
گلوله شادی و عزا و جنگ و صلح نمی داند، وقتی آزاد شد مسیر خود را طی می کند و به کسی رحم ندارد، که این وسیله را برای روز جنگ و درگیری ساخته اند.
این نوع مراسم کهنه که در برخی از مناطق استان لرستان هر روز تازه تر می شود همیشه به خوبی تمام نمی شود، بارها در مراسم تیر اندازی جشنی تبدیل به عزا شده است.
تعویض لباس دامادی با رخت زندان
اسفندیار احمدی مقدم، اهل روستای کُرکی در سال ٨۶ در روز عروسی اش بر اثر تیر اندازی مرسوم در عروسی ها بصورت اتفاقی یک کودک کشته می شود و داماد بی گناه و فقط بخاطر اینکه در عروسی او این اتفاق افتاده خود را به عنوان عامل تیراندازی به نیروی انتظامی معرفی می کند.
سال 86، مراسم عروسی در یکی از روستاهای میان کوه شرقی با عنوان کرکی پلدختر به خوبی و خوشی برگزار شد.
در این منطقه طبق رسمی کهن سه روز پس از مراسم عروسی خانواده عروس با جمعی از بزرگان خانواده به منزل داماد آمد و پس از صرف ناهار عروس و داماد را به همراه خود به منزل پدر عروس دعوت می کنند و به نوعی رفت و آمد و زندگی عروس و داماد در پس این رسوم کهن عادی می شود.
در سال 1386در روستای میان کوه شرقی، در حالی که مراسم عروسی به خوبی به پایان رسیده بود و خانواده عروس در رسمی قدیمی به مهمانی خانواده داماد آمده بود، طایفه داماد برای استقبال از خانواده عروس با تیر اندازی هوایی و قربانی کردن گوسفند به استقبال خانواده عروس می روند.
در میان هجوم تیرهای هوایی و یک تیر بر قلب یکی از مهمانان اصابت کرده و با زمین خوردن فرد تیر خورده، جشن شادی دو خانواده تبدیل به عزا می شود.
مراسم شیون و عزاداری با فر رسیدن نیروی انتظامی و دستگیری داماد ادامه پیدا می کند و تازه داماد به جای مراسمی که در گویش لری(پاگشا) نامیده می شود، راهی زندان می شود، در حالی که تیر اندازی نکرده است و به ناچار چون تیراندازی ها به افتخار جشن ازدواج وی بوده قتل را به گردن می گیرد.
همزمان با این مراسم عروس به خانواده پدری برگشته و خانواده داماد هم اندکی از اساس زندگی را برداشته و به روستایی دیگر مهاجرت می کند.
برای لحظه ای شادی، حجمی عمیق از اضطراب و نگرانی از مرگی بی گناه و حکم قتل، دو طایفه بویژه خانواده های داماد و عروس را فرا می گیرد.
در پی این قتل غیر عمد هم اکنون بالغ بر 11 سال است که تازه داماد( اسفندیار احمدی) در زندان روزگار می گذارند.
دامادی که در اوج جوانی راهی زندان می شود، جوانی که تا قبل از ازدواج همکار والداین در کارهای کشاورزی بوده است و مخارج مراسم ازدواج را هم از والدین گرفته است و با شناخته شدن به عنوان قاتل هزینه ای ندارد که بتواند به عنوان دیه پرداخت کند.
سال ها از زندانی شدن اسفندیار می گذرد و پس از مدتی که قتل غیر عمد تشخیص داده می شود، وی با قرار وثیقه ای از فامیل سالی چند بار به عنوان مرخصی از زندان روانه منزل می شود.
گاهی با این نوع رخداد همسران متارکه می کنند، اما همسر وی اقدام به متارکه نکرده و در منزل پدر شوهر روزگار می گذراند.
بعد از چند سال فرزند قاتل غیر عمد به دنیا آمده است و وی در سال چند بار از پشت میله های ملاقات در زندان و چند بار هم در مرخصی ها در سال عضو جدید خانواده ای را که دورادور حفظ کرده است، می بیند.
دختر بچه ای که همچون دیگر بچه های دختر عاشق پدر است و به ناچار دور از وی زندگی می کند.
زندگی که هر روز با آه حسرت و ندامت از مراسمی کهنه می گذرد و روزگاری که در پشت میله های زندان با حسرتی غم انگیز تر می گذرد.
مردی که دستش بسته است و نه می تواند محبتی به همسر و فرزندی داشته باشد که در سخت ترین سختی ها تنها بار زندگی را به دوش کشیده اند و به ناچار دم نزده اند، و نه می تواند از زور بازو فرصت کار برای تهیه لقمه نانی و جمع آوری پولی برای دیه تلاش کند.
هم اکنون اسفندیار احمدی، با دختری خردسال به خاطر پرداخت دیه ٢١٠ میلیون تومانی در زندان بسر می برد.
هم اکنون شماره حساب ۶۰۳۷۹۹۱۸۳۰۲۹۹۵۴۵، بانک ملی ( اسفندیار احمدی) آماده دریافت کمک های مردمی به این پدر و دختری که بی گناه گرفتار زندان و تنهایی شده اند، است.
در ماه های اخیر بویژه در ماه مبارک رمضان به همت فعالان فرهنگی روستای سراب حمام، برای کمک به اسفندیار کمپینی راه اندازی شد و با مشارکت مردمی بالغ بر 70 میلیون تومان کمک مردمی جمع آوری شده است.
در سایه رسم نادرست تیر اندازی در مجالس شادی، بارها این حادثه تکرار شده و است و همچون مرگ هر کدام از ما تصور می کنیم این نوع اتفاق ناخوشیاند برای همسایه است و با نزدیک شدن بساط عروسی فرزندان والدین برای تهیه تنفگ و مراسم تیر اندازی تدارک می بینند.
نظر شما