به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، در کتاب «انسان 250 ساله» براساس بیانات مقام معظم رهبری پیرامون سبک زندگی سیاسی و مبارزاتی امام حسین(ع) آمده است:
حضرت در مکه، دو نامه نوشته است که: یکی به رؤسای بصره و یکی به رؤسای کوفه است. در نامهی حضرت به رؤسای بصره، اینطور آمده است: «و قد بعث رسولی الیکم بهذا الکتاب و انا ادعوکم الی کتاب اللَّه و سنة نبّیه فان سنّة قد امیتت و البدعة قد احییت فان تسمعوا قولی اهدیکم الی سبیل الرّشاد»؛ من میخواهم بدعت را از بین ببرم و سنّت را احیا کنم؛ زیرا سنت را میرانده و بدعت را زنده کردهاند! اگر دنبال من آمدید، راه راست با من است؛ یعنی میخواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیای اسلام و احیای سنّت پیغمبر و نظام اسلامی است.
در نامه به اهل کوفه فرمود: «فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذلک اللَّه و السّلام»؛ امام و پیشوا و رئیس جامعهی اسلامی نمیتواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست. باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنی در جامعه عمل کند؛ نه اینکه خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد. «ادائن بدین الحق» آیین و قانون و مقررات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. «الحابس نفسه علی دلک لله» معنای این جمله این است که خودش را در خط مستقیم الهی به هر کیفیتی حفظ کند و اسیر جاذبه های شیطانی و مادی نشود، بنابراین هدف را مشخص می کند.
امام حسین از مکه خارج شد. آن حضرت در بین راه در هر کدام از منازل، صحبتی با لحن های مختلف دارد. در منزلی به نام «بیضه»، در حالی که حرّبنیزید هم در کنار حضرت است - حضرت میرود، او هم در کنار حضرت میرود - به این منزل رسیدند و فرود آمدند. شاید قبل از اینکه استراحت کنند - یا بعد از اندکی استراحت - حضرت ایستاد و خطاب به لشکر دشمن، اینگونه فرمود: «ایّها النّاس، انّ رسولاللَّه (صلّیاللَّهعلیهوآله) قال: «من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام اللَّه، ناکثاً لعهد اللَّه، مخالفاً لسنّة رسولاللَّه یعمل فی عباد اللَّه بالاثم و العدوان ثم لم یغیّر بقول و لا فعل کان حقّاً علی اللَّه ان یدخله مدخله»؛ اگر کسی ببیند حاکمی در جامعه، بر سرِ کار است که ظلم میکند، حرام خدا را حلال میشمارد، حلال خدا را حرام میشمارد، حکم الهی را کنار میزند - عمل نمیکند - و دیگران را به عمل وادار نمیکند؛ در میان مردم، با گناه، با دشمنی و با ظلم عمل میکند - حاکمِ فاسدِ ظالمِ جائر، که مصداق کاملش یزید بود - «و لمیغیّر بقول و لا فعل»، و با زبان و عمل، علیه او اقدام نکند، «کان حقّاً علی اللَّه ان یدخله مدخله»، خدای متعال در قیامت، این ساکتِ بیتفاوتِ بیعمل را هم به همان سرنوشتی دچار میکند که آن ظالم را دچار کرده است؛ یعنی با او در یک صف و در یک جناح قرار میگیرد.
پیغمبر (ص) مشخّص کرده بود که اگر نظام اسلامی، منحرف شد، باید چه کار کرد. امام حسین (ع) هم به همین فرمایش پیغمبر، استناد میکند.
پس تکلیف، چه شد؟ تکلیف، «یغیّر بقول و لا فعل» شد. اگر انسان در چنین شرایطی قرار گرفت - البته در زمانی که موقعیت مناسب باشد - واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند. به هر کجا میخواهد برسد؛ کشته شود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق شود، یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده است.
سپس امام (ع) فرمود: «و انّی احق بهذا»؛ من از همهی مسلمانان شایستهترم به اینکه این قیام و این اقدام را بکنم؛ چون من پسر پیغمبرم. اگر پیغمبر، این تغییر، یعنی همین اقدام را بر تکتک مسلمانان واجب کرده است، بدیهی است حسینبنعلی (ع)، پسر پیغمبر، وارث علم و حکمت پیغمبر، از دیگران واجب تر و مناسب تر است که اقدام کند و من به خاطر این است که اقدام کردم. پس امام، علّت قیام خود را بیان میکند.
در منزل «عذیب» که چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بیان دیگری از امام حسین علیهالسّلام نقل شده که حضرت فرمود: «اما واللَّه انّی لأرجو ان یکون خیراً ما اراد اللَّه بنا؛ قتلنا او ظفرنا». این هم نشانهی اینکه گفتیم فرقی نمیکند؛ چه به پیروزی برسند، چه کشته بشوند، تفاوتی نمیکند. تکلیف، تکلیف است؛ باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است، خیر ماست؛ چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم. فرقی نمیکند؛ ما تکلیفمان را انجام میدهیم.
پس امام حسین علیهالسّلام برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجّه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعهی اسلامی دچار یک فسادِ بنیانی شده و بیم آن است که به کلّی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند.
البته در شرایط مناسب؛ آن وقتی که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیّت و آزار ندیدن نیست. اینها جزو شرایط نیست؛ لذا امام حسین علیهالسّلام قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد.
حسینبنعلی علیهالسّلام، کاری کرد که وجدان مردم بیدار شد. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیهالسّلام، قیام های اسلامی یکی پس از دیگری به وجود آمد. البته سرکوب شد؛ امّا مهم این نیست که حرکتی از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است؛ اما تلخ تر از آن، این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن، حالِ عکسالعمل نشان دادن پیدا نکند. این، خطرِ بزرگ است.
حسینبنعلی علیهالسّلام، کاری کرد که در همه دوران های حکومت طواغیت، کسانی پیدا شدند و با اینکه از دوران صدراسلام دورتر بودند، ارادهشان از دوران امامحسنمجتبی علیهالسّلام، برای مبارزه با دستگاه ظلم و فساد بیشتر بود. همه هم سرکوب شدند. از قضیه قیام مردم مدینه که به «حَرّه» معروف است، شروع کنید تا قضایای بعدی و قضایای توّابین و مختار، تا دوران بنیامیّه و بنیعبّاس، مرتّب در داخل ملت ها قیام بهوجود آمد.
این قیامها را چه کسی بهوجود آورد؟ حسینبنعلی علیهالسّلام. اگر امام حسین علیهالسّلام قیام نمی کرد، آیا روحیه تنبلی و گریز از مسؤولیت تبدیل به روحیه ظلم ستیزی و مسؤولیتپذیری می شد؟ چرا می گوییم روحیه مسؤولیتپذیری مرده بود؟ به دلیل اینکه امام حسین علیهالسلام، از مدینه که مرکز بزرگ زادگانِ اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند خلفای صدراسلام، همه اینها در مدینه جمع بودند و هیچکس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخی، به امام حسین علیه السلام کمک کند.
پس، تا قبل از شروع قیام امام حسین علیهالسلام، خواص هم حاضر نبودند قدمی بردارند. اما بعد از قیام امام حسین علیهالسلام، این روحیه زنده شد. این، آن درس بزرگی است که در ماجرای عاشورا، در کنار درسهای دیگر باید بدانیم. عظمت این ماجرا این است.
اینکه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته»؛ اینکه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بکته السماء و من فیها والارض و من علیها»؛ حسینبنعلی علیهالسلام را در این عزای بزرگ مورد توجّه قرار دادند و عزای او را گرامی داشتند و به تعبیر این دعا یا زیارت، بر او گریه کردند، به این خاطر است. لذا شما امروز وقتی نگاه می کنید، اسلام را زنده شده حسینبنعلی علیهالسلام می دانید. او را پاسدارِ اسلام می دانید. (۱)
۱. شانردهم دی ماه ۱۳۷۱
نظر شما