بازیگری که اصول فکری دارد با پذیرش هر نقش خود را به چالش می کشد

خبرگزاری شبستان: فرید قبادی مهم‌ترین دلیل حضور خود را در نمایش «چه کسی سهراب را کشت؟» نمایشنامه ظریف، چند لایه و با قابلیت کشف وجوه پنهان شخصیت ها می‌داند. دلایلی که او را علیرغم سختگیری‌اش پس از اجرای نمایش «ترور» به همکاری با شهرام کرمی قانع کرده.

به گزارش خبرنگار تئاتر شبستان، «چه کسی سهراب را کشت؟» یکی از نمایش هایی است که ویژگی های خاصی برای ارائه‌ی نقش از بازیگر طلب می‌کند. نمایشنامه‌ای که وجوه شاعرانه دارد و از بن‌مایه‌ی دراماتیک و مواجه‌ی کاراکترها در برابر هم، برخوردار است. آن‌چه کار بازیگر را در چنین متنی سخت می کند، این است که این واجهات و برخوردهای کاراکترها اغلب درونی است و کمتر نشانِ بیرونی دارد.

 

در هفته‌ی گذشته میزبانِ شهرام کرمی و فرید قبادی در خبرگزاری شبستان بودیم و درباره‌ی وجوهِ مختلفِ این اثر نمایشی با کارگردان و بازیگر این نمایش به گفت‌و‌گو نشستیم. گفت و گوی مفصلی که بخش نخستِ آن، بحث درباره‌ی متن و مسئله‌اش در گفت و گو با شهرام کرمی بود و اینک بخش دوم آن که درباره‌ی وجوه بازیگری در این نمایش در گفت‌و گو با فرید قبادی است، پیش روی شماست.

 

* از ویژگیهای نمایشنامه نویسی شهرام کرمی، جنبه های شاعرانهای است که در دیالوگ نویسی و پرداخت اثر وجود دارند. این را چطور می‌بینید و بازی در چنین متنی برای بازیگر چگونه است؟

مواجه با نمایشنامه‌ای که این ویژگی ها را دارد، مواجه با لایه‌های پنهانی است که کشفِ شان برای بازیگر جذاب است. برای هر بازیگری، عُمقِ شخصیت مهم است و دوست دارد با پذیرش هر نقشی، خود را به چالش تازه‌ای بکشد. این بماند که اخیرا آن‌قدری به سمت مصرف گرایی رفته‌ایم که فرهنگ بازیگری هم دارد تغییر می کند و من بازیگرانی را می‌بینم اتفاقا و برخلاق سبک و سیاقِ حرفه‌ای بازیگری، دنبال نقش های ساده و راحت هستند. اما بازیگری که برای خوش اصول دارد، پی بازی در نمایشنامه های چندلایه است. نمایشنامه ای که نتیجه‌ی آن، نمایش فست فودی نباشد و با پایان یافتن اجرا در ذهن مخاطب تمام نشود.

 

* چه کسی سهراب را کشت از این نظر موفق است و پس از پایان اجرا، به نوعی در ذهن مخاطب ادامه می یابد.

دقیقا. این از موفقیت های ماست که درگیری ذهنی تماشاگر مان بعد از پایان نمایش و خروج از سالن آغاز می شود. برای من خیلی جذاب است که برخی از تماشاگران، چند روزی پس از تماشای اجرا به صحبت درباره‌ی اثر می‌پردازند. وقتی در کلیت متن چنین ویژگی هایی وجود دارد، فطعا بازیگر برای حضور در نمایش خودش را مجاب می‌کند. شخصیت ها هم چندلایه هستند و بازیگر اصطلاحا باید شلاق بخورد تا بتواند این کاراکترها را روی صحنه بیاورد.  

 

* شما در فاصلهی اجرای نمایش های ترور و چه کسی سهراب را کشت، در هیچ اثر دیگری بازی نکردید؛ دلیل اصلی این اتفاق چیست؟

قطعا نمایشنامه. من سخت گیری های خودم را دارم اما نمایشنامه هایی که به من پیشنهاد می‌شد، هرگز راضی کننده نبود. این اثر نخستین متنی بود که پس از اجرای ترور، مرا ترغیب کرد بار دیگر روی صحنه بروم. من با شهرام کرمی سابقه‌ی آشنایی و دوستی دارم اما به شکلی نبود که در رودربایستی با او بخواهم کارش را بپذیرم. خوشبختانه متن چه کسی سهراب را کشت آنقدر برای من جذاب بود که بخواهم در اجرای آن حضور داشته باشم. متنی که چندلایه است، عمیق است و کاراکترهای قابل کشف دارد. جالب است بدانید من با پیشنهاد کرمی برای بازی در یکی از سه کاراکترِ پدر، قاضی و دکتر مواجه شدم و هر سه‌ی آن ها برایم جذاب بود.

 

* شخصیتی که بازی می کنید، وجوه مختلفی برای ارائهی بازی دارد. این وجوه را چگونه در بازیتان برجسته کردید؟

من از داده‌های نمایشنامه بهره بردم. برای مثال یک وجه از شخصیت پدر، علاقه به زندگی است. او عاشق زندگی کردن است و نشانه‌های آن از حساسیت و نگرانی‌اش نسبت به گلدان‌ها در همان صحنه‌ی نخست نمایش هویداست. وقتی همسرش می‌گوید باید از این خانه بروند، اولین نگرانی‌اش این است که چه‌کسی به گل ها آب می‌دهد؟ این نشانه‌ی ظریف و خوبی از عشق پدر به زندگی است اما بعد در صحنه‌ای که به روانپزشک مراجعه کرده، می گوید می‌خواهد خودکشی کند اما جراتش را ندارد. این تضاد ذهنی که پدر دچارش شده و مسئله‌ی زندگی کردن و یا مرگ است، وجه دیگر کاراکتر است. اتفاق مهم برای من، سیری است که پدر از صحنه‌ی نخست تا صحنه‌ی هفت طی می کند. طی کردن این سیر و رسیدن به نقطه‌ی امید دوباره‌ای که برایش شکل می‌گیرد و پرداخت به همه‌ی وجوهی که درباره‌ی آن صحبت می‌کنیم، دغدغه‌ی جدی من بود. گاهی از شهرام کرمی و تماشاگرانِ خاصی که می‌آمدند با نگرانی می‌پرسیدم آیا این سیر طی می شود و باورپذیر است؟

 

* یکی از ویژگی های دراماتیک متن، مواجهی میان کاراکترهاست. یک طرف مواجه با بدترین اتفاق زندگی یک پدر یعنی داغ فرزند دیدن است؛ از این بدتر اینکه خودش مرگ فرزند را رقم زده. مسئلهی دیگر مواجه با همسرش است و دیگری نگاهیست که به دخترش دارد. چگونه این مواجه در بازی شکل گرفت؟

درآمدن این مواجهات خیلی مسئله‌ی جدی بود، چرا که در هریک، ویژگی های خاصی وجود داشت. در مواجه‌ی با کاراکتر مادر، وهم عجیبی وجود دارد؛ یک شکلی از هراس. اگر بخواهیم مالکیتی برای فرزند در نظر بگیریم، به نظر من سهم مادر بیشتر است. شاید این سهم‌بندی درست نباشد اما اگر فرض بگیریم، فکر می کنم سهم بیشتری به مادر تعلق دارد. حالا اینکه فرزند توسط پدر کشته می‌شود و اینکه مادر، همسر خود را می‌بخشد یا نه، در تعابیر حس مالکیت فرزندی تعریف می‌شود. پدر خودش را به نوعی خارج از رابطه‌ی عمیق والد فرزندی می‌بیند و می خواهد بداند که بخشیده می شود یا خیر. این یک بخش است و اینکه خودش بتواند خودش را ببخشد، بخش دیگر. در مواجه با دخترش، وجوه‌ عشق به زندگی کردن را در پدر می‌بینیم. دختر و دامادش را به ادامه‌ی زندگی و جشن گرفتن برای عروسی شان نشویق می کند، در حالیکه خود عزادارست.

 

* این برخواسته از همان تضاد ذهنی نیست که به آن اشاره کردید؟

دقیقا همینطوره. بحرانی که اتفاق افتاده باعث شده تا پدر دچار تضاد و تعارض شود. سردرگم است که آیا پس از فاجعه‌ی رخ داده می تواند به زندگی ادامه بدهد یا نه؟ وجود این بن مایه‌ی عشق به زندگی باعث می شود که پدر بتواند خودش را احیا کند و به زندگی برگردد. شاید عدم وجود مین ویژگی در کاراکتر مادر است که او را همچنان عزادار نگه داشته. نه فقط مادر نمایش ما که اساساً مادرها اینگونه‌اند و نمی‌توانند از رنجِ مرگ فرزند فارغ شوند و این درد تا پایان عمرشان ادامه دارد.

 

گفت‌و‌گو از علی یزدان دوست

ادامه دارد...

کد خبر 662504

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha