به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، در کتاب «انسان 250 ساله» براساس بیانات مقام معظم رهبری پیرامون سبک زندگی سیاسی و مبارزاتی امام سجاد(ع) آمده است:
در اینجا کلمات امام را که در کتاب تحف العقول نقل شده است، مورد بررسی قرار می دهیم. در این مطالبی که از امام سجادعلیه السلام نقل می شود، ما چند نوع مطلب مشاهده می کنیم که به همین جهاتی که ذکر شده، اشاره می کنند.
یک نوع آن بیاناتی است که خطاب به عامة مردم است و از خود بیان هم پیدا است که شنونده و خوانندة این بیان عدة خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام سجاد نیستند.
در این خطاب که به عامة مردم است، دائما به آیات استناد می شود. چرا که عامة مردمی که امام سجاد را به عنوانِ یک امام نگاه نمی کنند، برای حرفهایش دلیل می خواهند، استدلال می خواهند. به همین جهت امام یا به آیات استدلال می کنند یا با استعاره، از آیات کمک می گیرند. در این روایت شاید پنجاه مورد یا بیشتر، آیة قرآن یا به صورت مستقیم یا به صورت استعاره مشاهده می شود. ولی در بیان بعدی چون مخاطب مؤمنین اند اینطور نیست، زیرا آنها امام سجاد را می شناسند، و امام سجاد برای آنها که سخن او را قبول دارند، به آیات قرآن استناد نمی کنند. لذا از اول تا آخر که نگاه کنید، آیه قرآن بسیار کم است.
روایت مفصلی است در تحف العقول که می فرماید: «مَوعِظته لِسائر اصحَابه و شیعته و تَذکیره ایّاهُم کُلّ یَومَ جمعه ». این موعظه مال این بوده که اصحاب حضرت و شیعیان حضرت و دوستان حضرت، آن را هر روز جمعه در مجامع خودشان، یا به طور غیرجمع، به طور انفرادی بخوانند. در اینجا دایره مخاطبین ، دایره وسیعی است که این نکته از قراینی که در خود این روایت مفصل هتس، استنباط می شود.
در این روایتِ مفصل اولا خطاب به صورت «ایهّا المؤمنون؛ ایهّا الاخِوه » و امثال اینها نیست، «ایهّا النّاس » است که خطابِ عام است. درحالی که بعضی از روایات دیگر، خطاب به صورت خطاب به مؤمنین است. بنابراین خطاب، عمومی است.
ثانیا در این روایت، چیزی که دستگاه را به صورت صریح مورد مؤاخذه و عتاب قرار بدهد، وجود ندارد. صرفا بیان عقاید، بیان آنچه که انسان باید بداند و یادآوری اعتقادات و معارف اسلامی است. و همانطور که عرض کردم همه به زبان موعظه هست که اینگونه شروع می شود: «أیهّا النّاسُ اتقّوا الله وَ اعلمَُوا أنکُّم إلیَهِ راجِعُون » سخن با لحن موعظه شروع می شود و می فرماید: تقوای خدا را پیشه کنید و بدانید که به سوی خدا بر می گردید و آنگاه به عقاید اسلامی می رسد و مردم را توجه می دهد به اینکه شما باید اسلام را به درستی بفهمید. این معنایش این است که اسلام را به درستی نمی دانید. درحقیقت، درضمن این بیان انگیزة شناخت درست اسلام را در مردم بیدار می کند.
مثلاً ببینید امام سجاد (ع) چقدر از شیوة جالبی استفاده کرده، در اینجا می فرماید که «ألا وَ إنّ أوّلَ ما یسَألانکَِ عَن رَبکَّ الذّی کُنتَ تعَبُدُه » در همین روال نصیحت پیش می روند، می گویند بترس از آن وقتی که تو را در قبر بگذارند، و نکیر و منکر به سراغ تو بیایند و اولین چیزی که از تو سؤال کنند، از خدای تو است، که او را عبادت میکنی. یعنی انگیزة شناخت خدا و فهمیدن توحید را در ذهن مُستَمِعشان بیدار می کنند. «وَ عَن نبَیّکَ الذّی ارُسِلَ إل کَی » از پیامبری که به سویِ تو فرستاده شده، سؤال می کنند؛ انگیزه شناخت مسئله نبوت را در آن زنده می کنند. «وَ عَن دینکَِ الذّی کُنتَ تدَِینُ بهِ » از دینت سؤال می کنند. «وَ عَن کِتابکَِ الذّی کُنتَ تتَلوُه » از کتابت سؤال می کنند.
آنگاه در خلال این عقاید اصلی و این مطالب اساسی اسلام یعنی توحید، نبوت، قرآن و دین آن نکته اساسی مورد نظرشان را بیان می کنند: «وَ عَن إمامِکَ الذّی کُنتَ تتَوَلاه » از آن امامی که تو ولایت آن را داری سؤال می کنند. مسئلة امامت را در اینجا مطرح می کنند، مسئلة امامت در زبان ائمه یعنی مسئلة حکومت، فرقی بین مسئلة ولایت و مسئلة امامت در زبان ائمه نیست. اگرچه ولیّ و امام ممکن است معناهای متفاوتی داشته باشند، اما این دو مسئلة - مسئله ولایت و مسئلة امامت- در زبان ائمه یکی است، مراد یکی است. امامی که اینجا ذکر می کنند یعنی آن کسی که هم متکفّل ارشاد و هدایت توست از نظر دینی، هم متکفّل ادارة امور زندگی توست ازنظر دنیا، یعنی جانشین پیغمبر. ... امام یعنی رهبر جامعه، یعنی آن کسی که ما هم دینمان را از او یاد می گیریم، هم ادارة دنیامان به دست او است. اطاعت او هم در امور دینی، هم در امور دنیا بر ما واجب است. ..لیکن شما ملاحظه کنید که در دنیای تشیع، در طول قرن های متوالی چطور این مسئله به غلط جاافتاده بود. مردم خیال می کردند که یک نفری در جامعه حکومت می کند که ادارة امور زندگی دست اوست، قبض و بسط می کند،جنگ می کند، صلح می کند، هر کار می خواهد می کند، مالیات می بندد. به مردم امر و نهی می کند؛ یک نفر هم در جامعه هست که دین انسان را درست می کند! آن اوّلی حاکم است، این دومی در زمان قرن های بعد از غیبت، عالمِ است و در زمان مثلاً ائمه، امام است. یعنی امام در دوران ائمه را، ما به مثابِه عالمِ دینی در دوران غیبت تصور می کردیم که یک تصور غلطی است.
کلمة امام یعنی پیشوا. امام صادق وقتی که می آمدند در منی یا عرفات، فریاد می کشیدند: «أیهّا النّاسُ إنّ رسولَ الله کانَ الإمام » پیغمبر، امام بود. امام یعنی آن کسی که هم امور دینی مردم دست اوست و هم امور دنیایی مردم.
در جامعة اسلامیِ دوران عبدالملک مروان، که امام سجاد آن وقت زندگی می کردند، این معنی غلط جا افتاده بود. امامت جامعه، یعنی اداره امور زندگی مردم و قبض و بسط نظام زندگی آنها که بخش مهم امامت است، و این از دست اهلش گرفته شده و به دست نااهل سپرده شده بود و آن نااهل خودش را امام می دانست، و مردم او را در طول مدت، امام شناخته بودند. یعنی مردم عبدالملک مروان و پیش از او مروان، و پیش از او یزید و بعد از عبدالملک هم کسانِ دیگر را امام شناخته بودند و آنان را به عنوان رهبر جامعه و حاکم بر نظام اجتماعی مردم قبول کرده بودند. و این در ذهن مردم جا افتاده بود.
وقتی که امام سجاد (ع) می فرماید، از امامت، در قبر از تو سؤال می کنند، یعنی به تو می گویند که تو امام درستی انتخاب کرده بودی؟ و آن کسی که بر تو حکومت می کرد، آن کسی که رهبری جامعه ات به دست او بود، آیا او به راستی امام بود؟ به راستی آن همان کسی بود که خدا به امامت او راضی بود؟ با این مطلب مردم را نسبت به این مسئله حساس می کند، بیدار می کند. به این وسیله امامت را که آن روز دستگاه بنی امیه مایل نبود به کلی راجع به آن صحبتی بشود، امام در روال موعظه، در ضمن یک گفتار، خطاب به عامة مردم، در ذهن مردم، بیدار می کند و زنده می کند. این یکی از روشهای خیلی آرام امام سجاد (ع) است، که بعد به روشهای تندترش نیز می رسیم.
بنابراین ، در این بیان عمومی که مربوط به عامه مردم است ، می بینیم که امام به زبان موعظه معارف اسلامی ، و از جمله آن معارفی را که مورد نظر خاص خود آن حضرت هست ، در ذهن مردم زنده می کند ، و سعی می کند که مردم این چیزها را یاد بگیرند آنچه که در این نوع خطاب مورد توجه است ، دو نکته است :
اول اینکه این بیانات امام که خطاب به عامه مردم است از نوع آموزش نیست . از نوع تذکر و یادآوری است . یعنی در این بیان امام نمی نشیند مسئله توحید را برای مردم باز کند و بشکافد ، یا مسئله نبوت را برای مردم تفسیر کند . بلکه تذکر می دهد ؛ یادآوری می کند . از مسئله نبوت چرا ؟ به خاطر اینکه در جامعه آن روز که امام سجاد در آن زندگی می کردند ، هنوز فاصله تا زمان پیغمبر آنقدر نشده که عقاید اسلامی به طور کلی انحراف پیدا کند و تحریف بشود. در آن روز بسیار کسانی بودند که پیغمبر را دیده بودند ، و دوران خلفای راشدین بر آنها گذشته بود و ائمه بزرگ خودمان امیرالمومنین ، امام حسن ، امام حسین علیهم السلام را دیده بودند ، و از لحاظ نظام اجتماعی آنچنان وضعی پیش نیامده بود که مردم نسبت به مسئله توحید و نبوت یا نسبت به مسئله معاد و قرآن دچار اشتباه و تحریف بنیانی و اصولی باشند . بله ، یادشان رفته بود ، زندگی مادی موجب شده بود که مردم فکر اسلام و فکر اعتقاد به اسلام و گرایش به آن را به کلی فراموش کنند.
آنچنان جریانهای دنیایی و مادی در جامعه ، مردم را زیر فشار گذاشته بود که اصلا فکر اینکه در زندگی انسان ، برای مسابقه در معنویات و خیرات میدانی وجود دارد ، از ذهن مردم خارج شده بود و کسی به فکر فرا گرفتن این نبود . اگر هم فرا می گرفتند ظواهر و امور سطحی را فرا می گرفتند . برداشتی را که مردم در دوران رسول اکرم (ص) و همچنین در دوران متصل به زمان پیغمبر اکرم از توحید داشتند ، آن احساس و آن حساسیت را و آن درکشان را این مردم نداشتند . احتیاج به تذکر داشت که این درک را پیدا کنند . چیزی نبود که تحریف شده باشد تا بخواهند آن را تصحیح کنند.
برخلاف دوران های بعد ، مانند دوران امام صادق (ع) که مسئله این طور نبود . در آن وقت متکلمین زیادی و به اصطلاح متفلسفین از اسلامی ها پیدا شده بودند ، که تحت نام های گوناگونی در مساجد بزرگ ، مثل مسجد مدینه و حتی مسجد الحرام و مثل مسجد شام می نشستند ، و عقاید و افکار انحرافی را تدریس می کردند . آنجا مثل ” ابن ابی العوجائی” پیدامی شد که زندقه ، یعنی بی اعتقادی به خدا را تدریس و بیان می کرد ، استدلال می کرد . لذا شما در بیانات امام صادق (ع) که نگاه کنید ، می بینید که توحید به این هست که در مقابل استدلال خصم ، استدلال بیابید. در بیانات امام سجاد (ع) چنین چیزی نیست . حضرت نمی خواهد به صورت استدلالی مطالب اسلامی را بیان کند ، بلکه یادآوری و اشاره می کند. “در قبر از تو راجع به توحید و نبوت می پرسند” می بینید این برای این است که یک تکانی بخورد و برود دنبال این مسئله و این چیزی را که در ذهنش به دست فراموشی سپرده شده است ، مجدداً به یاد بیاورد.
خلاصه مطلب این که ، در دوران امام سجاد (ع) چیزی که حاکی از برگشت از تفکرات اسلامی حتی به وسیله حکام باشد ، وجود ندارد . البته در یک مورد به نظر من می رسد و آن شعر یزید است ، که یزید در مجلسی که اسرای اهل بیت را وارد کردند ، شعری از روی سرمستی خواند و گفت : ” لعبت هاشم بالملک فلا_خبر جاء ولا وحی نزل…” یعنی بنی هاشم با حکومت بازی می کردند و مسئله دین و وحی … درکار نبود. در این مورد هم می توان گفت که اگر غلطی کرده ، مست و در حالت مستی این سخن را گفته است . والا حتی مثل خود عبدالملک یا حجاج ، کسانی نبودند که آشکارا با اندیشه توحید یا اندیشه نبوت مخالفت کنند . عبدالملک مروان کسی بود که آنقدر تلاوت قرآن می کرد که یکی از قراء قرآن شناخته شده بود . منتهی وقتی که به او خبر دادند تو خلیفه شدی و به حکومت رسیدی ، قرآن را بوسید و گفت : “هذا فراق بینی و بینک ” یعنی دیگر دیدار من و تو به قیامت افتاد . حقیقت هم همین بود که دیگر به قرآن مراجعه نمی کرد. حجاج بن یوسف که شما شنیدید این همه ظالم بوده و یقیناً آن مقدار که شما شنیده اید ، کمتر از ظلم واقعی اوست ، وقتی بر منبر خطبه می خواند در خطبه هایش مردم را امر به تقوای خدا می کرد. بنابراین آنچه که در زندگی امام سجاد (ع) وجود دارد ، یادآوری اندیشه های اسلامی و تذکر دادن آنها به مردم بود ، تا فکر مردم را از آب و گل جریانها و انگیزه های مادی خارج کند و به فکر خدا و دین و قرآن بیاندازد.
نکته دوم همانی است که قبلاً اشاره کردیم که امام در این بیان عمومی هم ناگهان در روی مسئله امامت تکیه می کند . یعنی در خلال مسائل اسلامی که می گوید ، مثل این است که مثلا در دوران رژیم گذشته کسی با شما اینجوری حرف بزند ، آقایان به فکر خدا باشید ، به فکر مسئله توحید باشید، به فکر مسئله نبوت باشید ، به فکر مسئله حکومت باشید … ببینید عیناً امامتی که ما اینجا داریم بی بیان امام سجاد می فهمیم . می بینیم همین کلمه حکومت در دوران رژیم گذشته ، خوب چیز خطرناکی بود. اگر کسی می خواست اینجا بگوید مردم به فکر مسئله حکومت باشید ، این حرفی نبود که دستگاه به آسانی از آن بگذرد. اما وقتی به زبان موعظه ، در زبان یک آدم زاهد و عابد ، بیان می شود ، برای دستگاه یک مقداری قابلیت قبول پیدا می کند. یعنی اینقدر حساسیت برانگیز نیست. این یک نوع .پاسدار اسلام . ش9
نوع دوم ، بیاناتی است که خطاب به عده خاصی است. گرچه مشخص نیست که خطاب به کیست ، اما کاملا مشخص است که خطاب به عده ای است که آن عده با دستگاه حاکم مخالف بودند. و در حقیقت آنها پیروان امام و معتقدین به حکومت اهل بیت (ع) بودند .
در کتاب تحف العقول ، خوشبختانه یک نمونه از این نوع بیانات امام سجاد (ع) وجود دارد . (اینکه می گویم یک نمونه ، وجود دارد زیرا اگر در کتابهای دیگر هم بگردیم بیش از این نمونه های معدود از امام سجاد (ع) چیزی نمیتوان یافت) اما انسان می تواند احساس کند که در زندگی امام سجاد از اینگونه نمونه ها فراوان بوده ، منتها در پیش آمد ها و حوادث گوناگونی که در آن دوران رخ می نموده ، در اختناقها ، حمله کردن ها ،اذیت کردن ها ، کشتن ها و شهادت های اصحاب ائمه ، این آثار از بین رفته و این مقدار کم به دست ما رسیده است.
نوع دوم اینگونه شروع می شود : (( کفانا الله و ایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین )) سخن و خطاب ، این چنین است : خدا ما و شما را از کید ستمگران و از سرکشی حسودان و از حرکات جبارانه جباران محفوظ بدارد. خود خطاب نشان می دهد که امام و این جمع در این جهت شریکند یعنی همگی مورد خطر و درمعرض تهدید از طرف دستگاه حاکمه اند. و پیداست که این مساله مربوط به عده خاصی است و آن عده عبارتند از : مومنین به اهل بیت (ع) و دوستان و نزدیکان آنان. در این نوع ، خطاب با “یا ایها المومنون” شروع می شود. اگر در آن خطاب قبلی “ایها الناس” و در بعضی از موارد “یا ابن آدم” بود ، در اینجا “ایها المومنون” است. یعنی امام(ع) اعتراف می کند به ایمان کسانی که این خطاب به آنها صادر شده است. آن مومنان واقعی که به اهل بیت و اندیشه اهل بیت ایمان داشتند.
در اینجا که امام شروع به سخن گفتن می نماید ، سخن امام هم دلیل بسیار روشنی است بر اینکه مخاطبان ، مومنان –یعنی نزدیکان به اهل بیت- اند:”لا یفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبه فی الدنیا ، المائلون الیها، المفتنون بها ،المقبلون علیها”- طاغوتها شما را فریب ندهند ، و پیروان طاغوتها از دنیا پرستان و دنیا گرایان و دنیا فریفتگان و دنیا شتابندگان.
در اینجا آن نوا و آهنگ اصلی در خطاب به این مومنین ،حفظ آنان و ساختن کادرهای لازم برای آینده است. پیدا است که در جریان درگیری شدیدی که در باطن ،میان طرفداران ائمه (ص) و طرفداران طواغیت وجود داشته طرفداران ائمه از محرومیت های بسیاری رنج می بردند. طبیعتا آن عده ای که اهل مبارزه اند یک ناکامی هائی در زندگی معمولی شان دارند ، در حالی که دیگران از آسایش ها و رفاه های زیادی برخوردارند . خطر بزرگی که مبارزین را تهدید می کند اینست که اینها به آن رفاه گرایش پیدا کنند ، رفاهی که جز به قیمت دست شستن از مبارزه مقدس به دست نخواهد آمد.
امام (ع) در این بیان ، بیشترین تکیه اش روی این نکته است که مردم را از رفاه های معمولی این زندگی های جلوه دار ومتلألی کاذب معمولی که جز به قیمت نزدیک شدن به طواغیت به دست نمی آید بر حذر بدارد. لذا شما در همین بیان و در بسیاری از بیانات و روایات کوتاه امام سجاد (ع) که نقل شده است این آهنگ را می بینید و به گوش شما می خورد که امام ، مردم را از دنیا پرهیز می دهند.
از دنیا پرهیز دادن یعنی چه؟ یعنی مردم را از جذب شدن به جریانی که به انسان رفاه می دهد تا ایمان را بگیرد و به او امتیاز می دهد تا از تندی مبارزه او بکاهد ، مصون و محفوظ بدارد و این در خطاب به مومنین است. در خطاب به عامه مردم این جهت کمتر به چشم می خورد.در خطاب به عامه مردم –همانطور که قبلا گفته شد- آنچه که بیشتر به چشم می خورد این است که :مردم! متوجه خدا باشید ، متوجه قبر و قیامت باشید ، خودتان را برای فردا آماده کنید و مانند آن.
بنابراین مقصود امام از این نوع دوم از سخن گفتن چیست؟ مقصود کادر سازی است. امام می خواهد از مومنین کادر های لازم را برای هنگام لازم بسازد ، لذا این ها را از جذب شدن به قطب های قدرت و جذب شدن به رفاه کاذب بر حذر می دارد. و بارها در این نوع دوم از رژیم حاکم یاد می کند ، در حالیکه در بیان قبلی به این صراحت نبود ولی اینجا حضرت سجاد (ع) بارها از دستگاه حاکم با زشتی یاد می کند و آن را در کنار شیطان می گذارد. مثلا اینجا میفرماید:«و ان الامور الوارده علیکم فی کل یوم و لیله من مظلمات الفتن و حوادث البدع و سنن الجور و بوائق الزمان»
آنچه که بر شما هر روز و هر شب وارد می شود از فتنه های تاریک ، از بدعت های جدید-بدعت هائی که دستگاه های ظلم به وجود می آورند- ، از سنت های ظالمانه و از سختیهای دوران.
«و هیبه السلطان»- از اظهار هیبت و قدرت سلطان «و وسوسه الشیطان« امام بلافاصله بعد از سلطان، وسوسه شیطان را می آورد یعنی با کمال صراحت حاکم وقت را در اینجا مورد توجه قرار می دهد و او را در کنار شیطان می گذارد! و در ادامه سخن جمله بسیار جالبی است که چون خیلی مهم است نقل می کنم و این جمله حاکی از آن مطلبی است که قبلا گفتم :”لتثبط القلوب عن نیتها” این حوادثی که در زندگی شب و روز انسان پیش می آید –در دوران خفقان- دلها را از آن نیت و جهتی که دارند باز می دارد و از انگیزه و نشاط مبارزه می اندازد.
« و تذهلا عن موجود الهدی» موجودیت هدایت را یعنی آن هدایتی که الان در جامعه وجود دارد آن را از یاد این ها می برد”و معرفه اهل الحق”-و آنها را از شناسائی اهل حق به فراموشی می سپارد و نمی گذارد که اهل حق در یاد اینها بمانند.
حضرت سجاد (ع) در همان روالی که قبلا گفتم دارد این ها را موعظه می کند که : مبادا اینگونه حوادث زندگی شما را از آن خطی که دارید به فراموشی بیفکند و آن را از یاد شما ببرد… امام بارها از سلطان و حاکم جور یاد می کند. و باز هم جای دیگری می فرماید:
«و ایاکم و صحبه العاصین و معونه الظالمین » مبادا که با گناهکاران همنشین شوید.مراد از گناه کاران چه کسانیند؟ همان کسانی که جذب دستگاه ظلم عبدالملکی شده اند. مبادا نزدیک آنها بروید. مبادا به ستمگران کمک کنید.
شما درست امام سجاد (ع) را در این چهره ترسیم کنید و ببینید از امام سجاد ، چگونه شخصیتی در ذهنتان تصور می کنید؟ آیا باز هم همان امام مظلوم، کم حرفِ بیماری که هیچ به کار زندگی کار ندارد در ذهنتان می نشیند؟! امام یک عده از مومنین و دوستان و طرفداران و هواداران خودش را جمع کرده و دارد با این کیفیت آنها را از نزدیک شدن به دستگاه های ستمگر زمان و از فراموش کردن مبارزه منع و نهی می کند و نمی گذارد که آنها از طریق مبارزه منحرف بشوند.امام دارد آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه می دارد برای روزی که وجودشان بتواند در راه ایجاد حکومت اسلامی موثر باشد.
ادامه دارد ...
نظر شما