به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از رشت، صادق شهدی، خبرنگار فعال گیلانی در یادداشت خود در خصوص نقدی بر سریال ملاحت آورده است: شعبان بالادهی از معتمدین روستای بالا ده همسرش را بر اثر ایست قلبی از دست میدهد و در آغاز داستان بیش از چهل روز از مرگ همسرش گذشته است. شعبان یک پسر به نام مسعود و دو دختر به نامهای مهری و ملاحت دارد. مسعود به دلیل اعتیاد به کمپ برده شده و یکی از مهمترین علت مرگ زود هنگام مادر مسائل و مشکلات مرتبط با او است. مهری ازدواج کرده و در محل دیگری زندگی میکند اما ملاحت دختری متدین، شاغل در یک فروشگاه بزرگ، همدل و همنوای پدر و برادر خویش است. شعبان از برادر عقب افتادهاش شکور نیز نگهداری میکند. ماجرا با فرار مسعود و کمک و تلاش ملاحت توسط رئیس شورای محل شکل میگیرد. داماد حقه باز خانواده که کارش دلالی است با نقشه تلاش دارد تا زمینهای زراعی پدر زنش را بفروشد.
این خلاصه سریالی تلویزیونی به نام ملاحت است که در ۶۰ قسمت ۲۵ دقیقهای تولید و از یکشنبه تا پنجشنبه از ساعت ۲۲:۳۰ از شبکه باران پخش میشود. در سایت شبکه استانی باران زیر تصویر و مطلبی به نام همین سریال نوشته شده؛ چگونگی مقابله خانوادهها با مشکلات پیش آمده در زندگی و حفظ تحکیم خانواده از جمله اهدافی است که این سریال دنبال میکند.
تا اینجای کار انگیزه اجتماعی و پرداختن به یک آسیب مهم در جامعه به نام اعتیاد درون مایه کار معرفی شده است و صد البته مشکلی هم وجود ندارد. مشکل از آنجا آغاز میشود که شما در هر قسمت بنا بر مقتضیات سریال که سه بازیگرش را در محیط کارشان نشان میدهد در دو هایپر مارکت یکی در خمام و دیگری در رشت سیر میکنید. آنقدر گل درشت که هر بینندهای متوجه میشود دارد سریالی را میبیند که رسماً تبلیغ این دو فروشگاه است و مابقی ماجرا بهانه برای این نوع تبلیغ غیرهنرمندانه است.
کسی منکر سودآور بودن رسانه و فیلم و سریال نیست، که حریف غربی ما هم از این صنعت پولساز در حال پاروکردن دلار است اما روش و منش و سیاقش زمین تا آسمان حرفهای تر از ماست.
یکی از مهمترین اشکالات این سریال وجود دو آدم رسماً دیوانه و ابله در این سریال است، شکور و شهرام. اولی گویا مادر زاد که همراه برادرش زندگی میکند و دومی که به ظاهر آدم درست و حسابی میزند اما رفتار و حرکاتش به ویژه در هنگام غذا خوردن و شنیدن نام ملاحت آنقدر عجیب است که برایش ما به ازایی در محیط اطرافتان پیدا نمیکنید. رفتار این دو نفر به لودگی بیشتر شبیه است تا کمدی. دنیای امروز برای خلق آثاری طنز به عموماً به سراغ کمدی موقعیت میرود و کمدی شخصیت محور هم آنقدر بازی شاخصی دارد که جز تحسین کاری از دست شما بر نمیآید.
تا آنجا که ذهن یاری میکند شبکه استانی باران برای جلب مخاطب مانند فیلمهای هندی کاری میکند یک سریال هم مخاطب را بخنداند، هم همه مجردهای فیلم به هم برسند و ازدواج کنند و هم از طنز بهره ببرد. طنز را به شکلی هنرمندانه و در ساده ترین شکلش که لودگی برخی از شخصیتها باشد بکار میگیرد تا جائی که گاهی این کار به توهین به مخاطب میانجامد.
هنرمندان گیلانی و کارگردانان سریالهای شبکه استانی باران ضمن ساخت سریال وظیفه مهمتری بر دوش دارند و آن هم معرفی آداب و رسوم و سنن و فرهنگ بالای مردم و دیار گیلان است. فقط شهر رشت از گیلان زمین افتخار دارد شهر اولینها در چندین رشته و حوزه باشد. ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ خوراک جهان (ﺑﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺩﺑﯿﺮﮐﻞ ﯾﻮﻧﺴﮑﻮ، ﺑﺎ ۱۷۰ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍﯼ ﻣﺤﻠﯽ)، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺷﻌبه ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ (اﻭﻟﯿﻦ ﺷﻌﺒﻪ ﺑﺎﻧﮏ ﺳﭙﻪ)، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ درﺳﺎﻝ ۱۲۹۹، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﺌﺎﺗﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ در ﺳﺎﻝ ۱۲۷۰، ﺍﻭﻟﯿﻦ خط آهن ﺍﯾﺮﺍﻥ و سومین خط آهن جهان ﺭﺷﺖ به ﺍﻧﺰﻟﯽ در ﺳﺎﻝ ۱۲۲۹، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ به نام ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭﻭﻥ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺮﯾﻀﺨﺎﻧﻪ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ به نام ﭘﻮﺭﺳﯿﻨﺎ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻌﻠﻮﻟﯿﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ که ﺗﻮﺳﻂ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﺭسن ﻣﯿﻨﺎﺳﯿﺎﻥ تاسیس شد، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻕ، ﭼﺎﭘﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﻠﺪﯾﻪ(شهرداری) ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺖﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻨﺴﻮﻟﮕﺮﯼ ﺩﺍﯾﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ بخشی از افتخارات تنها یک شهر گیلان است.
نمیشود راجع به این اولینها سریال ساخت و مردم گیلان را آنچنان که باید و شاید معرفی کرد؟! برخی از این سریالهایی که ساخته میشوند باعث شده تا برخی در خارج از استان به ویژه پایتخت نشینان که به مدد فضای مجازی و دیگر وسایل دریافت امواج تلویزیونی به این سریالها دست پیدا میکنند فکر کنند مردم گیلان مردمی ساده هستند و به همین خاطر است که در سریالهای بعضاً ملی، دربان و آبدارچی و نگهبان را با لهجه شمالی توی سریال هایشان جا میدهند که مزه پرانی کند.
ما گیلانیها و به ویژه هنرمندان و نویسندگان حق نداریم در آثار و سریال هایمان گیلان و گیلانی را به شکلی نمایش دهیم که از حقیقت فاصله دارد و باعث بروز رفتارهایی شود که دون شأن گیلان و گیلانی باشد. اینکه زبان گیلکی ظرفیت طنز فوق العادهای دارد و مردم این دیار عموم حرفهایشان چاشنی ظنز دارد باید به نحو درستی هزینه شود نه اینکه سریالی بسازیم که ... بماند.
دومین نقدی که به سریال ملاحت وارد است نمایش نماهایی آشفته از طبیعت و منازل روستایی گیلان است. پیتر جکسون سازنده ارباب حلقهها برای فیلمش به زبان سینماییها لوکشینهایی از کشورش نیوزلند را انتخاب کرد تا ضمن ساخت فیلم پرطمطراق و خوش ساختش به نوعی تبلیغ کشورش را هم کرده باشد، آنوقت ما در سریالمان دیوار بلوکی در حال تخریب و مندرس، پوششهای گیاهی که چه عرض کنم، پوشش علفی آشفته و جاده روستایی با نمای بسته را نشان می دهیم که مثلاً کجای طبیعت گیلان را تبلیغ کرده باشیم؟ خدا میداند. انتظار هم داریم که با دیدن این سریالها مسافر خارجی استانی ترغیب شود به استان زیبای ما سفر هم بیاید.
کاش سازندگان سریال ملاحت آنقدر که به دنبال تبلیغ دو فروشگاه بزرگی که فیلم را به خاطرش میسازند، بودند، نگاهی هم به آسیبهایی که از سریالشان به وجهه گیلان و گیلانی وارد میآید داشتند. امید که در آینده این اشکالات را در سریالهای شبکه استانی باران نبینیم.
نظر شما