به گزارش خبرنگار مهدویت خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام و المسلمين محسن قرائتي، مفسر قرآن کریم در سخنرانی با عنوان «ويژگي های امام خمينی(ره)» مطالبی را آورده که بخش دوم آن به حضورتان تقدیم می شود:
ويژگی چهارم: تواضع حضرت امام در برابر علماء و مردم
مسئله تواضع امام، جوان بودم، شايد حدود بيست و دو، بيست و سه سال. امام قيام كرد. فرمود: من دست مراجع را مى بوسم. بعد فرمود: دست بقّالها و كاسبها و افراد عادى را هم مى بوسم. يكبار يك بچهى 13 ساله كه به نام حسين فهميده شد. فرمود: رهبر من همان پسر 13 ساله است. يك مرتبه فرمود: رهبر من زن هاى خيابان چهارمردان قم هستند. يعنى هيچ عارش نمى شد كه بگويد. ما زود عارمان مى شود.
خدا را ببينيد. خالق است. ولى از لقمان حرف مى زند. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُه» (لقمان/ 13) لقمان به پسرش چنين گفت. خدايا تو خالق هستى. مى گويد: من خالق هستم. ولى من مى خواهم، از مخلوقم حرف نقل كنم. ما الآن گاهى وقتها حاضر نيستيم، بگوييم: اين را از چه كسى ياد گرفتهايم؟ مثلًا يك چيزى را نقل مى كنيم، مى گويند: از چه كسى است؟ عارمان مى شود بگوييم از چه كسى است؟ بگو: بلد نبودم از اين آقا ياد گرفتم. آقا اين بشقاب را از اين همسايه قرض كردم. آقا اين خانه را از ايشان پول گرفتم. طورى نيست. البته لازم نيست بگوييم. ولى اگر پرسيدند، طورى نيست. عارمان نشود. آقا من بلد نيستم. نمى دانستم. ندارم. يعنى گير خودمان هستيم. براى ما سنگين است بگوييم: نمى دانم. استاد سر كلاس سؤال مى كنند. بگويى: آقا من بلد نيستم. فردا جواب او را بده. بلد نيستم. تواضع امام، احترام به بزرگان.
شايد شانزده، هفده ساله بودم. اول طلبگى ام بود. در كاشان يك زمينى بود، سابقه قبرستانى داشت. مى خواستند حمّام بسازند. حالا الآن هم مى دانم، حمّام كجاست. زمين كجاست. در كدام خيابان است. در ذهنم هست. يادم نرفته است. منتهى قبرستان تا سى سال نمى شود نبش قبر كرد. اگر سى سال گذشت و آثارى نبود، آن يك حكم ديگر دارد. مردم كاشان گفتند: چون آنجا قبرستان بوده، مى خواهيد حمّام درست كنيد، غسل در زمين غصبى حرام است و گير دارد و فلان است. بنا شد بپرسند. يك نوشته اى به ما دادند. آقاى بروجردى زنده بود. ما ديديم دستمان به آقاى بروجردى نمى رسد. گفتيم: ديگر مجتهد چه كسى است؟ يكى از مجتهدان آن زمان گفتند: امام است. طلبه هفده ساله بودم. رفتم در خانه امام را شب زدم. يك بچه آمد. بچه ده، دوازده ساله كمتر. گفتم: يك سؤال است به ايشان بدهيد، جواب بدهد. سؤال اين بود كه اگر قبرستانى مثلًا شصت سال از آن گذشته است، مى شود اين قبرستان را حمّام ساخت يا نه؟ امام اين را كه خواند، فرمود كه: اين از شئون فقيه موجود است. خانه آقاى بروجردى برويد. يعنى ادب مى كرد. اين ادب خيلى مهم است. فقير پهلوى امام حسين(ع) آمد. گفت: چقدر به تو داده است؟ گفت: امام حسن(ع) صد درهم به من داد. فرمود: پس من 99 درهم مى دهم. چون اگر من صد تا بدهم، امام حسن(ع) هم صد تا اين معنى اين است من هم حد حسن هستم. حالا كه برادر بزرگ من صد تا داد، من 99 تا مى دهم كه احترام برادر بزرگ را بگيرم. چون امام حسن(ع) ده سال امامِ امام حسين(ع) هم بود. امام حسين (ع) يك دقيقه امامِ امام حسن(ع) نبود. ولى امام حسن ده سال همينطور كه امام همه بود، امامِ امام حسين(ع) هم بود. احترام برادر بزرگتر. اينها نكته است.
وقتى رفتند فرودگاه امام خمينى را بياورند، برادرى داشت، آيت الله پسنديده بزرگتر از امام بود. امام فرمود: شما جلو برو، من عقب! گفت: بابا همه ايران منتظر شما هستند. روز ورود امام به ايران، همه ايران منتظر شما هستند. فرمود: تو برادر بزرگ هستى. تو جلو برو. خواهر بزرگ، برادر بزرگ، احترام بزرگان.
ويژگی پنجم: شجاعت حضرت امام در برابر دشمنان
شجاعت! يك آيه در قرآن است كه اگر ما امام خمينى را نمىديديم، مىگفتيم: اين آيه چه كسى را مىگويد؟ آيه اين است. مىخوانم شما ترجمهاش را مىفهميد. «لا يَخْشَوْنَ أَحَدا» (احزاب/ 39) يعنى چه؟ يعنى از احدى نمىترسد. مىگفتيم: از احدى نمىترسد. اصلًا مگر مىشود؟ آدم از سوسك مىترسد. بعضىها يك سوسك مىبينند، جيغ مىزنند. بعضىها از يك موش مىترسند. بعضىها از گربه مىترسند. بعضىها از سگ مىترسند. بعضىها از آدمها مىترسند. از احدى نمىترسد. بنده با دو گوش خودم شنيدم كه امام فرمود: والله در عمرم نترسيدم. آخر بعضى آيات قرآن را همه عمل مىكنند. آن آيه كه همهى مردم به آن عمل مىكنند، مىدانيد كدام آيه است؟ «كُلُوا» بخوريد. تنها آيهاى است كه همه به آن عمل مىكنند. يك آيه داريم هيچكس به آن عمل نمىكند مثل «لا يَخْشَوْنَ أَحَدا».
شجاعت! و اين شجاعت هم از جوانىهايش داشت. امام بيست سالش بود. از خمين و اراك، به قم آمده بود. زمان رضاشاه يك آقايى، چرندى گفت. جسارت كرد. آن آقايى كه چرند را گفت، 75 سالش بود و از مهمترين شخصّيتهاى مملكتى آن زمان در قم بود. آيتالله بهاءالدينى مىگفت: امام چنان در گوش اين پيرمرد زد، كه عينك او چهار قطعه شد. يعنى آن زمانى هم كه امام 20 سالش بود، شجاع بود. حساب نمىكرد كه اين چه كسى است؟ بزرگ ترين شخصيت مملكتى است. به همين خاطر هم وقتى از پاريس به بهشت زهرا آمد، به شاپور بختيار گفت: من در دهان اين دولت مىزنم. يعنى رگ زدن او را دارد. جوانها! رگ داريد يا رگ نداريد؟ اگر رگ نداريد، پروفسور هم بشويد، پروفسور بىرگ هستيد. دكتر بىرگ، مهندس بىرگ، حجت الاسلام بىخاصيّت، بىرگ. اگر رگ داريد، بايد از حالا رگ شما معلوم باشد. در خانهتان چه نقش داريد؟ در مسجد محلهتان؟ در همشاگردىهايتان؟
صبح يك كسى به من گفت: فاطمهى زهرا در زمان ما هم مىتواند الگو باشد؟ گفتم: بله! گفت: آخر گفتم: دانشجو كنار دستش نشسته، خود نويسش را به بغل دستىاش نمىدهد. البته نه همه، بعضى! حضرت زهرا خانهى شوهر مىرفت در راه پيراهن عروسىاش را داد. اين آقا خود نويسش را به بغلدستىاش نمىدهد؟ اصلًا فاصلهى ما با آنها، هيچ چيز ما به هيچ فاصله نمىخورد. فاصله 15 و 16 نيست. صفر و ميليارد است.
الگوى مصرف! نمىدانم حسينيه جماران رفتيد يا نه؟ اگر رفتيد كه رفتيد. اگر نرفتيد خبرش را از من بشنويد. حسينيه جماران گچ و خاك است. فرمود: من نمىخواهم در اين حسينيه كه من آمدم حتّى سفيد كنيد. گچبرى كه هيچ، اصلًا سفيد هم نكنيد. در همين حسينيهى جماران بنىصدر را عزل كرد. در همين حسينيهى جماران چند رييس جمهور را نصب كرد. يعنى كسى اگر جوهر داشته بشد خيلى گير امكانات نيست. يك چيزى برايتان بگويم. زيادى گوش بدهيد.
در انبياى ما با بركتترين پيغمبر حضرت ابراهيم بوده است. از كجا مىگويى؟ از اينجايى كه ما در دعاها وقتى مىگوييم: خدايا بر پيغمبر صلوات بفرست، مىگوييم: از اين صلواتهاى ابراهيمى. «بارك» به محمد بركت بده. «كَما باركت على ابراهيم» يعنى از آن بركتهاى ابراهيمى. معلوم مىشود بركت ابراهيمى يك بركت ويژهاى است كه مىگوييم: خدايا! از آن صلواتها و از آن بركتها به پيغمبر... چون عيسى از نسل ابراهيم است. موسى از نسل ابراهيم است. پيغمبر ما هم از نسل ابراهيم است. انبياء از نسل ابراهيم هستند. حالا ابراهيم كه اينقدر با بركت بود و مبارك بود، چه چيزى داشت؟ كامپيوتر داشت؟ مىگويد: يك درخت هم نداشت. يك جرعه آب هم نداشت. قرآن بخوانم. «بِوادٍ غَيْرِ ذى زَرْع» (ابراهيم/ 37) يعنى در بيابانى كه هيچ چيز نداشت. مىدانى مىخواهد چه بگويد؟ مىخواهد بگويد: اگر آدم خودش ابراهيم باشد و جوهر داشته باشد و بند به خدا باشد، با دست خالى موفق مىشود. ولى اگر آدم خودش جوهر نداشته باشد، دور تا دورش هم كتابخانه و كامپيوتر بچينند، اين اهل مطالعه نيست.
آيت الله سبحانى مىگفت: الغدير چاپ شد، امام مىخواست مطالعه كند، پول نداشت بخرد. يك جلد يك جلد از آيت الله زنجانى، آقا سيد احمد زنجانى، قرض مىكرد، مطالعه مىكرد، پس مىداد. ايشان الغدير قرضى را يازده جلد مطالعه كرد. محسن قرائتى چهل سال است الغدير خريده است، مطالعه نكرده است. خيلىها يك كاسهى روحى دارند، هزار تا آدم از آن آب مىخورد. خيلىها تنگ مُرصّع دارند، در دكور گذاشتند، احدى از آن آب نمىخورد. خيلىها روى موكت به مردم غذا مىدهند. خيلىها در خانهشان قالى ابريشمى است، سال مىآيد و مىرود يك گرسنه روى اين قالى ابريشمى سير نمىشود. خيلىها با يك خودكار ساده حرفهاى خوبى را مىنويسند، خيلىها با خودنويس گران قيمت هيچ غلطى نمىكنند. اين مسئلهى جوهر داشتن. دانشمند شدن خيلى كتاب نمىخواهد. غيرت دين مىخواهد. غيرت مطالعه مىخواهد. اينقدر بچّههاى فقير درسهايشان خوب است و اينقدر بچّهها كه همه امكاناتى دارند، در درس پيلى پيلى مىخورند. حاج احمد آقا مىگفت: هيچوقت كتابهاى امام دويست تا بيشتر نشد. با دويست تا كتاب دنيا را تكان داد.
ويژگی ششم: حضرت امام و صرفه جويى در زندگى
الگوى مصرف! در اتاق امام سه رقم لامپ بود. ناقل اين آقاى رحيميان است كه در بيت امام بود. نمايندهى آقا در بنياد شهيد. مىگفت: يك لامپ خواب داشت. خيلى لامپ كوچولو بود. مثل اين لامپهاى شيشهاى، كوچولو اندازهى آلبالو بود، ريز، يك لامپ خواب داشت. يك مهتابى داشت. يك لامپ آويز. هروقت امام مىخواست مطالعه كند، هم لامپ آويز را روشن مى كرد، هم مهتابى را. چون مىخواست مطالعه كند بايد نور قوى باشد. وقتى كتاب را كنار مىگذاشت، دست مىكرد اين لامپ را خاموش مىكرد. مىگفت: من مىخواهم شما را ببينم، با يك لامپ هم مىبينم. وقتى مىخواست نماز بخواند، دو تا لامپ را خاموش مىكرد، با لامپ خواب نماز مىخواند. يعنى براى نمازش يك لامپ خواب، براى ملاقات دوستانش يك مهتابى، براى مطالعه دو تا لامپ، الگوى مصرف اين است.
حاج احمد آقا مى گفت: امام آبى را نوشيد. كنار گذاشت. يك دستمالى را برداشت، دَرِ اين ليوان گذاشت. گفتند: اين دستمال را چرا اينجا مىگذارى؟ فرمود: عصرى كه تشنه شدم باقىاش را مىخورم. دور ريختن نصف ليوان آب هم اسراف است و اسراف گناه كبيره است. حالا ما شيلنگ دست مىگيريم، چقدر آب مىريزيم. يك قصه براى شما بگويم. اين را از مقام معظم رهبرى شنيدم. او هم از كارشناسها شنيده بود. در سخنرانى رسمىاش نبود. در سخنرانى مسئولين خدمت ايشان رسيده بودند، ايشان فرمود: يك دهم آب كشور خرج عطش، انسانها و حيوانها و صنعت مىشود. كارخانهها! يعنى انسانها و حيوانها و صنعت يك دهم آب است. نُه، دهم آن براى كشاورزى است. اين كشاورزهاى ما اگر تدبيرى بيانديشند كه يك دهم آب را صرفهجويى كنند، يعنى به اندازهى تمام انسانها و تمام حيوانها و تمام كارخانهها، يعنى يك دهم صرفهجويى كنيم اينقدر است.
امام در الگوى مصرف! اصلًا امام يعنى پيشوا، حالا كه اين را گفتم اين را هم از امام بگويم. يكى از علما مىگفت: وقتى امام از نجف، مىخواست كربلا برود، مىگفت: يك ماشين خوب تهيّه كنيد. گفتيم: آقا شما سر ماشين مىگويى: خوب! مثلًا نمىگويى: يك فرش خوب بخر. يك پارچهى خوب براى لباس بخر. يك غذاى خوب درست كن. اين كلمهى خوب را براى هيچ چيز نمىگويى. به ماشين كه مىرسى، مىگويى: ماشين خوب تهيّه كنيد. ما نمىفهميم چرا راجع به ماشين مىگويى: خوب!؟ امام فرمود: گونى و پتو و نمد، زيلو، موكت، فرش ساده آدم را نمىكُشد. نان خالى آدم را نمىكشد. اما ماشين قراضه آدم را مىكشد. ماشين بايد ماشين سالم باشد. خانه سالم است. حالا گچبرى ندارد ولى پايههايش محكم است. يك جاهايى صرفهجويى غلط است. الگوى مصرف بايد ببينيم كجا خرج كنيم و چه طور خرج كنيم؟
دوستى داشتيم مىگفت: يك كاسهى سفالى داشتم، شكست. خوب بايد دور بياندازم. دلم نيامد دور بياندازم. گفتم: اين اسراف است. خواستم اين سفالها را به هم بچسبانم، 250 تومان دادم چسب خريدم كه يك كاسهى 50 تومانى را به هم بچسبانم. بعد مىگفت: چسب روى لباس ريخت، 250 تومان به اتوشويى دادم. يعنى گاهى وقتها هم همهجا صرفهجويى عاقلانه نيست. خيلىجاها صرفهجويى بىعقلى است. خيلى جاها پول خرج كردن غلط است و خيلى جاها پول خرج نكردن غلط است. اين
كارشناس مىخواهد. مثلًا فيلمبردارى مىشود با يك دوربين درجه يك فيلمبردارى كرد كه اين فيلم تا چند قرن بماند. مىشود با يك دوربينى فيلمبردارى كرد كه بعد از يك مدّت كمى از بين برود دوربين خوب اسراف نيست. گرانترين دوربينها اسراف نيست. براى اينكه اين برنامه براى طول تاريخ ضبط مىشود. ماشين خوب اسراف نيست. فرش دست باف اسراف نيست اگر كسى پول دارد بخرد. فرش دست باف از فرش ماشينى بهتر است. چون فرش دست باف را مىخرى، دست دومّش قيمت فرش ماشينى است. بعد بيست سال كه روى آن مىنشينى، تازه چند برابر قيمت اوّل... بايد نگاه كرد وقتى مىگوييم: اسراف، كسى نگويد: قالى دست باف اسراف است. اين ماشين اسراف است. زود هم نگوييد: اسراف است. ببينيد كارآيى آن چقدر است؟
ويژگی هفتم: امام خمينى و مديريت بحرانهاى جامعه
يكى از خصوصيّات امام مديريت بحران است. الآن در دانشكده مديريت، يك مديريت است به نام مديريت بحران، كه در شرايط حاد طرف چطور تصميم گيرى كند؟ چون امام در كل عمرشان مديريتش بحران بود. يعنى شرايط دائم بحران بود. ليبرالها بحران بود. در جنگ بحران بود. منافقين بحران بود. نمىدانم خلق چه و خلق چه و خلق چه بحران بود. ناامنى مرزها، كومله و دموكرات، بحران بود. ترور شخصيتها، شهداى محراب، ترورهاى كور، ايجاد قانون اساسى، ايجاد قانون خبرگان، اينها همه بحران بود. مديريت بحران، و همّت بلند. آخر بعضى جوانها مىگويند: خدايا! فقط كنكور قبول شوم، همين! هيچ آرزويى ندارد جز اينكه در دانشگاه برود. ولى آرزوى امام چه بود؟ مىگفت: تا رفع كلّ فتنه از جهان، وقتى گفتند: جنگ جنگ تا پيروزى... فرمود: نه تا پيروزى، ما پيروز شويم، يك گوشهى ايران پيروز شده است، بايدآرزوى ما چشمانداز ما باشد كه كل فتنهها از جهان رفع شود... يكبار امام در اعلاميّهاش فرمود: مسلمانهاى همهى دنيا، هسته هاى مقاومت تشكيل بدهند. يعنى ايجاد هستهى مقاومت در كل دنيا. خوب اين چشماندازش كرهى زمين، چشماندازش قيامت. نامه به گورباچف مىنويسد.
ويژگی هشتم: اشك هاى امام
حاج احمد آقا مىگفت: اول امام با دستمال اشكهايش را پاك مىكرد، بعد از مدتى با حوله، يعنى اهل اشك و مناجات بود. اين خصوصيات امام است. براى شادى روح امام و همهى مراجع و همهى شهدا و همهى كسانى كه به گردن ما حق دارند، سه تا صلوات بفرستيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
* برگرفته از کتاب حدیث انتظار(1) – مجموعه کتاب های تبلیغ معارف مهدوی معاونت تبلیغ و ارتباطات مرکز تخصصی مهدوی
نظر شما