به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: زیبایی و ویژگی های آن در گستره تفکر اسلامی، هنر و مخلوقاتی که یک هنرمند آفریده و به مخاطب عرضه می کند، از جمله مواردی است که با وجود طرحِ نه چندان محسوس در شاکله فکری دین، نقش مهمی را در سلسله مباحث فکری اندیشمندان مسلمان بازی می کند.
اصل این مساله که زیبایی و زیبا بودن چه معنایی دارد و به چیز یا به چه شخصی می توان این صفت را اطلاق کرد، همواره از مباحثی بوده است که در میان متفکران ما طرح شده و به طرق مختلفی هم در نظام های فلسفی اسلامی بیان و فلاسفه ما نظرات خود را نسبت به این مبحث ابراز داشته اند.
به تازگی مطلع شدیم، دکتر ابوالحسن غفاری، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اثری با عنوان «فلسفه هنر و زیبایی» را به رشته تحریر در آورده است. بر آن شدیم با توجه به اشراف وی نسبت به موضوع، علاوه بر بررسی مباحث کتاب، دیدگاهش را در مورد فلسفه هنر که از جمله فلسفه های مضاف است، جویا شویم. آنچه که در ادامه می خوانید حاصل این گفت وگو است:
به عنوان نخستین سوال اشاره ای به ماهیت فلسفه هنر داشته باشید، اساسا این گستره و مقوله زیبایی چه جایگاه در دستگاه تفکر اسلامی دارد؟
اساساً فلسفه هنر و زیبایی از زمره فلسفه های مضاف هستند که در آنها مبانی و اصول ویژه ای وجود دارد. هنرمند همواره با مقولههای عشق، زیبایی، ابتهاج، حقیقت، وجود و ... سر وکار دارد و در نگاه او نمیتوان چیزی را تهی از زیبایی و حسن و بهاء دانست؛ لذا به حقیقت می توان گفت هنر همواره با عشق و زیبایی سر و کار دارد. با توجه به آنچه که گفتیم از همین جاست که پرسشهای جدّی و عمیق درباره هنر و زیبایی آغاز می شود: حقیقت و ماهیت زیبایی و هنر چیست؟ چه چیزی زشت و چه چیزی زیبا است؟ چه رابطه ای بین هنر و زیبایی وجود دارد؟ عشق در منظومه هنر چه نقشی دارد و حقیقت و هویت عشق چیست؟ هنر چیست و هنرمند چه کسی است؟
کار هنری از چه عناصری برخوردار است که آن را ماهیتا از کار غیر هنری جدا می کند؟ حکم و قضاوت در باره زیبایی چگونه باید باشد؟ آیا زیبایی امری مربوط به فاعل شناسا و امری سوبژيکتیو است؟ آیا زیبایی و هنر منشأ متافیزیکی دارند؟ آیا زیبایی امری معقول است یا محسوس؟ جایگاه حس و طبیعت در زیبایی چیست؟ چه نسبتی بین فطرت و هنر و زیبایی وجود دارد؟ چه نسبتی بین هنر و زیبایی با دین و فقه وجود دارد؟ این پرسش ها و ده ها پرسش دیگر درباره هنر و زیبایی وجود دارد، که پاسخ به آنها بر عهده فلسفه هنر است.
باید توجه کرد که وقتی در اینجا از هنر سخن می گوییم مراد ما اقسام گوناگون هنر از موسیقی گرفته تا لحن و آواز خوش، شعر و شاعری، پیکرتراشی و تندیس، خوشنویسی و ... است. خوشبختانه، منابع اسلامی بسان گنجینه ارزشمند و دست نخورده است که می توان با مراجعه به کتاب، سنت و سبک و سیره تعامل معصومان(ع) با پدیده ها، بحث هنر اسلامی و فلسفه هنر را طرح کرد، به نظر میرسد بسنده کردن مباحث هنری در حدی که اضطرار فقهی ایجاب میکند، بخشهای بسیار مهم از منابع دینی را مغفول گذاشته است، بخش هایی که مبانی و اصول فلسفه هنر را میتوان از آنها استخراج و استنباط نموده و به تاسیس «حکمت هنر اسلامی» موفق شد.
به تازگی کتابی به نام «فلسفه هنر و زیبایی» به قلم حضرتعالی منتشر شده است، دغدغه تان از پرداختن به این موضوع چه بود و چه مباحثی را در این اثر طرح کرده اید؟
این کتاب که مجموعه مقالاتی از دانشمندان حوزه فلسفه و هنر است شامل مباحث مختلفی می شود از جمله این مسئله بحث شده که وجه ممیز انسان از دیگر آفریدگان، فطرت او است. خداوند ذات و فطرت انسان را عجین هنر و و زیبایی کرده و عشق را قوه محرکه هنرمند قرار داده و در واقع دست و پنجه هنرمند را محل ظهور و تجلی زیبایی قرار داده است، چرا که خداوند خود منشأ و مبدأ هر کمال و جمال است و جهان آفرینش او نظام احسن است که به زیبایی و هنرمندانه و در سزاوارترین حد ممکن از او صادر شده است.
اما در مورد مباحث مطرح شده در این کتاب؛ مسئله هنر و زیبایی در این کتاب در گفتارهای پانزده گانه مطرح شده است؛ هر گفتار در واقع یک مقاله است که توسط متفکران حوزه فلسفه هنر و زیبایی به نگارش در آمده و در دو محور هنر و زیبایی تنظیم و تدوین شده است. در بخش هنر درباره ماهیت هنر و نسبت آن با دین، روش شناسی هنر اسلامی، نسبت هنر با فقه اسلامی، نقش هنر در حیات معقول، تفاوت هنر اسلامی با غیر آن، و موضوعات و مسایلی که در تاسیس هنر اسلامی باید لحاظ گردد، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در بخش دوم مساله زیبایی و ابتهاج و حقیقت و ماهیت زیبایی از منظر حکما، ملاک های زیبایی و علمالجمال اسلامی مورد تحلیل قرار گرفته است.
همچنین، در بحث از ماهیت هنر و نسبت و مناسبات آن با فطرت و دین این مساله مورد توجه قرار گرفته است که فطرت آدمی با دين و هنر الفت ذاتي دارد و دین راستین و هنر راستین هر دو منشأ ماورايي و الهی دارند؛ هر دو حقيقي و از جنس نيازهاي فطري انساناند؛ و دين به مثابۀ تصحيحكنندۀ هنر است و در مسئله روششناسی هنر اسلامی به این مسئله مهم توجه داده شده است که نیاز به روششناسی در هنر اسلامی ضروری است و روش شناسی هنر اسلامی باید در حوزه فرهنگ اسلامی تدوین شود.
تحلیل و بررسی آراء حکمای دیگر درباره هنر و زیبایی و مسئله حکمت و فلسفه زیبایی و اینکه ملاک زیبایی چیست در برخی از مقالات نیز بحث شده است.
یکی دیگر از مباحث این اثر بحث از هنر الهی و شیطانی است در این مقاله براساس اندیشه ملاصدرا می توان گفت هنرها به شهوی، غضبی، شیطانی و الهی قابل تقسیم هستند. از این رو، در نظام فلسفی ملاصدرا نه تنها میتوان از هنر الهی و غیر الهی نام برد، بلکه میتوان هنر را به صفت شیطانی نیز متصف کرد.
مسئله دیگر نسبت و جایگاه هنر در دوره پسامدرن و سيطرهي مجاز است در این مقاله نقش و جایگاه هنر در دوره مدرنیته و پس از آن بررسی شده است؛ نقش خیال و جایگاه آن در خلقت هستی و ارتباط آن با خلاقیتهای ادبی- هنری و همگرایی اسماء و صفات الهی با خیال و هنر قدسی نیز از جمله مقالاتی است که به رابطه میان لایه های معنایی اسماء و صفات حق و شاخصه های قدسی عالم خیال و نیز هنر قدسی پرداخته است.
مسئله خوشنویسی و جایگاه ویژه آن در هنر و تمدن اسلامی و نیز پیوند فلسفی در مطالعات بین رشته ای سینما و شعر با نگاهی به تصویرسازی سینمایی شعر نیز از مباحثی است که در این مجموعه مورد بحث قرار گرفته است.
موضوع دیگر در مباحث هنر و زیبایی این است که گرچه متفکران اسلامی در آثارشان به صورت جسته و گریخته به مسئله هنر و زیبایی توجه داشته اند اما آن را در یک نظام مشخص و معین ارائه نکرده اند لذا به جرئت می توان گفت که در میان متفکران مسلمان معاصر علامه محمد تقی جعفری به این مسئله بیش از دیگران توجه کرده و تحقیقات ارزشمندی را به یادگار گذاشته است، نظر او در باره هنر و زیبایی در بحثی که مربوط به حیات معقول از منظر علامه جعفری است، به میان می آید.
در بخشی از مباحث کتاب عنوان شده که دین تصحیح کننده هنر است، مراد از این گفتار چیست و اساسا مگر هنری که در دست داریم غیر دینی است؟
جواب این سوال در بحث نسبت دين و هنر داده شده است، به نظر ما دین حقیقی با هنری که زاییده فطرت و اشراق و شهود انسان است، تعارض ندارد زیرا هر دو عنصری فرامادی و الهام گرفته از وحی هستند لذا هنری که مورد تصدیق فطرت انسان نبوده بلکه بر خلاف اقتضای فطرت آدمی است در واقع هنر نیست گرچه عده ای بر آن نام هنر گذاشته باشند؛ بنابراین ملاک در همگرا بودن هنر با دین انطباق آن با خواسته های فطرت پاک انسانی است و البته این بحث و جوانب آن باید در جای خود بررسی شود.
به نظرتان پرداختن به مباحثی از جمله گستره فلسفه های مضاف که فلسفه هنر هم جزو آن است، چه قدر می تواند در تحول علوم انسانی موثر باشد؟
امروزه از طریق بسط و گسترش فلسفه های مضاف به توسعه علوم انسانی می پردازند؛ فلسفه های مضاف مبانی و روش و غایات هر کدام از علوم را تبیین می کند؛ در این میان هنر و زیبایی چه به عنوان فن مطرح شود یا به عنوان علم تلقی گردد نیاز به تبیین چیستی و چگونگی و چرایی آن دارد و این بر عهده فلسفه مضاف است بدون شک بدون دریافت و تلقی صحیح از هر علم و میزان کارایی و روشی که آن علم باید به دنبال خود داشته باشد نمی توان تصور صحیحی از آن علم و اهداف و ماموریت های آن علم داشت.
در توسعه علومی که پس از رنسانس در غرب اتفاق افتاد بزرگترین نقش را فلسفه های مضاف ایفا کردند و امروزه تقریبا در غرب ما با فلسفه مطلق روبرو نیستیم بلکه با فلسفه های مضاف مانند فلسفه زیبایی، فلسفه هنر، فلسفه ورزش و .... روبرو هستیم، به نظر می رسد توسعه علوم انسانی از طریق توسعه فلسفه هر علم امکان پذیر است.
نظر شما