به گزارش خبرگزاری شبستان از خرم آباد،
هر بار دشمن از دریچه ای و در قالب توطئه ای جدید به دنبال ضربه زدن به اسلام و مسلمانان با هدف چپاول سرمایه های سرزمین آنان است.
دشمنان اسلام ناب و فرهنگ ایثار و شهادت را سدی در برابر توطئه های خود می دانند و در قالب توطئه های مختلف به دنبال ضربه زدن به اسلام ناب و خدشه وارد کردن به ارزش های والایی چون ایثار و شهادت و وحدت مسلمانان هستند.
بصیرت و هوشیاری در برابر توطئه های دشمنان و درس گرفتن از تاریخ بی شک مهم ترین راه مقابله با توطئه های دشمنان است.
الگو گیری از سیره و منش ائمه معصومین (ع) و مرور زندگی نامه شهدا و ایثارگران برای مقابله با توطئه های دشمنان باید مورد توجه جدی مردم و مسئولان قرار گیرد.
نگاهی به زندگی نامه شهید سید عزیزعلی حسینی
وی در سال 1350 در روستاي ايمان آباد دلفان در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود.
دوران تحصیلی ابتدايي را در يكي ازدبستان هاي نور آباد پشت سر گذاشت.
از همان دوران کودکی به علوم دینی از جمله قرائت قرآن کریم و مراسم مذهبی و راهپیمایی های علاقمند بود.
وی از دوران ابتدایی عضو فعال پایگاه های مقاومت بسیج بود، با این که سن کمی داشت اما هر روز در آرزوی حضور در جبهه هاب نبرد حق علیه باطل بود و رزم با بعثی ها را در سر می پروراند.
با وجود سن کم بارها برای حضور در جبهه ثبت نام کرد، اما هر بار به علت سن کم از ثبت نام وی ممانعت به عمل می آمد.
سال دوم راهنمایی بود که به اصرار زیاد موفق به ثبت نام شد و برای اولین بار به جبهه اعزام شد و با سه ماه حضور فعال در جبهه به خانه برگشت.
وی برای دومین بار پنجم دی ماه سال 1365 به جبهه اعزام شد و در عمليات كربلاي 5 گردان كميل گروهان كر بلا حضور داشت.
سرانجام در تاريخ 27 دی ماه سال 65 به درجه رفيع شهادت نا ئل گرديد.
از مرگ هراسي ندارم و تا خون در رگ دارم از اسلام دفاع مي كنم
مادر شهید در نقل خاطره ای از شهید سيد عزيز علي حسيني، گفت: فرزند شهیدم از همان دوران کودکی روحیه ای قوی داشت و در مجالس مذهبی با عشق شرکت می کرد.
وی با اشاره به علاقه شهید به قرائت قرآن، افزود: وی از دوران کودکی با خدا انس داشت و با سن كمي كه داشت در گروه مقاومت بسيج مشغول فعاليت شد.
مادر شهید، ادامه داد: بيشتر كتاب هايي كه شهید مي خريد کتاب های دینی و مذهبی بود و وی وقت زیادی از روز خود را به عبادت و راز و نیاز مشغول بود و وجودش سرشار از معنویت بود.
وی افزود: با سن کمی که داشت همیشه در آرزوی شهادت بود و همه اعضای خانواده و اقوام از روحيه قوي و شجاع او بسيار متعجب بودند.
مادر شهید، ادامه داد: پس از اينكه جنگ شروع شده بود، شهيد ما به بنده پيشنهاد كرد كه مي خواهم به جبهه بروم من به او گفتم فرزندم چگونه با اين سن كم ميخواهي بروي در خانه بمان بعد از مدتي پدرت نيز به همراهت مي آيد تا با هم برويد.
وی افزود: پسرم جواب داد، مادر به خدا قسم نمی توانم وقتی جبهه نیاز به نیرو دارد، آرام بمانم.
مادر شهید، بیان کرد: هر بار عذر و بهانه ای می آوردم اما با وجود سن کم هر بار به طریقی من را راضی می کرد و بلاخره نتوانستم مانعی برای رفتن وی به جبهه باشم.
وی با بیان اینکه فرزندم برای براي رفتن به جبهه شوق و اشتياقي وصف ناپذير داشت، اظهار داشت: وی پس از چند ما ه جنگيدن براي ديدن خانواده برگشت كه پس از ديدار با خانواده، دوستان و آشنايان با شوق خاصی در مورد جبهه تعریف می کرد و سعی داشت جوانان را به جبهه رفتن تشویق کند.
وی افزود: دوباره سعی کردم از رفتن منصرفش کنم و از هردری برای راضی کردن پسرم نوجوانم صحبت کردم،که عزیزعلی ناراحت شد و با لحن دلگیری جواب داد، مادرعزيزم بنده انتظار نداشتم شما با اين ايماني كه به خدا داريد اين پيشنهاد کنید، ديرتر به جبهه بروم و پشت جبهه را خالي بگذارم.
مادر شهید، ادامه داد: فرزندم ادامه داد: مادر جان به خدا قسم اگر درك كني كه جبهه چگونه نيازمند نيرو است، شما هم با اينكه زني هستي خانه و بچه هايت را رها مي كني و با ذوق و اشتياق تمام برای دفاع از اسلام راهي جبهه مي شوي.
وی افزود: پسرم ادامه داد، مادر مگر دفاع از اسلام، دفاع از خودمان نیست و اگر به جبهه برویم دشمن را شکست خواهیم داد و دست تعرض دشمنان را از خاک وطن کوتاه کرده ایم.
مادر شهید، ادامه داد: از سخنان فرزندم متعجب شدم، گویی در برابر عقل و منطق محکم فرزندم راضی شدم و با خودم زمزمه كردم كه فرزند كوچكم اين سخنان پر فيض را چگونه براي مادرش باز گو مي كند.
وی ادامه داد: فرزندم در ادامه گویی متوجه ذهنیات من شده باشد، ادامه داد، مادر به خدا قسم درك مي كنم و مي دانم كه تو نيز مادر هستي و دوست داري كه فرزندت در كنارت باشد، اما دوري از شما را با پيروزي اسلام و شادي رهبرمقايسه كن.
وی بیان کرد: فرزند نوجوانان، تاکید کرد، مادر جان به خدا قسم از مرگ هراسي ندارم و تا خون در رگ دارم از اسلام دفاع مي كنم و نمي گذاريم دشمنان اسلام به حريم اسلام تجاوز كنند.
مادر شهید ادامه داد: با پایان حرف های فرزند، ناخودآگاه گریستم و به فرزندم حق دادم در راه عقایدش تلاش کند، و به او گفتم، فرزندم از رفتن شما به جبهه افتخار مي كنم و شهادت تو را نيز كه از بزرگترين آرزو هايت مي باشد افتخار مي دانم و برايت آرزو می کنم به آرزويت برسی.
وی ادامه داد: قبل از آخرین اعزام، فرزندم صدایم زد و گفت مادر غسل شهادت چگونه است، من با تعجب پرسیدم، فرزندم خودت باسواد هستی و می دانی، چرا از من می پرسی؟
مادر شهید، ادامه داد: فرزندم بلا فاصله جواب داد مادر عزيزم من غسل شهادت را مي دانستم اما براي اينكه بدانم از اين گفته من ناراحت مي شوي يا نه اين سوال را كردم
.
فرزندم شهد شهادت را در سایه معرفت و ایمان نوشید
پدر شهید، سيد عزيز علي حسيني، هم در نقل خاطره ای، گفت: فرزند ما به رغم انیکه سن کمی داشت همیشه به عبادت خدا شوق داشت و افراد خانواده را برای اقامه نماز اول وقت تشویق می کرد.
وی با بیان اینکه فرزندم شهید شهادت را در سایه معرفت و ایمان نوشید، افزود: فرزندم با سن کمی که داشت، اما معرفت و ايماني حقيقي نسبت به پروردگار داشت.
پدر شهید با بیان اینکه، نور ایمان در دل او را راهی جبهه کرده بود، افزود: در سایه شناخت و معرفت به الله بود که براي جنگيدن و پيروي از دستور خدا و رهبر كبير انقلاب، راهیی جبهه شد و جان خود را در راه عقاید و برای دفاع از خاک وطن اهداء کرد.
خاطره ای به نقل از همرزم شهید
حسين علي كريميان، همرزم شهيد، در نقل خاطره ای، گفت: سید عزیزعلی، اخلاقی حسنه داشت و با عشق خاصی در جبهه حضور داشت.
وی با بیان اینکه درعمليات كر بلاي 5 شلمچه همراه و همسنگر شهيد حسيني بودم، افزود: در آخرين روزهايي كه با هم بوديم روحيه اش خيلي تغيير كرده بود و گویی خوشحال تر از هميشه بود.
کریمیان، اظهار داشت: در شب آخر هنگامي كه در سنگر نماز مي خواند من با لحن شوخي به او گفتم كه مگر خسته نمي شوي اين قدر نماز مي خواني نكند مي خواهي شهيد شوي، که با لبخند روبه من گفت، آرزو دارم كه شهيد شوم اما گویی لياقت آن را ندارم.
همرزم شهید، ادامه داد: فردای آن روز در تاریخ 11 اسفندسال 65 در كنار اروند رود در جزيره با روين به دست بعثيان عراقي به مقام والاي شهدات رسيد.
نظر شما