خبرگزاری شبستان: دربارة اسلامی کردن علوم، سخن فراوان گفته شده و میشود. اسلامی کردن علم به اسلامی کردن جهان بر میگردد و اسلامی کردن جهان نیز راهی جز بازگشت به قرآن ندارد. همانگونه که خدای بزرگ "...الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیم"1 است، کتاب وی نیز چنین است. اما واقع امر این است که ما در حد سخن و کلام به این مطلب اذعان داریم و در عمل چنین نیست.
قرآن در منظومه فکری و اندیشگی و ستادهای اندیشهساز ما اول و آخر و ظاهر و باطن نشده است. امروز صحبت از تولید علم میکنیم، کاش همانگونه که برخی از بزرگان گفتهاند، سخن از استخراج علم از قرآن نیز میکردیم.
علامه طباطبایی فرموده است: "علوم حوزوی بهگونهای تنظیم شدهاند که بههیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند! بهطوری که شخص متعلم میتواند تمام این علوم را از صرف و نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فراگرفته به آخر برسد و آنگاه متخصص در آنها بشود و ماهر شده در آنها اجتهاد کند، لکن اساساَ قرآن نخواند و به جلد آن هم دست نزند! در حقیقت برای قرآن چیزی جز تلاوت کردنش برای کسب ثواب و یا بازوبندی فرزندان که از حوادث روزگار حفظشان کند، چیزی نمانده است؛ حال اگر اهل عبرتی، عبرت بگیر!"2
شهید ثانی در کتاب "منیةالمرید" در باره شالودة قرآنی که باید پایبست دیوار و بنای علم و اندیشه ما باشد، میگوید: "مهمترین وظیفة شاگرد ـ که از لحاظ اهمّیت در درجة نخست قرار دارد ـ این است که با دقت و اهتمام ویژهای حفظ دقیق و درست قرآن را آغاز کند، زیرا قرآن اساس همة علوم میباشد. دانشمندان سلف، گذشته از علم حدیث، دیگر علوم اسلامی همچون فقه را منحصراً به کسانی تعلیم میدادند که حافظ قرآن باشند. اگر طالب علم، دست اندرکار حفظ قرآن گردد، باید سعی کند خویشتن را سرگرم کارهای دیگر نسازد که منجر به نسیان پارهای از قرآن شود، بلکه باید همواره استمرار عمل و همبستگی خود را با خواندن و مرورِ قرآن حفظ کند. شاگرد باید پس از حفظ قرآن، به سایر علوم مربوط به قرآن روی آورد و آنها را به طور دقیق و درست فراگیرد و ذیل آن فنون را بشناسد، و در فراگرفتن کلیاتِ فنون و صناعتهای علمی، فنون مهمتر را به ترتیب بر فنون دیگر ترجیح دهد".3
طلاب بیشتر با قرآن ارتبط داشته باشند
حجتالاسلام قرائتی میگوید: اسلوب حوزهها باید به گونهای باشد که طلاب بیشتر با قرآن سر و کار داشته باشند؛ چه اشکالی داشت اولین روزی که من طلبه شدم به جای ضرب زیدٌ عمراً میگفتند "ضَرَبَ اللهُ مَثَلا"؟!4 یک اشتباهی که کردیم و کلاه سرمان رفت این بود که میگفتند: اگر درسهای حوزه را بخوانید، قرآن را بهتر میفهمید و من شهادت میدهم که دروغ است؛ زیرا وقتی یک طلبه (تنها با اکتفا به همان دروس) در جامعه آمد، یک حجتالاسلام فلج است؛ یعنی دستش از قرآن و نهج البلاغه کوتاه است."5
"امروزه در کشور مصر کسی عالم و روحانی نامیده میشود (معادل حجتالاسلام در ایران) که حافظ قرآن باشد. همچنین محلهایی جهت تعلیم قرآن در تمام استانها و اماکن مصر گستردهاند و گاه ممکن است شخصی با داشتن شصت سال سن، وارد این اماکن شود و قرآن را فراگیرد و حفظ کند".6
آیات و روایات متعدد در باب جامعیت قرآن و تبیان بودن آن برای هر چیز آمده است که اگر امت اسلامی، نخواهد به هر جهت آنها را به عین یقین بنگرد و بهتبع، بنا را بر استخراج علوم از قرآنکریم بگذارد، باید دستکم جایگاه اولویت و تقدم را برای قرآن کریم در این بین محفوظ دارد و دانشهای گوناگون را دستکم، قبل از ترویج و رسمیت بخشیدن به تأیید کلامالله رسانیده و آنها را با آن همسان و همساز نموده باشد.7
به راستی اگر ما امروزه سورة "لإیلاف" و "کوثر" را نمیداشتیم، چه فرقی به حالمان میکرد؟! اگر سورههای "فلق" و "بینه"، در قرآن نبودند، چه خللی در ادارة زندگی ما پدید میآمد؟! سورة "تکاثر" در جامعة ما چهکاره است؟! سیاست اقتصاد و نظام تعلیم و تربیت ما از این سوره چه بهرهای دارند؟! اگر سورة "بروج" و دهها سوره مثل آن در قرآن نبود، اخلاق و رفتار و برنامهریزیهای کدامیک از ما زیر و رو میشد؟! سورههایی که هر یک از آنها ـ بنا بر روایات متعدد ـ میتواند ما را بینیازترین و غنیترین انسانهای روی زمین گرداند، در زندگی ما چه جایی دارند؟
به گفتة متفکر و مصلح قرآنی سید جمالالدین اسدآبادی مسلمانان معتقد در آغاز، هنگامی به فراگیری علومی همچون فلسفه افلاطون و ارسطو، طب بقراط و جالینوس و هندسة اقلیدس و نجوم بطلمیوس همت گماشتند که پایههای ایمان خود را استوار کرده بودند؛ مسلمان امروزی نیز تنها باید زمانی به فرهنگ و تمدن اروپایی روی آورد که دین خود را به خوبی شناخته، توان نقادی آن تمدن را داشته باشد.
سید قطب معتقد است نباید فلسفة واقعی و حقیقی اسلام را نزد ابنسینا و ابنرشد و فارابی و امثال آنان طلب نمود، که فلسفة همة اینان سایههایی از فلسفة یونان است؛ بلکه فلسفة اسلامی، فلسفه ای است که از بطن قرآن و حدیث پس از فراگیری و فهم قرآن استخراج شود. 8
بنده نمیخواهم در اینجا حرف انقلابی بزنم. بعضی میگویند در حرفهای بالا نوعی تحمّس وجود دارد و واقع امر امروز تفاوت کرده و دیگر بسان گذشته و اوضاع مثلاً چهل سال پیش نیست. اما باید دید چند درصد تفاوت کرده است و باید دید مثلاً نظر کسی مانند حضرت استاد جوادی آملی در این زمینه چیست؟ میبینیم نظرات این بزرگان که گاهی در سر درس نیز اعلام میشود، حاوی تفاوتی بنیادین نیست.
یا با توجه به سخنی که در بارة فلسفه و فلسفة یونان گفته شده، بنده شخصاً به فلسفة غرب علاقهمندم و تا جایی که بتوانم در این زمینه تتبع کرده و منابع دست اول را به زبان اصلی از نقاط مختلف ایران و غیر ایران تهیه میکنم و نزد برخی از اساتید زانو میزنم. سخن ما طرد و نفی علوم و فنون دیگر که عصاره هزاران سال تفکر است، نیست، بلکه میخواهیم بر یک نقطه و نکته انگشت بگذاریم و آن این که: بین کسیکه قرآن دیدگان وی را در دانشهای دیگر بگشاید و کسیکه دانستههای دیگر خواسته باشد دیدگان وی را در قرآن گشوده باشد تفاوت بسیار زیاد است.
چیزی که ما الآن داریم، حالت اخیر است. ما برنامهریزیای نداریم که اندیشة طلبه یا دانشجو را به واقع "قرآنمحور" بار بیاورد. کم نبوده و نیستند کسانیکه مدارک و مدارج بالای قرآنی را گرفتهاند، اما از روانخوانی قرآن محروماند! اما ما در مقابل، زبان و اندیشه و ادبیاتی به کلی متفاوت از دیگران را در کسانی میبینیم که مثلاً در مصر و سودان و احیاناً ایران، در سنین پایین، قرآن را حفظ کرده یا آن را به خوبی فرا گرفتهاند، سپس بیست سال، چهل سال، پنجاه سال، بر روی آن بستر و شالوده قرآنی بالیده، گفته و فکر کردهاند. شما هنگامی که با این اشخاص نشست و برخاست میکنید، به واقع اندیشه و ادبیاتی به کلی متفاوت از دیگران را احساس میکنید.
قرآن شالودة قلب راپایهریزی میکند!
قرآن شالودة قلب راپایهریزی میکند. اگر ما بخواهیم یک "بنیان مرصوص" بنا کنیم. شالودهریزی آن باید با سخن خدا باشد. پیغمبر اکرم(ص) وقتی صاحب رسالت شدند فرمودند: "کأنما کُتِب فی قلبی کتاب؛9گویی کتابی در قلب من نوشته شده." اگر این کتاب درست در قلب جا بگیرد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یعنی روی این اسکلت - اسکلت قرآن که داخل قلب و سینه شکل میگیرد- تمام معارف بشری را میتوان کلاسه و منظم جا داد و استوار حمل کرد. اینها شعار و ادعاهای تبلیغی و رسانهای نیست. امروز خوشبختانه این سخنان حداقل در جای خود تا حد زیادی قابلیت تبیین و اثبات دارد. سخنانی که دربارة ظرفیتها، تواناییها و عظمت زبان قرآن که علم خدا و "تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ"10 است گفته میشود با برخی از آلات، ادوات و محاسبات جدید قابل محاسبه و قابل تبیین است.
آیتالله معرفت خدمات مهمی در وادی علوم قرآن انجام دادهاند. نگارش یک دوره علوم قرآنی از سوی یک فقیه شیعی به آن زبان عربی فاخر، کار کمی در قرن گذشته نیست؛ هر چند این کار از برخی نگرشها و نگارشهای ناتمام، عاری و بری نبود. ایشان در دروس خود بارها یادآوری میفرمودند که من در برابر این "دیدگاه افراطی" که قرآن را تبیان کل شیئ میخواند، ایستادهام. برخی اساتید و بزرگان هم با من تماس گرفته و از این ایستادگی که من داشتهام تقدیر کردهاند. ایشان همچنین قائل به "نظریه تراوشی" بودند؛ یعنی اینکه "خداوند قصد بیان هدایت انسانها را داشته، اما برخی اشارات و نظرات علمی هم در بیان او تراوش کرده است".
جمهوری اسلامی باید از خطابها و نظریات قرآنی بینالمللی برخوردار باشد
ما میتوانیم دو نوع تفسیر و بیان قرآنی تصور کنیم: یکی تفسیری که در اداره یک درس دو واحدی و اقناع و اشباع دانشجویان آن در میماند و دیگری تفسیری که در امتداد قول "حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ"11 و "قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلا بَلِیغًا"،12بلیغ و بالغ است و تشنگان را سیراب میکند و آنان را به بلوغ فکری و فرهنگی میرساند. ما امروز به خطابی قرآنی از این نوع اخیر، خطابی که برای دیدهها و سینههای گشوده باشد و پنجرههای باز و آفاق وسیع را هدف گرفته باشد بسیار نیازمندیم؛ هم برای خودمان و این خیل جوانان و نیازمندان در دانشگاه ها و جاهای دیگر و هم برای بیرون از کشور. جمهوری اسلامی میبایست از خطابها و نظریات قرآنی بینالمللی برخوردار باشد و میبایست تبلیغ دینی ما را در خارج از کشور با این رویکردها بشناسند. کم نیستند جاهایی که بودجههای بزرگی برای تولید اندیشه ناب قرآنی هم برای داخل و هم برای خارج کشور در اختیار داشتند، اما آن بازدهی که متناسب با امکانات آنان باشد به دست نیامد.
رشته های علوم قرآنی از نارسایی های بسیار رنج می برند
با توجه به آنچه گفته شد، باید بگوییم که "علوم قرآنی" نیز بخشی از علومانسانی کشور است، بخشی کوچک و نحیف از آن! یعنی رشتة علوم قرآنی، یک رشتة کلیدی و مبنایی در نظام آموزشی جمهوری اسلامی نیست! بلکه تنها رشتهای است در عرض و بلکه پایینتر از برخی رشتههای انسانی دیگر. این رشته که میبایست در استخراج نظریات مبنایی و ناب رشتهای مادر باشد، از آغاز تأسیس خود تاکنون از نارساییهای فراوانی رنج برده است. متأسفانه باید گفت که اصل طراحی این رشته، روح قرآنی نداشت، بلکه از همان آغاز بر برخی مبانی دیگر بنا نهاده شد و به مسیر دیگری رفت.
چندین سال پیش یکی از اساتید ارجمند علوم قرآنی کشور طی مصاحبهای در نشریة گلستان قرآن گفته بود: راه نجات علوم قرآنیِ کشور، تعطیلی آن است. این استاد بزرگوار قصد طعن و مزاح هم نداشت بلکه مقصودشان این بود که اگر این رشته تعطیل شود، برخی از عزیزان و افرادِ "قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ"13 سایه خود را از سر آن کم خواهند کرد و مجال برای نیازمندان واقعی و تشنگان مَعین قرآنی گشوده خواهد شد. همان کسانیکه قرآن در بارهشان میگوید: "وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَىوَهُوَیَخْشَىفَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى"14به عرصه تکاپو وارد خواهند شد. این افراد می توانند از رشتههای دیگر دانشگاهی باشند و اگر ما بتوانیم پژوهش را سامان و سازمان درستی بدهیم، آنان میتوانند به انجام پژوهشهای ریشهدار بین رشتهای دست بزنند.
رشتهای که الآن هم اکنون "علوم قرآن و حدیث" نام گرفته، میخواهد قرآن و حدیث را با هم تعلیم بدهد! چنین چیزی ممکن نیست. آیا میشود به دانشجویی که روانخوانی قرآن را نمیداند لیسانس قرآن داد؟ آیا میشود به کسی که در عمرش یک بار یک صفحه حدیث را با صدای بلند و با منظوری تعلیمی یا تعلّمی نخوانده است دکترای علوم قرآن و حدیث داد؟ در حالی که در برخی کشورهای اسلامی، سالها خواندن ترتیبیِ حدیث نزد استاد و شناخت معایب متنی و سندی و رفع اشکالات مختلف نزد اساتید متبحّر، از کارهای اصطلاحاً بیسیک و روتین آنهاست.
ما مسلمانان، از آنجا که نتوانستیم عظمت و وسعت و رقای باور ناکردنی قرآن را درک کنیم، در طول تاریخ اسلام، تا آنجا که توانستیم، آن را از مقام حقیقی خود تنزّل دادیم، تا جایی که رو در روی خدا ایستادیم و با کلام او مقابله کردیم! او در کمال صداقت و حقیقت و به قول علامه طباطبایی با بیان و دلالتی روشنتر از آفتاب15 فرمود که این کتاب "تبیان" همه چیز است، امّا ما که جرعهای از "تبیان قرآن" را نچشیده بودیم، حرف خدا را باور نکردیم و صریحاً گفتیم و نوشتیم که این قرآن نمیتواند تبیان همه چیز باشد، بلکه تبیان بعضی چیزهاست! حقیقتهای قرآنی را مَجاز گرفتیم، هر چه میتوانستیم دایرة تبیین و هدایت و شفای قرآن را محدود کردیم، برای آیات قرآن هر چه ممکن بود، محذوف و مقدّر فرض کردیم، و قرآنی برای خود آفریدیم که نه تنها "تبیان" همه چیز نیست، بلکه عملاً ثابت کردیم که این "همه چیز" است که تبیان آن است!16 "وَ لَقَد ضَرَبنَا لِلنّاسِ فِى هذا القُرآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئتَهُم بِآیةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن أَنتُم إِلّا مُبطِلُونَ * کَذلِکَ یَطبَعُ اللّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لایَعلَمُونَ * فَاصبِرْ إِنَّ وَعدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لایَستَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لایُوقِنُون"17
پینوشتها:
1 . حدید/3.
2 ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 5، ص 450.
3ـ العاملی، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، ص 416ـ417.
4 ابراهیم/24.
5 . بینات، شماره 9، بهار 1375، گفتگو با حجت الاسلام قرائتی.
6ـ مؤسسة استاد مطهری، زندگی نامه قاریان مشهور جهان، ص 87.
7ـ ر.ک. حکیمی، مکتب تفکیک، ص 18 و 52.
8ـ احمدی، سیدقطب آیت جهاد، ص76. در این زمینه همچنین ر.ک. خوشمنش، بیداری و بینالملل اسلامی با مروری بر نقش داعیان قرآنی در دو سدة اخیر، ص 142.
9. بحارالانوار، ج15، ص 363.
10 . نحل/89.
11 . قمر/5.
12 . نساء/63.
13 . رعد/33.
14. قصص/8 الیٰ 10.
15ـ طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 55.
16ـ لسانی فشارکی، زبان قرآن، ص 22. نگا. خوشمنش، حمل قرآن، پژوهشی در روش شناسی تعلیم و تحفیظ قرآن مجید، ص 270.
17ـ روم/58 الیٰ60.
منبع: ماهنامه معارف
پایان پیام/
نظر شما