به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، کتاب «دوستی که هیچ وقت نمی میرد» نوشته «حجت الاسلام هادی قطبی» از سوی انتشارات بهار دلها منتشر شده است. این کتاب با بررسی مجموعه داستان هایی جذاب و توحیدی و با پیامی عمیق، خداوند را به عنوان دوستی که هیچ وقت نمی میرد، در زندگی انسان معرفی می کند. گفتگویی با نویسنده این کتاب که از اساتید حوزه و دانشگاه است، ترتیب دادیم که بدین شرح است:
چرا چنين کتابي نوشتيد؟
يکي از مشکلات فکري و فرهنگي نه ما و کشور ما بلکه همه انسان ها، عدم آشنايي با خداوند و حتي نديدن و حس نکردن اوست. آنقدر سرگرم خود و مشکلات دنيا شده ايم که رنگ و بوي خدا را در زندگي فراموش کرده ايم. در حالي که او نزديک ترين کس به ماست و در حقيقت همه هستي ما از اوست. کمترين کار اين است که جايي براي او در زندگي شخصي و اجتماعي خود تعريف کنيم. بايد روي او حساب کنيم. قدم اول، معرفي او آن هم از روي نشانه هايي است که از خود بر جاي نهاده است. کتاب «دوستی که هیچ وقت نمی میرد» بخشي از آن نشانه ها را يادآوري مي کند.
موضوع کتاب چيست؟
موضوع کتاب درباره خدا و اينکه او چه قدر در زندگي ما نقش دارد ولي متأسفانه به هيچ وجه ديده نمي شود. در واقع و به اصطلاح فلسفي نوعي شهود عرفاني که براي همه قابل تجربه است. در خقیقت اين کتاب به نوع نگاه ما به دنيا و زندگي را جهت مي دهد. به بدترين حوادث اگر از زاويه توحيدي نگاه کنيم، خدا را هم باور مي کنيم و هم حس مي کنيم و مي فهميم که اين حادثه به نظر وحشتناک چقدر هم لازم و به هنگام بود.
داستانهاي توحيدي را چگونه انتخاب کرديد؟
داستانها را از ميان تجربه هاي شخصي، داستان هاي خارجي و ايراني و نيز حکايت هاي ناب عرفاني در آثار ديني و ادبي انتخاب کردم؛ از حکايت يک مسيحي تا سخن گفتن خدا با موسي. البته کتاب «دوستی که هیچ وقت نمی میرد» نواقصي هم دارد که سعي شده است در چاپ جديد برطرف شود و نمونه هاي ديگري هم اضافه شوند.
مخاطبان اين کتاب ببيشتر چه کساني هستند؟
همه مردم؛ حتي آنها که خدا را حس کرده و مي کنند. حتي روحانيت و مبلغان دين چون همه ما به تذکر نيازمنديم اما قطعا اثر گذاري آن براي نوجوان ها بيشتر است.
اين کتاب حاوي چه درسها و نکاتي براي خواننده است؟
اينکه خدا با اينکه همه جا هست،اما چقدر غريب و مظلوم است و اين بي اعتنايي ما انسان ها به او نوعي ظلم به اوست.
دوم اينکه از اين فاصله ما با خدا، کسي که ضرر مي کند ما هستيم نه او.
سوم اينکه روي خدا بيش از آنچه که ما بندگان فکرش را مي کنيم، بايد حساب کنيم و مي توانيم.
دوستي با خدا چه تاثيري در زندگي ما خواهد داشت؟
بيش از آنچه فکرش را بکنيد، دوستی با خدا اثرگذار است. با دوستی با خدا تمام انرژي هاي مثبت را جمع کرده ايد، به قدرت مطلق و شکست ناپذير مجهز شده ايد و همچنین به گمشده اصلي بشر که آرامش است، دست يافته ايد و بالاخره اينکه ارزش خودتان را بالا برده ايد و ديگر خود را به هر چيزي نمي فروشيد. زندگي مي شود با او، براي او و به خاطر او و اين خيلي لذت بخش است. ديگر فقر و ثروت شما را از او غافل نمي کند و هميشه فکر مي کنيد چه کار کنيد که دوستتان راضي باشد.
اينکه فقط او را دوست داشته باشي و کارهايت را فقط به همين دليل انجام دهي، ارزش کار را بالا مي برد. مثل اينکه شما نماز بخوانيد براي اينکه جهنم نرويد، يا بخوانيد براي اينکه به بهشت و حور و پري و سيب و گلابي برسيد و يا اينکه نماز بخوانيد چون خدا دوست دارد! خيلي تفاوت است.
يکي دردو يکي درمان پسنديد/ يک وصل و يکي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران/پسندم آنچه را جانان پسندد.
دوستي با خدا چنين تأثيري خواهد داشت. اما قدم قدم و کم کم.
يک دوست خوب چه ويژگي هايي دارد؟
اگر بخواهيم در يک کلمه بگوييم، همان سخني است که به گفته شهيد مطهري سخن تمام انبياء بوده و نيز مي توان ادعا کرد که همه ائمه معصومين(ع) به آن دستور داده اند و آن این است که آنچه براي خود مي پسندي براي ديگران بپسند و آنچه براي خود نمي پسندي براي ديگران هم نپسند. اين شاه کليد روابط اجتماعي است و تمام دوستي ها بر اين مبنا پايدار است.
ويژگي دوم يک دوست خوب، صداقت در گفتار و رفتار است که به آن وفاداري هم مي گويند.
ويژگي آخر اينکه در غم ها و تنهايي ها و مشکلات تو را تنها نگذارد و از کمک کوتاهي نکند. انگار خودش گرفتار شده است و اين در واقع همان نکته اول است.
همچنين يک دوست خوب از دوستش دفاع مي کند و آبروي او را آبروي خودش مي داند.
آيا توانستيم خدا را به عنوان يک دوست به افراد به خصوص کودکان و نوجوانانمان معرفي کنيم؟
متأسفانه خدا را نه به نوجوانان، بلکه به بزرگترها هم نتوانسته ايم معرفي کنيم. بيشتر در قالب کتابهاي درسي يک خداي خشک و خشن که فقط دستور مي دهد و مجازات مي کند، معرفي کرده ايم. در تربيت فرزند، از خدا به عنوان يک موجود ترسناک و عذاب کننده ياد کرده ايم. البته تقصيري هم نداريم، چون دنبال نشانه ها نرفتيم و او را نشناختيم و ما هم همانجور که اشتباهي خدا را شناختیم، به اشتباه هم معرفي کرده ايم. با اينکه بزرگ شده ايم اما فکر مي کنيم خدا در آسمان است! در فيلمها و گفتگوهايمان مي گوييم "به خدايي که اون بالاست" ! بزرگ شده ايم اما فکرمان درباره خدا خيلي کوچک است و اين بزرگترين توهين به خداست.
به نظرم بايد يک کار جدي و قوي درباره فکر درست و درست فکر کردن آنهم درباره خدا شروع کنيم. از خانواده ها و بعد مراکز آموزشي. تا حضور خدا به عنوان يک موجود تعيين کننده و مدير و مدبر نظام آفرينش در تمام زندگي احساس شود. بدانيم افتادن يک برگ درخت به خواست اوست؛ نه فقط حوادث بزرگ مثل زلزله و سيل...که آنهم برايش دليل طبيعي و علمي بتراشيم. خدا مي گويد«من مشکلات را برايتان به وجود مي آورم تا سراغ من آييد و کمک بگيريد». ولي متاسفانه راه ديگر مي رويم و مي خواهيم سند و برنامه کفار را در کشورهاي مسلمان براي کودک و نوجوان بي گناه و بي سلاحمان اجرا کنيم و اين بزرگترين جنگ رواني و جهاني و ظلم به حقوق بشر و کودک است.
و نکته آخر....
حقيقت اين است که اين کتاب چند صفحه اي، يک صدم يا هزارم آنچيزي نيست که بايد درباره خدا بدانيم و بگوييم. از درياي خداشناسي آنهم با کمک فطرت و تجربه عرفاني هر کس با هر اعتقاد و مذهبي که باشد بر می دارد. تا آنجا که به من اطلاع دادند، هر کسي که کتاب «دوستی که هیچ وقت نمی میرد» را خوانده، نگاهش عوض شده است. فکر نمي کرده اينقدر خدا نزديک باشد و راحت و دوست داشتني باشد، بتوان با او حرف زد و او همان لحظه براي تو جلوه کند. قطعا وقتي از او کمک مي گيريد، او از طريق واسطه هايي به شما کمک مي کند و اين نگاه مي تواند در تمام زندگي جاري باشد که بله، خدا به دادم رسيد. به نظرم هر کس مي تواند با اندکي دقت و فکر در زندگي خودش، نشانه هايي از معجزات خدا را پيدا کند. مرحوم علامه جعفري(ره) مي فرمود« اگر هر کس يک تجربه از حضور خدا در زندگي اش را بنويسد؛ يعني آنجاها که خدا را حس کرده، چندين جلد کتاب خواهد شد» .
نظر شما