خبرگزاری شبستان- رشت: سالی هست که این دکان پابرجاست. این را آهنگر پشت کوره میگوید. بام دکان آنقدر کوتاه است که میتوان راحت سفالهای قرمز قاشقی روی آن را برچید. اما نه، کوتاهی سقف نشان میدهد آستانه در چندین دهه آسفالت بر آسفالت کوچه را تاب آورده و این چنین فرو نسشته و در گذر سالیان و هرم گرمای کوره ذغال، سفالهای سقفش کم ارتفاع و دست یافتنی شده است.
فصل باغ و بیجارکاری که شروع میشود، کوره آهنگری «اوستا حسن» هم دم مدام گُر میگیرد. اصلا از زمانی که آهن کشف شد و انسان توانست ابزارهای جنگی بسازد، کشاورزی هم رونق یافت. انسان عصر آهن، به مراتب از انسان دوره سنگی راحتتر زندگی میکرد.
لابه لای ابزارهای تولید شده -که جلوی درمغازهی اوستا حسن چیده شده است- صدای چکش و سندان به گوش میرسد. اما اوستا حسن آهنگر، پیشبند چرمی «کاوه» را ندارد. آهن گداخته با قوت بازویش نرم میشود و یک مرتبه گرمای داس و داره در حوضچه آب گوشه مغازه به سردی میگراید. بخار و دود در فضا میپیچد و لبخند رضایت مشتری از «داره» ای که تعمیر شده به قوت بازوی آهنگر میافزاید.
اجناس چینی هم لابه لای تولیدات این آهنگر رشتی دیده میشود. این را می شود از حالت و رنگ «بُلو»، « چکش»، «شن کش» و «بیلچه» فهمید. البته اوستا حسن آنقدر صداقت دارد که به مشتری بگوید کدام جنس اعلاتراست و کدام یک تولیدات برادران چشم بادامی.
قیمت «داره» را میپرسم، پاسخ میدهد:« برای چه کاری میخواهی؟ اگر برای باغچه میخواهی، پولت را هدر نده یکم ضعیفتر هم باشد، کار تو را راه میاندازد. اما اگر برای بجارکاری و سر باغ میخواهی جنس خوب ببر. با فنر پیکان درست کردم فقط مراقب باش به سنگ نزنی. هر وقت هم کند شد بیار خودم برات تیز میکنم.»
مشتری دیگری برای خرید چکش آمده. اوستا حسن توضیح میدهد:« دسته داره از چوب درخت جنگلی است و خیلی محکم است. هر وقت دیگر کار نداشتی مثلا یکماه دیگر نخواستی استفاده کنی، چند روزی بینداز داخل آب تا چوبش باد کند و دوباره داخل بدنه تیغه محکم شود. بعدا هم تیغه را روغن بمال بگذار یک گوشه. اینجوری عمری برایت کار میکند.»
روزگاری در محله پیرسرای رشت، همه صاحب حرفهای تولیدی بودند. سرتاسر این محور از دهنه سام تا ابتدای طالقانی عمدتا مغازه خراطی بود و توک و توک آهنگری. حالا به عدد انگشتان دست مغازه تولیدی پیدا میشود.
«استاد حسن حسینی صیقلانی» آهنگر پیرسرا درباره مغازهاش میگوید:« این مغازه 100سال است که آهنگری است. 3 نسل آهنگر به خود دیده. هر سه تا استادکار قبلی فوت کردند. مغازه آهنگری من قبلا جلوتر بود. سال 1380 اینجا را از ورثه آهنگر قبلی اجاره کردم تا سال 1391 توانستم مغازه را بخرم.»
اوستا حسن از نوجوانی دم کوره آهنگری بزرگ شده است. آنگونه که خود میگوید: «کلاس پنجم را که خواندم در همین راسته پیرسرا نزد یک آهنگر کار میکردم. همانجا هم این حرفه را آموختم. استادم حسین عاشوری صداقت نام داشت و من هم حسن حسینی صداقت.»
از کورهاش میپرسم که چرا هنوز ذغالی است و سوختش را ارتقا نمیدهد؟ پاسخ میدهد:«فعلا همین جوابگوست. ذغال را با گونی میخرم. برایم ارزانتر تمام میشود. کیلوی سه هزار تومان.»
گوشه مغازهاش ضایعات آهن دیده میشود و بخشهایی از ماشینهای اوراق شده. آنگونه که خود توضیح میدهد، داس و دارهای که با فنر پیکان درست میشود، بهترین نوع است.
او ادامه میدهد: «آهنهای اوراقی را کیلویی 25 تومان میخرم. از فلکه تازه آباد. جایی که ماشینهای اسقاطی را نگه میدارند. فنر پیکان را میخریم، میشکنیم و بسته به ابزاری که میخواهیم درست کنیم، اندازهاش متفاوت است.
در کوره ذغال داغ کرده و آنقدر چکش میزنیم تا بخشهایی که می خواهیم انحنا پیدا کند. بعد هم لبه ابزار را با دستگاه تیز می کنیم.
از او اجازه مصاحبه می خواهم. با خنده می گوید: «تاحالا با چند نفرخبرنگار مصاحبه کردم ولی هیچ کس درد ما را دوا نکرده است. برخی از مسئولان هم چند بار اینجا آمدند، عکس یادگاری گرفتند و وعده داده اند، ولی فقط در حد حرف بوده دریغ از اینکه حمایت کنند، تا بتوانم10 میلین تومان بتوانم وام بگیرم.»
برخی از این مدیران را هم اسم میبرد و یادآور میشود که امیدی به خیر ایشان ندارد.
پایان گفتگو با این آهنگر، یادآوری داستانی از حکایتهای کتاب گلستان سعدی بود. (حکایت 36 در سیرت پادشاهان)
دو برادر بودند يکي خدمت سلطان کردي و ديگر بزور بازو نان خوردي. باري توانگر گفت: درويش را که چرا خدمت نکني تا از مشقت کار کردن برهي.
گفت: تو چرا کار نکني تا از مذلت خدمت رهائي يابي که خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرين بخدمت بستن.
بدست آهن تفته کردن خمير/ به از دست بر سينه پيش امير
نظر شما