از دیدگاه فیلسوفان اسلامی، علم، با همه‌ی مراتبش، یک حقیقت واحد است

به نظر من فرقی در تعبیر اسلامی و دینی وجود ندارد. زیرا طبق آن آیه‌ی شریفه «إنّ الدین عِندَ اللهِ الاسلام»، تنها دینی که نزد خداوند رسمیت دارد اسلام است.

به گزارش خبرنگار شبستان،دکتر محمد زاده در گفت و گویی به تبیین معنای علم انسانی و اسلامی شدن ان پرداخت.

-با توجه به این‌که بسیاری از مباحث مربوط به شناخت علم، مثل ابزارها و حیطه‌ی بررسی‎های آن، به تعریف علم برمی‌گردد شاید بهتر آن باشد که بحث خود را از تعریف علم شروع کنیم. به نظر شما تعریف درست علم چیست؟
واژه‌ی علم، واژه‎ای است که معانی مختلف دارد. من برخی اوقات احساس می‎کنم در بحث‎هایی که در ذیل عنوان علوم دینی می‎شود این معانی مختلف با هم خلط می‎شود.
گاهی مقصود ما از علم، چیزی است که ماحصل دریافت‎ها و روش‎های تجربی است. اگر امروز با بسیاری از کسانی که درباره‌ی فلسفه‌ی علم بحث می‎کنند به گفتگو بنشینید تنها چیزی را که علم می‎دانند همین است؛ می‎گویند هر چیزی که با روش‎های تجربی برای ما حاصل شده است علم است. منظورشان از تجربه، روشی است مبتنی بر آزمون و خطا، به روش‌های استقرایی و سیستماتیک. در مورد تجربه فقط «یافته‎ها» مطرح هستند که ممکن است واقعیت‎های علمی را بیان کنند یا اصلا با واقعیت ارتباطی نداشته باشند. مهم این است که زندگی ما با به کار بستن آن‌ها تسهیل شود. فرض کنید فردی با روش استقرایی، متوجه می‎شود استفاده از داروی خاصی در رفع بیماری خاصی نقش دارد. ولی واقعیت آن است که این دارو در رفع این بیماری هیچ نقشی ندارد ولی هم زمان با استعمال دارو، اتفاقاتی رخ می‎دهد که به درمان بیماری می‌انجامد. در این شرایط فرض کنید پزشک دیگری کشف کند این دارو علاوه بر این‌که در درمان بیماری مؤثر نیست، عوارض و مشکلات بیشتری هم برای بیمار ایجاد می‎کند. بنابراین نتیجه‌ی تجربه فقط یافته است و این یافته لزوما واقعیت نیست.
خیلی یافته‎ها هستند که در طول تاریخ با روش تجربی حاصل شده‌اند ولی بعدها از میان رفته‌اند. یکی از مشهورترین این موارد، نظریه‌ی هیأت بطلمیوسی است. این نظریه، یک یافته‌ی بشر بود که امروز رد شده است. جالب این است که با همان هیأت، در گذشته بسیاری پدیده‎ها مثل جزر و مد توجیه می‎شد یا پیش بینی‎های دقیقی صورت می‎گرفت که اتفاقا درست از آب درمی‎آمدند.
با این حال، به نظر می‎رسد اگر بخواهیم چیزی را که فیلسوفان خودمان به آن عقیده دارند، و امروز هم بسیاری از کسانی که در مورد علم بحث می‎کنند مدنظر دارند بیان کنیم، باید بگوییم که علم فقط یافته نیست؛ فقط ماحصل پنج حس انسان نیست. ما زمانی که با رویکرد دینی از علم صحبت می‎کنیم باید به اعتقادات خود درباره‌ی علم و مجاری آن نیز توجه کنیم.
در بحث علم، بعضی اوقات از نقطه‎ی صفر و از تعریف علم آغاز می‎کنیم. ولی گاهی اعتقادات خاصی راجع به مفهوم علم در ذهن خود داریم و با آن اعتقادات می‎خواهیم عالم فیزیک و شیمی باشیم. این دو مورد با هم تفاوت دارد. در مورد اول پیش درآمد دینی و مذهبی وجود ندارد و بحث، مبتنی بر اصول اعتقادی خاصی نیست ولی در مورد دوم، با پیش‌زمینه‎هایی که داریم به سراغ علم می‎رویم و با آن مثلا علوم انسانی اسلامی را پایه ریزی می‎کنیم. بحثی که من می‎خواهم شروع کنم از همان نوع اول است. (البته لزومی ندارد همیشه از نقطه‌ی صفر آغاز کنیم. ما می‎توانیم با برداشت معین و منتظمی از علم، به عنوان پیش‌فرض وارد مباحث علم دینی شویم.)
علم رابطه‎ای معین و شهودی بین دو شی است که اسم یکی را عالم و اسم دیگری را معلوم می‎گذاریم. بنابراین علم نسبت وجودی است بین عالم و معلوم. در بیان نسبت‎های دو شی، واژه‎هایی که برای بیان طرفین نسبت در نظر گرفته می‎شود با آن چیزی که به عنوان نسبت بیان می‎شود یک ریشه دارد. به عنوان مثال برای بیان رابطه‌ی علت و معلول، علیت را به کار می‎بریم. به عبارت دیگر، بیانی که در رابطه با نبت‎ها به کار می‎رود، تماما یک حقیقت واحد را بیان می‎کند که مرتبط با دو امر متفاوت تحقق پیدا می‎کند و جلوه‎های گوناگونی پیدا می‌کند و آن رابطه‎ای که در نظر ما می‎آید توضیح داده می‎شود. اگر بخواهیم علم را به عنوان رابطه‎ای وجودی تشریح کنیم باید از دو موجودی سخن به میان بیاوریم که در یکی نسبت به دیگری نوعی احاطه وجود دارد. امکان ندارد دو موجود را در نظر بگیریم که میان آنان هیچ نوع ارتباط احاطی وجود نداشته باشد ولی یکی بر دیگری عالم باشد. فیلسوفان اسلامی علم حقیقی را زمانی محقق می‎دانند که موجودی با جنبه‎ای از تجرد و خصوصیتی که برای او مادی تلقی نشود با موجودی که تحت سیطره‌ی آن تجرد قرار می‎گیرد ارتباط برقرار کند. اگر این سیطره اتفاق بیافتد، در واقع معلوم نزد عالم حضور پیدا می‎کند. وقتی علم را به معنی واقعی کلمه حضور معلوم نزد عالم تعریف می‎کنند که این حضور، حضور خود معلوم است، نه چیزی که جایگزین آن شود. مثلا اگر کتاب نزد من حاضر شود ولی من احساس کنم به دریا علم دارم این علم نیست. چیزی که باید نزد من حاضر باشد و با حضورش منشا معرفت شود خود کتاب است. به علاوه علم کشف واقعیت است نه توهم کشف واقعیت.
-با این تعریف اخیر، سؤالی که پیش می‌آید: آیا آن چیزی که با روش‌های تجربی حاصل می‌شود علم هست یا نه؟ به عبارت دیگر واقعا می‎توان با تجربه‌ی صرف و بدون استناد به هیچ منبع دیگری واقعیت را کشف کرد؟
این سؤالی است که به نظر می‎رسد جوابش حتی با استناد به حرف‎های خود کسانی که قائل به این نظریه هستند، منفی است. در مباحث مربوط به علم، خیلی وقت‎ها روش‎های تجربی مفید یقین نیست. در حقیقت وقتی کشف واقع صورت می‎گیرد که یقین به واقع وجود داشته باشد. در علم، واقعیت‎ها، نزد عالم حاضر و روشن می‎شود. چیزی که توأم با یقین نباشد پنهان و ناشناخته است و در نتیجه، علمی به آن شکل نمی‌گیرد. از این منظر، واقعا روش‎های تجربی نمی‎توانند معلوم را نزد عالم حاضر کنند.
اضافه بر این‎ها گاهی در همان حالی که عالم تجربی به توصیف و توضیح علم خود می‎پردازد، می‎توان در کلامش قراینی را یافت که نشان می‎دهد موضوع مورد بحث نزد او حاضر نیست؛ بلکه غایب است. در پزشکی کتابی وجود دارد که به عنوان مرجع کار پزشکان مورد استفاده قرار می‎گیرد و نام آن افق (horizon) است. اگر پزشکی بخواهد معالجه‎ای را انجام دهد باید بر اساس قواعدی که در آن کتاب آمده است عمل کند. این کتاب آن قدر مهم است که اگر از پزشکی شکایت شد، طبق قواعد موجود در آن، او را بازخواست می‎کنند. به اعتراف بسیاری از بزرگانی که در پزشکی تدریس می‎کنند، حدود هفتاد درصد این کتاب در هر تجدید نظر و چاپ جدید، تغییر می‎کند. این یعنی یافته‎های تجربی قبلی ملاک حضور معلوم نزد عالم نبوده است. همه‌ی تحولاتی که در علوم تجربی صورت می‎گیرد به معنای عدم حضور معلوم نزد عالم است.
نکته‎ی مهمی که گاهی اوقات به آن توجه نمی‌شود این است که تجربه، هم عرض مجاری معرفت نیست، بلکه در طول آن است. در فلسفه‌ی اسلامی، تجربه پایین‌ترین درجه‌ی کسب معرفت است. در واقع تجربه می‎تواند معرفت باشد ولی به صورتی بسیار ضعیف. آن چه در این مسیر طولی از تجربه بالاتر است تعقل و از آن بالاتر، درجه‌ی تحقق معرفت، بدون شائبه و پیرایه است که مصداق حقیقی حضور معلوم نزد عالم است. تجربه می‎تواند زمینه ساز معرفت باشد ولی محدودیت‎هایی هم دارد که بسیاری از مشکلاتی که امروز در دنیای علم می‎بینیم ناشی از همین محدودیت‎هاست. در مکتب شکاکیت نوین، بسیاری از مسائل و شبهاتی که وارد می‎شود به خاطر محدودیت حس و تجربه است. این در حالی است که عالمان ما از قدیم‎الایام به همگان تذکر می‎دادند که تجربه محدودیت‎های زیادی دارد و نمی‎توان به طور کامل به آن اعتماد کرد.
اگر بخواهیم برای تجربه تمثیلی ذکر کنیم باید آن را مانند پنجره‎ای بدانیم که جسم و روح انسان از دریچه‌ی آن به جهان واقع می‎نگرد. این نگاه از پنجره، همیشه نگاهی محدود است. تجربه نگاهی یک بعدی است و هرگز نمی‎تواند همه‌ی جوانب معرفت را در بر بگیرد. همین نارسایی تجربه در ایجاد نگاهی کامل و کل نگر باعث می‎شود برای آن در حد خودش اعتبار قایل شویم؛ نه کمتر، نه بیشتر.
-با توجه به این‌که رابطه‌ی عالم و معلوم را علم می‎دانیم، دیگر فرقی ندارد که این ارتباط چگونه شکل بگیرد. با این اوصاف قید اسلامی در‌ترکیب علوم انسانی اسلامی به چه معنی است؟ در واقع تفاوت علم انسانی اسلامی و علم انسانی غیراسلامی چیست یا علم دینی و غیردینی چگونه قابل تفکیک‌اند؟
به نظر من فرقی در تعبیر اسلامی و دینی وجود ندارد. زیرا طبق آن آیه‌ی شریفه «إنّ الدین عِندَ اللهِ الاسلام»، تنها دینی که نزد خداوند رسمیت دارد اسلام است. از طرف دیگر علم به معنی مطلق کلمه با علمی که از آن به انسانی تعبیر می‎شود تفاوتی در معیار اسلامی شدن ندارد.
در مورد معیار اسلامی بودن علم نظرات مختلفی وجود دارد. مثلا برخی صرف این‌که یک عالم مسلمان با هر روشی به بررسی جهان بپردازد را علم اسلامی به حساب می‎آورند. البته این دیدگاه، به نظر من، اسلامی بودن را بسیار کمرنگ نشان داده است و به تعبیری یک نظریه‌ی تفریطی است.
در مقابل، نظری افراطی وجود دارد که طبق آن هر نیاز معرفتی را می‎توان از متون دینی برداشت کرد و اصلا به تجربه و راه‎های پیچیده‎ای که امروز عالمان در رسیدن به پاسخ‎های سؤالات خود طی می‎کنند نیازی نیست. حتی برخی قایلان به این دیدگاه می‎گویند بشر راه را تاکنون به اشتباه پیموده است و به جای آن که به دنبال تجربه و تعقل برود باید به دنبال فهم متون دینی می‎‎رفت و اصلا از زمانی که انسان از متون دینی فاصله گرفت خلئی برای‌ش ایجاد شد که برای جبران آن به راه‎هایی رفت که همه خطا بود و اکنون ما تاوان آن را پس می‎دهیم.
در تأیید نظراتی نزدیک به این بیان، دلایل روایی زیادی وجود دارد. مثلا امام صادق(ع) می‎فرمایند: «کسی نمی‎تواند بگوید ‎ای کاش واقعیتی بود که می‎توانست در آیات بیاید ولی در آن نیامده است.» یعنی هر واقعیتی که در عالم خارج وجود دارد در آیات الهی آمده است. این غیر از آیاتی است که این موضوع را تصریح می‎کند. علاوه بر این‎ها شواهد و اقوالی وجود دارد که این ادعا را ثابت می‎کند. بسیاری از انسان‎های کمّلی و عارفان، در زمان خود حرف‎هایی می‎زدند که بعدها علوم مختلف با ابزارهای خود درستی آن‎ها را کشف می‎کردند.
البته برای توجیه نظریه‎ی اخیر باید اعتقاد داشته باشیم که وجود هر واقعیت در آیات و روایات، به این معنی نیست که هر کسی با هر شرایطی بتواند آن‎ها را درک کند. فهم این معارف به سابقه‌ی ذهنی و شرایط مساعد فرد پذیرنده بستگی دارد. قرآن، همان طور که در خود آیات هم آمده است نازل شده است. این نازل شدن دو گونه است: یک بار ممکن است چیزی از ارتفاعی به پایین بیاید و یک بار چیزی از مقام تفصیل به مقام اجمال درآید. قرآن در معنی دوم نازل شده است. با این مقدمه چگونه یک نفر می‎تواند در درک معارف قرآن از مقام اجمال به تفصیل برسد؟ راه این سیر را قرآن نشان داده است: انسان باید تشخیص دهد. تفصیل، فرع بر تشخیص است. تشخیص همان چیزی است که در قرآن فرموده: «إن تتقُوا الله یجعَل لکُم فُرقانًا.» علم، به این معنی که ذکر شد، وقتی تحقق پیدا می‎کند که عالم پیش‌نیاز تقوا را داشته باشد. توجه به حق است که باعث می‎شود حقایق روشن شود. به همین دلیل است که گاه می‎بینیم عارفان ما حرف‎هایی زده‌اند که امروز با روش‎های تجربی اثبات می‎شود. این حرف‎ها از کجا آمده است؟ در آن زمان که ابزارها به پیشرفتگی ابزارهای امروز نبودند. پس باید بپذیریم این دانش‎ها از راه‎های دیگری حاصل شده است. این نشان می‎دهد اگر کسی با توجه به آن چه در قرآن برای رسیدن به مقام تمایز و رسیدن از مقام اجمال به تفصیل بیان کرده است حرکت کند به نتیجه می‎رسد.
زمانی که انسان از خدا رو گرداند در مسیری قرار می‎گیرد که توهم علم به او دست می‎دهد. امروز بیشتر از آن که مشغول لذت ناشی از تحقق علم باشیم درگیر توهم کسب آن هستیم. امروز اگر عالم فیزیکی تصریح کند اصلا برای آنان مهم نیست در دنیای خارج چه می‎گذرد و فقط این نکته اهمیت دارد که با علم خود، الگویی از جهان بسازند که با آن زندگی راحت‎تر شود و نتیجه‌ی کاربردی به دست آید، بسیار طبیعی است. مهم نیست اگر این نتیجه شبیه همان نتیجه‎ای باشد که در گذشته از هیأت بطلمیوسی حاصل می‎شد.
در دنیای امروز شاهدیم فردی بدون این‌که به خدا و حقیقت جهان اعتقادی داشته باشد وارد دانشگاهی می‎شود و چیزهایی یاد می‎گیرد که فکر می‎کند علم است. ولی در حقیقت چیزی جز یافته‎های تجربی نیست. خیلی اوقات این دانشمند با بن‌بستی مواجه می‎شود که همه‌ی یافته‎های سابقش از اعتبار می‎افتد ولی برای توجیه آن، مجبور است چیزهایی به هم ببافد که خود آن هم بعد از مدتی باز نقض می‎شود و مسیر ادامه می‎یابد.
دیدگاهی دیگر، علمی را اسلامی می‎داند که بر اساس مبانی و پایه‎های اسلامی بنا شده باشد. مثلا کسی که وارد علم پزشکی می‎شود باید انسان را به شکلی بشناسد که اسلام به او معرفی می‎کند؛ ابعاد و غایت وجودی انسان را با اسلام بشناسد یا کسی که اقتصاد می‎داند سعادتی را مدنظر داشته باشد که جهان‎بینی اسلامی برای انسان در نظر دارد نه این‌که مانند اقتصاد غرب به هر نحوی سعی داشته باشد مطلوبیت را حداکثر کند. بنابراین باید اصول و ارزش‎های حاکم بر علم همان اصول و ارزش‎هایی باشد که اسلام به دانشمند می‎دهد.
با پذیرفتن هر نظر درباره‎ی علم، راه تربیت عالم و ترویج دانش تفاوت‎هایی پیدا می‎کند. مثلا در نظریه‌ی دوم، شناخت متون دینی جزء واحدهای پیش‌نیاز هر رشته‌ی تحصیلی گنجانده می‎شود در حالی که در مورد سوم جهان‎بینی اسلامی اساس و اصل آموزش قرار می‌گیرد و واحدهای مربوط به نظریه‎های روز جهان، در درجه‌ی دوم تدریس شود و بعد از آن نظریه‎های موجود با توجه به پایه‎های جهان‎بینی ارزیابی می‎شود.
شاید مفید باشد که نکته‎ی دیگری را به این بحث اضافه کنم. هر علم زبان مخصوصی دارد که فاصله‌ی عالم و معلوم را پر می‎کند. عالم هر علم به زبان همان علم مفاهیم را بیان و منتقل می‎کند. با این وجود زبان می‎تواند حجاب واقع باشد. مثلا ممکن است واقعیتی توسط فردی درک شده باشد ولی در قالبی غیر از ادبیات مخصوص به علمی که درباره‌ی آن واقعیت بحث می‎کند بیان شود و چون عالم آن علم، واقعیت‎ها را فقط در همان زبان رایج آن علم می‎فهمد، واقعیت بیان شده را نفهمد. ولی غالب شدن ادبیاتی خاص در علوم رایج تجربی، به این معنی نیست که زبان دیگری برای انتقال مفاهیم و واقعیت‎ها وجود نداشته باشد. مثالی در این مورد عرض می‎کنم. مثلا ما واقعیت‎های اطراف خود را با زبان فارسی بیان می‎کنیم ولی آیا این دلیلی است بر این که هیچ زبان دیگری برای توضیح آن وجود ندارد؟
با این توضیحات اگر یک عالم تجربی اشکال بگیرد که با روش تقوا و زبان شهود، چگونه می‎توان به سؤالات علوم تجربی پاسخ داد می‎توانیم به او پاسخ بدهیم؛ حقایق فقط به آن زبانی که آن عالم با آن کار می‎کند قابل تعریف نیست. این مطلب در کار خود علوم روز هم شواهدی دارد. مثلا در ریاضیات برای حل برخی مسایل، بعضی عالمان ریاضی از زبان‎هایی استفاده می‎کنند که در آن علم سابقه نداشته است. این نکته را برای این گفتم که تذکر دهم اگر بپذیریم که همه‌ی معارف در قرآن و روایات وجود دارد و به زبان تنزیل و اجمال بیان شده است، ممکن است کسی با آن منابع سر و کار داشته باشد ولی حقایق را به دلیل عدم فهم درست زبان آن درک نکند. فهم زبان متون قرآنی و روایی شرایط و زمینه‎هایی خاص دارد که در هر کسی جمع نیست.
-با توجه به آن چه از صحبت‎های شما برمی‌‎آید، ‌ترکیب درست علم اسلامی چیزی است که با زیربنای جهان‎بینی اسلامی و با روش‎هایی که تجربه هم می‎تواند جزء آن‎ها باشد، با ابزاری که همان خودسازی و تقواست به سمتی حرکت کنیم که به کشف واقع بیانجامد...
دقیقا! و بعد هم یادمان نرود که در گذشته علم را دسته‎بندی می‎کردند، مثلا تا یک جایی مسایل مربوط به شیمی بود و تا یک جایی مربوط به فیزیک و عالِم شیمی لازم نبود به مطالعه‎ی فیزیک بپردازد. ولی امروز هر چه علم بیشتر گسترش پیدا می‎کند به این حقیقت بیشتر پی می‎بریم که باید مرز میان علوم را برداشت. یعنی کسی که پزشکی می‎خواند باید ریاضیات، فیزیک و... را هم در حد خود بداند. به همین نحو باید دسته بندی‎های علوم را نیز کنار گذاشت؛ انسانی و غیرانسانی معنی ندارد.
از دیدگاه فیلسوفان اسلامی، علم، با همه‌ی مراتبش، یک حقیقت واحد است و انسان به هر میزانی که از لحاظ درونی رشد پیدا کند پیوستگی و رابطه‌ی میان دانش‎ها در او بیشتر شکل می‏‎گیرد. تا جایی که اگر به مرحله‌ی انسان کامل برسد همه‌ی پیوستگی علم در روح او اتفاق می‎افتد. به خاطر همین است که حضرت به مردم زمان خودش می‎فرمود: «من به راه‎های آسمان آشناترم از شما به راه‎های زمین، هر چه می‎خواهید از من بپرسید.» کسی این حرف را می‎زند که گستره‌ی وجودش با گستره‌ی کل عالم انطباق پیدا کرده است. با توجه به همین نکته و آن چه شما به عنوان نتیجه‎گیری بیان کردید لزومی ندارد علمی را دون علمی دیگر بدانیم. علوم تجربی اصلا از علوم انسانی سطح پایین‎تری ندارند. ائمه و بزرگان ما شاگردانی‌تربیت کردند که فقط فقه و امثال آن را دنبال نمی‎کردند بلکه در علوم تجربی نیز دستاوردهایی برای خود داشتند. خود این افراد تصریح کرده‎اند که هر چه از لحاظ علم دارند به خاطر همان آموزه‎ها و روش‎هایی است که از ائمه فراگرفته‌اند. این چیزی است که ما در مورد آن هیچ تردیدی نداریم. مباحث مربوط به علوم تجربی، در معارف رضوی موج می‎زند. تا جایی که امروز برخی افرادی که در حوزه‌ی پزشکی سنتی یا طبیعیات بحث می‎کنند نظریه‎های مطرح شده در کلام ائمه را هم مرتبه با نظریه‎های فعلی می‎دانند و حتی معتقدند برخی سخنان امام رضا(ع) هنوز در حدی است که علوم روز نتوانسته‌اند حقیقت آن را به درستی کشف کنند. در روایتی دیدم که در یکی از مباحثاتی که حضرت رضا(ع) با یکی از منجمان هم عصر خود داشت در مورد رابطه‌ی اجسام با یکدیگر و تابش نور حقایقی را بیان فرمودند که خود آن منجم نمی‎دانست و از آن شگفت¬زده شده بود.
اگر بخواهیم علوم مورد نظر اسلام را با علوم حاضر مقایسه کنیم می‎بینیم این‎ها هم از لحاظ زیربنایی با هم تفاوت دارند، یعنی آن علوم یک جهان‎بینی دارند که به همین عالم ماده منحصر می‎شود، و هم از لحاظ روشی هم‌خوانی ندارند. همان طور که فرمودید در برخی مباحث علمی به روش تجربی منحصر شده‌اند در صورتی که در اسلام روش‎های دیگری نیز وجود دارد. حال رابطه‌ی علوم اسلامی با علوم حاضر چیست؟ آیا این روشی که در آن نتایج حاصل از علوم روز را، به اصول عقاید و جهان‎بینی خود عرضه می‎کنیم و با این کار سره را از ناسره تفکیک می‎دهیم درست است؟ آیا می‎توانیم نتایجی را که با آن زیربنای نادرست شکل گرفته است قبول کنیم یا باید از نو شروع کنیم و علوم مورد نظر خود را پایه‌ریزی نماییم؟
ما وقتی علوم روز را آسیب شناسی می‎کنیم آن را به طور کامل از درجه‌ی اعتبار ساقط نمی‎دانیم. تجربه و تعقل تا حدی می‎توانند ما را به واقع نزدیک کنند ولی حرف آخر را نمی‎زنند. امروز در مباحث مربوط به علوم مختلف با مواردی سر و کار داریم که حاصل تجربه و تعقل برخی انسان‎هاست.
مطابق آن آیه‌ی شریفه که می‎فرماید: «فاعتَبِروا یا اولی الأبصارِ»، باید به آن چه در گذشته وجود داشته است توجه کرد و آن را با بینش صحیح سنجید. این بینش همان چیزی است که از طریق اعتقاد درست در مورد حقیقت هستی شکل می‎گیرد و راهش دنبال کردن مفاهیم نهفته در آیات و روایات است. پس ما نمی‎توانیم در مورد هر چه از گذشته به جا مانده است یک نظر بدهیم و همه را رد کنیم.
به علاوه امروز با توجه به زمانی که از دست رفته است نمی‎توانیم همه‌ی آن چه به دستمان رسیده است را نادیده بگیریم. اگر به سیره‎ی حضرت رسول(ص) هم نگاه کنیم می‎بینیم آن زمان که ایشان دین اسلام را در شبه جزیره معرفی کردند تمام آن چیزی را که میراث معرفتی جاهلیت بود از بین نبردند. بلکه برخی بینش‎ها و ارزش‎های قبل از اسلام را به رسمیت شناختند و برخی را منسوخ کردند.
از همه‌ی این¬ها گذشته، در بحث‌های تاریخی در مورد ریشه‌ی علوم مختلف، معرفت را مانند دین می‎دانیم. همان طور که دینِ اساسی و ریشه‎ای اسلام است و ادیان دیگر، آن‎هایی هستند که از این دین اصلی منحرف شده‌اند، ریشه‌ی همه‌ی معرفت‎ها، معرفت الهی است ولی در طول زمان، منحرف و منشعب شده است. مثلا ریشه¬ی فلسفه را تعلیمات انبیای الهی می‎دانند ولی به خاطر انحرافاتی که در آن رخ داده است به مرور زمان عقایدی نادرست در آن راه پیدا کرده است.
با این تعابیر همه‌ی آن چه به دست ما رسیده است باطل نیست و یکی از کارهایی که باید انجام دهیم همین تشخیص معارف درست و نادرست علوم مختلف است.
در کنار این کار باید با توجه به باورهای اعتقادی خود در تولید و کشف مفاهیم علمی عمل کنیم. ما باید از فضایی که امروز در کشور ما وجود دارد برای این کار استفاده کنیم. امروز از لحاظ اعتقادی، حالتی در مملکت وجود دارد که با هیچ یک از دوره‎های تاریخی دیگر قابل مقایسه نیست. انقلاب ارزش‎های اعتقادی اسلامی را در کشور حاکم کرده است. اگر کسی قبل از انقلاب قصد داشت با روحیه‌ی دینی به سراغ علوم تجربی برود به هیچ وجه به او اجازه‌ی فعالیت و رشد نمی‎دادند.
بنابراین ما باید با رویکردی کاملا نقادانه با علوم روز برخورد کنیم و درست و نادرست آن را تشخیص دهیم.
البته حرکت در این مسیر برای هر کسی میسر نیست. هر کس در این راه قدم می¬گذارد باید با تقوا به پیش برود. تقوا چیزی از جنس تمرکز است. تقوا در اصل کوتاه کردن دست چیزهایی است که روح انسان را درگیر می‎کند. اگر یاد بگیریم چگونه تقوا بورزیم تمرکز هم برای ما حاصل می‎شود. بسیاری جرقه‎های کشف واقعیت‎های علم انسانی زمانی رخ می‎دهد که انسان به حد بالای تمرکز دست پیدا کند.
در ضمن این‎ها، من با این نظر که همه‌ی یافته‎های غرب را نادرست بدانیم مخالفم. بسیاری از دانشمندانی که به کشف‎های بزرگی رسیده‌اند با ایمان و مذهبی بوده‌اند. نمونه‌ی خیلی خوبی از این مورد اینشتین است. بسیاری از دانشمندان امروز در حد خود انسان¬های خوبی هستند به نتایجی می‎رسند و در تحقیقات خود به نتایجی می‎رسند که با همه‌ی اصول اعتقادی ما قابل تطبیق است. اخلاق و اعتقاد است به آن دانشمند آرامشی می‎دهد که او را به سوی معارف الهی می‎کشاند. البته ایمانی که یک مسلمان می‎تواند داشته باشد با ایمانی که یک یهودی یا مسیحی دارد قابل مقایسه نیست. ولی به هر حال آنان با همان ایمانی که دارند می‎توانند به کشف حقیقت دست یابند. این پیش‌فرض که کسانی که به معارف و کشف‎هایی رسیده‌اند ملحد بوده‌اند اساسا غلط است. عالمان علوم تجربی انسان‎های مؤمنی هستند. منتها سطح ایمان آن‎ها پایین است و اگر چیزی از معرفت نصیب آنان شده باشد به خاطر همان ایمان آن‎هاست. واقعیت این است که تا زمانی که انسان به نفس مشغول باشد حجاب‎ها کنار نمی‎رود و نفس به فهم حقیقت نائل نمی‎شود.
نکته¬ی دیگر آن است که امروز به همان شدتی که در ابتدای انقلاب کفر و الحاد را حاکم بر جهان می‎دانستیم نمی¬توانیم این ادعا را تکرار کنیم. امروز تحولاتی که در منطقه و کل جهان ایجاد می‎شود نشان می‎دهد انسان تا حدودی متوجه این نکته شده است که باید به ایمان روی آورد. این فرصت خوبی است که ما باید با استفاده از آن، راه رسیدن به ایمان ناب را نشان دهیم و دیگران را به سوی آن هدایت کنیم.
-با این تعبیری که شما فرمودید مسلمان بودن شرط نیست بلکه شرایط ایمانی فرد مهم است...
بله! حالا اگر اسم این ایمان اسلام باشد یا نباشد تفاوتی ندارد. در اسلام با همه‌ی ادیان به یک صورت برخورد نمی‎شود. بلکه اهل کتاب و غیر آن داریم. در خود قرآن آمده است که برخی از نصاری ایمان دارند. درست است که عده‎ای از آنان بدند ولی همه این گونه نیستند. غیر از دانشمندانی که ایمان دارند، کسانی که ادعای علم داشتن دارند یا واقعا متوهمند یا چیزی را که حس کرده‌اند بیان می‎کنند.
-به عنوان نکته‌ی آخر؛ آن چیزی که از صحبت‎های شما برداشت شد آن است که ما در مسیر تولید علم اسلامی سه وظیفه داریم: اول آن که آثار و نتایج علوم روز را با توجه به پایه‎های اعتقادی خود بسنجیم و خوب و بد را از هم جدا کنیم، دوم آن که با استفاده از مبانی خود به دنبال کشف حقیقت باشیم و سوم آن که اعتقادات درست خود را به دانشمندان دیگر بشناسانیم تا با توجه به آن راه درست را بپیمایند...
...که البته نکته‌ی سوم با توجه به راه‎های گسترده‌ی ارتباطی امروز، حتی اگر به دنبال شناساندن تلاش‎های خود به دیگران هم نباشیم خودبه‌خود میسر می‎شود.

 

پایان پیام/
 

کد خبر 79215

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha