خبرگزاری شبستان-اصفهان: «قطار آن شب» به کارگردانی «حمیدرضا قطبی» محصول سال ۱۳۹۸ در سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان به روی پرده رفت.
قطاری به حرکت درآمده و آغازگر داستان فیلم شده، شخصیت اصلی داستان دختری به نام بنفشه است که همراه با مادربزرگ خود مسافر قطار آن شب است و در مواجهه با شخصیت معلم داستان در برخوردی عاطفی و احساسی جریان اصلی فیلم را رقم میزند.
شخصیت معلم، یک نویسنده است، در جریان این آشنایی از گذشته بنفشه آشنایی پیدا می کند. دخترک مادر خود را در هنگام تولد از دست داده و همره با پدر معدنچی خود و مادربزرگش زندگی می کند. معلم که خود نیز از نظر شرایط روحی دچار فقدان حس مادرانه و خلاء عاطفی است برای نوشتن داستانی در مورد او از دانشآموزان خود میخواهد که با ایدههایی که دارند ادامه داستان را از دید خود تعریف کنند.
این فیلم از لحاظ زیست و اقلیم در مناطق شمالی کشور ساخته شده و شخصیتهای فیلم به گفته مادر بزرگ داستان از شهر دیگری به این محل آمدهاند و غریب هستند اما در جاهایی از فیلم لهجه شمالی را در صحبتهای پدر داستان شاهد هستیم و همینطور در بعضی از کادربندیها شاهد تله مکانی در بازیگر هستیم.
در لایه های دیگر، فیلم به این موضوع اشاره میکند که بنفشه بیشتر به دریافت حس مادری از جانب معلم که از مادربزرگ جوانتر است نیاز دارد. نیاز کودک به ارتباط با خانواده جوان بطور مشهودی در فیلم دنبال میشود و میتواند موید این اصل باشد که کودکان برای برقراری ارتباط بهتر به والدین و خانواده جوان احتیاج دارند.
اشاره به محیط زیست و موقعیت جغرافیایی شمال کشور و حفاظت از محیط زیست در چندین صحنه از فیلم به نمایش درآمده و از ویژگیهای بارز فیلم است.
در فیلم شاهد صحنهایی نمادین توسط شخصیت بنفشه هستیم که یادآور تابلوی نقاشی «جیغ از ادوارد مونش» است همینطور در قسمت هایی از فیلم و همچنین در تیتراژ آن تغییر تصویر واقعیِ فیلم به حالتی «امپرسیونیستی» را می بینیم که یادآور نقاشیهای این سبک است، فیلم رئالیسمی جادویی را به ما نشان میدهد که مرز میان تخیل و واقعیت را از بین برده و همینطور مخاطب کودک و نوجوان را با عناصر داستان نویسی به کمک ایدههای دانشآموزان مدرسه آشنا میکند.
قصّه عامل تعدیلکننده و رهاییبخش بشر است
ما در جهانی زندگی میکنیم که قصّهها آن را ساختهاند و هرگاه با قصّه ای رو به رو شویم توقف میکنیم و به آن گوش می دهیم. قصّه واقعیّتی ساختگی است که ما آن را در نهاد خودمان داریم و این ناخودآگاه ماست که به این ساختن نیاز دارد. این نیاز تحت تأثیر دو نیروی مهمِ یعنی بایدها و نبایدهای بیرونی (کاراکتر والد) و دوم امیال و غرایز درونی (کاراکتر کودک) ایجاد می شود. طبق نظریات روانشناسی هر گاه یکی از این دو نیروی مهم دیگری را به شدت سرکوب کند complex یا عقده ساخته می شود و راهی که انسان برای رهایی از عقده دارد یا خواب است یا آفرینش هنری همگانی که ما آن را با نام اسطوره می شناسیم.
قصّه یا story کلمه ای است که از تغییر شکل یافتن history به معنای تاریخ به وجود آمده است و خود کلمه ی history هم دگرشکلی از ostorah یا اسطوره است.
خواب و اسطوره دو عنصری هستند که هر دو متّکی به قصّه هستند و روندی دارند که از یک جا شروع می شود و به یک جایی ختم می شود که این روند تحت تأثیر موادّ خامی است که در ذهن بشر وجود دارد. به هر حال ما برای اینکه عقدههایمان را درمان کنیم نیاز داریم قصّهای خلق کنیم.
به همین خاطر وقتی در طول روز به چیزی فکر می کنیم شب خواب آن را می بینیم. بدیهی است که خلق قصّه از زیستِ دغدغه ای، به وجود آمده است. دغدغه ای که خالق درگیر آن است و این درگیری به شدّت در شخصیّتها بازنمایی می شود.
قصّه در فیلم قطار آن شب چگونه جریان دارد؟
قصّه ی فیلم ساده است و موقعیت بازیِ هیجان انگیزی ساخته است. معلمی که خودش نویسنده است از شاگردانش می خواهد قصّه ای را با هم کامل کنند و آن قصّه همان داستان فیلم می شود.
در این پلات همه چیز با محوریّت قصّه پیش میرود اما به نظر میرسد به اینکه قصّه از دل کجا در آمده است بی توجهی میشود و به دغدغه ی بزرگتر پرداخته نمی شود.
موقعیّت نمایشی ای که درام در آن جریان پیدا می کند یک کلاس درس است. کلاس درس در سیستم آموزش و پرورش دارای ساختاری است که این ساختارِ معیوب که در فیلم هم بازنمایی شده است، باید با عامل اخلالگری رو به رو شود.
عامل اخلالگر می تواند یک شخصیت باشد، شخصیتی که یک جای کارش میلنگد! در این درام، جا و نقش این عامل اخلال کاشته شده است اما برداشتی که از آن شده است آن چیزی که باید نیست.
معلّم عاملی است که از بیرون وارد موقعیت می شود و می بایست با انگیزه ی بزرگ و اراده ی قوی رو به روی سیستمی که نیاز به قصّه را به وجود آورده بود می ایستاد، کنشمند بود و تغییر ایجاد می کرد امّا او خنثی است، در برابر سیستم کنشی ندارد و در مقابل با چالش چندانی هم رو به رو نمی شود و این همان چیزی است که باعث فاصله گرفتن مخاطب از فیلم میشود.
در واقع رسالت چنین فیلمی که محوریت قصّه دارد باید به عقده های نهادینه در موقعیت نمایشی مفروض طعنه میزد ولی از کنار این دغدغه ی بزرگ به راحتی گذشته شده است و چیزی که مورد توجه قرار گرفته است خودِ قصّه است نه آن چیزی که باعث به وجود آمدن قصّه شده است.
رفتارگرایی در سیستم آموزشی و بازنمایی آن در درام بدون نشان دادن نقطه مقابل
یکی از مواردی که این روزها به عنوان یک ایراد در ساختار نظام آموزشی عنوان می شود تفکّر رفتارگرایی است. این تفکّر در دلِ خود شرطی سازی، تنبیه و تشویق دارد. اینها شیوه هایی هستند که از گذشته برای اهلی کردن و آموزش به حیوانات مورد استفاده قرار گرفته است و امروزه معتقدند برای آموزش به انسان باید جور دیگری اندیشید.
البته روش های ذکر شده شاید در کوتاه مدت نتایج مطلوبی داشته باشند اما در دراز مدّت باعث توقّف روند رشد کودک می شوند. یکی از مواردی که «الفی کهن» در کتاب «نه تشویق نه تنبیه» به عنوان عامل مضر آموزشی از آن یاد می کند تشویق با جایزه است. یعنی اتفاقی که در این فیلم به گونه های مختلفی دیده می شود و البته هیچ نقطه مقابلی هم برای آن وجود ندارد و هیچ شخصیّتی نیست که راه جانشینی را استفاده کند یا با داشتن عقیده ای متفاوت باعث به وجود آمدن چالشی جدی شود. یکی از جانشین هایی که برای این شیوه ها وجود دارد، آموزش از طریق بازی و هنر است و این همان موقعیّت نمایشی و بازی است که خلأ آن احساس می شود.
یادداشت از زهره طهماسبی/
نظر شما