به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، صبح روز دوشنبه۱۱ شهریورماه سال 1398 (رادیو سرو) موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میزبان همسر شهید دکتر مسعود علی محمدی بود. «منصوره کرمی» همسر اولین شهید هسته ای کشور از زندگی مشترک و لحظات آشنایی، ازدواج، مرام و ومعرفت ومنش و اخلاق، خط فکری و نحوه شهادت دکتر مسعود علی محمدی گفت. این بار از تریبون رادیو سرو موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به گونه ای دیگر ناگفته هایی از زندگی این شهید والامقام هسته ای کشور بازگو شد و همسر این شهید به اولین سوال مجری اینطور پاسخ داد.
به عنوان اولین سوال ابتدا خود را به طور کامل معرفی بفرمائید؟ منصوره کرمی، متولد ۱۳۴۲ در تهران بدنیا آمدم. پدر و مادرم اهل تویسرکان همدان هستند. پس از شهادت همسرم تحصیلاتم را ادامه دادم و در حال حاضر نیز در مقطع دکترای رشته جامعه شناسی سیاسی مشغول به تحصیل هستم.
اگر دوران کودکی خود را به خاطر دارید کمی از آن دوران برای ما بگوئید که چگونه برای شما سپری شد؟
من نیز مانند همه بچه هایی که در آن دوران زندگی می کردند در کنار دوبرادر و یک خواهرم زندگی سراسر شاد و سرحالی و کمی همراه با شیطنت را پشت سر گذاشتم و من دومین فرزند خانواده بودم.
چگونه با دکتر مسعود علی محمدی آشنا شده و ازدواج کردید؟
شاید ۱۰۰ درصد یا بهتر است بگویم۹۹ درصد ازدواج هایی که در آن زمان صورت می گرفت سنتی بود. برادرم آن زمان در گروه شیمی و دکتر مسعود علی محمدی در گروه فیزیک ستاد انقلاب فرهنگی مشغول فعالیت بودند و به نوعی با یکدیگر رفیق بودند که این آشنایی ها منجر به ازدواج بنده با شهید علی محمدی شد.
آیا موافق ازدواج سنتی هستید؟
بله با ازدواج سنتی موافق هستم.
*معیارهای ازدواج جوانان آن زمان به خصوص خود شما چه بود؟
معیارهای ازدواج و نگرش و تفکرات دختران و پسران آن دوران با جوانان امروز جامعه متفاوت بود. در آن دوران من به تازگی مدرک دیپلم خود را گرفته بودم و ۱۸ سال بیشتر نداشتم که با دکتر علی محمدی ازدواج کردم. می خواهم بگویم ما بچه های دوران انقلاب اسلامی هستیم.سبک زندگی آن زمان با امروز فرق داشت. بخاطر شرایط جنگ و مشکلات کشور هرشخصی سعی می کرد برای سرافرازی کشور و نظام انقلاب اسلامی هرچه در طبق اخلاص داشت نثار کند. من هم در آن شرایط به دنبال همسری با خصوصیات اخلاقی خاص بودم و معیارم این بود که حتما همسرم آینده ام فردی انقلابی، متدین، اهل خمس و زکات و نماز و روزه و خانواده دوست باشد نه تنها من بلکه پدر و مادرم نیز علاقه داشتند دامادشان انقلابی باشد.جالب است بدانید روزی که شهید علی محمدی به خواستگاری من آمد سه خواستگار دیگر با عناوین شغلی (کارخانه دار، کارمند و مهندس) با هماهنگی مادرم قرار گذاشتند به منزل ما بیایند و من بین این خواستگاران دکتر مسعود علی محمدی را که آن زمان دانشجو بود را انتخاب کردم. شاید باورتان نشود که ملاک من آن زمان انقلابی بودن شهید بود نه مال و ثروت و اتومبیل، برای اینکه مادیات ملاک و معیار ازدواج من نبود و نه تنها من بلکه خانواده من هم از دکتر مسعود علی محمدی نپرسیدند که چقدر درآمد دارد. شهید همان روحیه انقلابی را تا لحظهی شهادتش حفظ کرد.
کدام ویژگی شخصیتی شهید علی محمدی در زندگی مشترک، شما را تحت تاثیر قرار داد؟
از زمانی که ایشان دانشجو بودند من از نزدیک شاهد تلاش ها و کوشش های دکتر علی محمدی بودم. تلاش و کوشش او مثال زدنی بود چه شبها که بیخوابی کشیدند و تا ۵ صبح درس می خواندند و روحیه ای خاص و انقلابی داشتند. ایشان اگر تصمیمی می گرفتند تا کاری را به سرانجام نمی رساندند دست از تلاش و پشتکار بر نمی داشتند.
چند فرزند دارید؟
دو فرزند یک پسر و یک دختر؛ پسرم ایمان متولد ۱۳۶۳ و دخترم الهام متولد ۱۳۶۸ در رشته مهندس معماری فارغ التحصیل شد الحمدلله بزرگ شدند و ازدواج کردند.
* آیا میدانستید شهید علی محمدی راه پر خطری را در پیش گرفتند و آیا شما نگران ایشان بودید و آیا نگرانی خود را به ایشان منتقل می کردید؟
بله میدانستم شهید علی محمدی به دلیل تلاش و پشتکاری که داشت قدم در راه پر خطری گذاشته است. از سال ۱۳۸۴ نیز شهید به من گفته بود که بیشتر مراقب خودم باشم. اتفاقاتی نیز افتاده بود یکی از این اتفاقات این بود که هر زمان که من از خانه بیرون می رفتم با اضطراب به خانه بازمیگشتم حتی یک بار به شهید گفتم یک مردی داخل کوچه هست که گویا نقاش ساختمان است این مرد هر روز در مسیر رفت و در مسیر بازگشت من به خانه نگاه های بدی به من می کرد و من چند بار به مسعود گفتم، ایشان در پاسخ گفتند اشتباه میکنی شاید نگاه آن مرد نقاش بی منظور باشد اما بعدها متوجه شدم همان نقاش که در کوچه ما مخبر دشمن بود در ترور شهید علی محمدی دست داشت و گویا موتور سیکلت حاوی مواد منفجره را که در روز حادثه به درخت بسته شده بود را این فرد ۲۵ ساله به درب منزل ما آورده بود و در نهایت باعث شهادت همسرم شد.
از زندگی عاشقانه ای که با شهید علی محمدی داشتید بیشتر بگوئید؟
معتقدم انسانها نه با زبان بلکه با رفتار خود می توانند محبت خود را به دیگران بروز بدهند، هنوز بخاطر دارم شهید به دلیل مشغله شغلی فراوانی که داشت وقتی تحقیقات و تلاش هایش ثمر میداد و خوشحال می شدند اگر فصل تابستان بود با خرید بستنی و با روحیه ای شاد قدم به حریم خانه می گذاشت و اگر زمستان بود با برف هایی که داخل حیاط خانه بود یک گوله برف درست میکرد و به محض وارد شدن به خانه به سمت من پرتاپ می کرد و ما ساعتها میخندیدیم شهید علی محمدی به همین سادگی محبتش را به خانواده اش ابراز میکرد و تمام اعضای خانواده نیز با روحیهی شاد ایشان شاد می شدند. به نظر من زبان نمی تواند همانند عمل و رفتار انسانها محبت را انتقال دهد و همین رفتارهای زیبای شهید باعث شارژ شدن تمام اعضای خانواده در یک روز زیبای زندگی میشد
.
رابطه شهید علی محمدی با فرزندانشان چگونه بود؟
شهید فرزندانش را خیلی دوست میداشت رابطهی شهید با دخترش بسیار عمیق بود. هر زمان که شهید علی محمدی از کارش به خانه بازمیگشت اول به اتاق دخترش الهام سر میزد و با دخترش شوخی هایی که منجر به شادی هر دوی آنها میشد انجام میداد.چون الهام در رشته مهندسی معماری مَشغول به تحصیل بود از ایده های خلاقانه پدرش استفاده میکرد و پدرش نیز از اینکه او به رشته درسی اش علاقه دارد و با عشق درس میخواند احساس غرور می کرد. شهید علی محمدی به دلیل خلاقیتی که در محیط کاری اش داشت شناخته شده بود و همین خلاقیت را به محیط خانه می آورد و در نقشه کشی معماری به دخترم کمک می کرد و نظرات خلاقانه خود را به دخترش ارایه میداد.
با توجه به اینکه همسر شهیدعلی محمدی نخبه فناوری هسته ای کشور هستید و عزیزترین شخص زندگیتان را از دست داده اید رابطهی شما با سایر خانواده شهدایی که همانند شما هستند مانند شهید احمدی روشن و شهید شهریاری به چه صورت است آیا به خانه یکدیگر سر میزنید و ازحال هم باخبر هستید؟
به نظر من ارتباط بین خانوادهی شهدا خیلی مهم است .صلهی رحم بین خانواده های شهدا این قوت قلب را به آنها میدهد که تنها نیستند . یاد نکته ای افتادم بد نیست برایتان بگویم من در انجمن شهدای ترور نیز فعالیت میکنم. در سالهای گذشته پژوهشی در زمینهی خانواده های شهدای ترور که از نزدیک شاهد شهادت عزیزانشان بودند انجام دادم جالب است که بدانید تنها یک سوم خانواده های شهدای ترور از سلامت روحی و روانی برخوردار بودند و مابقی دچار مشکلات روحی و روانی شدیدی بودند چون از نزدیک لحظات شهادت عزیزانشان را مشاهده کرده بودند. این خانواده ها با تنها ماندن درخانه دچارافسردگی و بحران روحی نیز شده بودند از این رو دیدار و انجام صلهی رحم بین خانواده شهدا همه است.تلاش میکنیم با دیدار از چنین خانواده هایی و فراهم کردن محیطی صمیمی و شاد، مشکلات روحی و روانی و افسردگی های موجود در اینگونه از خانواده ها را کاهش دهیم.با توجه به مشکلاتی که امروز در جامعه وجود داردنیاز است که خانواده شهدا به یکدیگر سر بزنند و با دلداری دادن و بازگو کردن خاطرات زندگی شهدا قدری از دلتنگی هایشان کاسته شود.
آیا شهید علی محمدی آرزویی داشتند که برآورده نشد؟
بله شهید علی محمدی خیلی دوست داشت داماد شدن پسرش و عروس شدن دخترش را ببیند اما قسمتش شهادت شد و در شادترین لحظات زندگی فرزندانش حضور نداشت.شهید علی محمدی عاشق تنقلات بود و هر زمان که به شیرینی فروشی می رفت خجالت می کشید هر روز تنقلات بخرد بارها گفته بود اگر پسرم و یا دخترم ازدواج میکرد الان با نوه هایم دوتایی باهم به شیرینی فروش می رفتیم و من بهانه داشتم که برای نوه هایم تنقلات بخرم . او عاشق خانواده اش بود و اکثراوقات در پیاده روی خانوادگی تنقلات میخرید و این کار شهید یکی از بهترین تفریحات ما در کنار یکدیگر بود.
* شما به زیارت کربلا علاقه داشتید اما گویا شهید اجازه رفتن به شما نمی دادند دوست داریم بدانیم چرا؟ بخاطر دارم زمانیکه شهید علی محمدی زنده بودند نیروهای آمریکایی در عراق مستقر شدند و شهید به همین دلیل اجازه نداد ما به زیارت کربلا برویم و دائم میگفت الان عراق نا امن است و من اجازه نمیدهم خانواده ام به خطر بیفتد صلاح نمی بینم که برویم. بعدها دو سفر حج تمتع و حج عمره با شهید مشرف شدیم.
روز واقعه شهادت شهید علی محمدی برشما چه گذشت و چطور ایشان به شهادت رسیدند؟
برای لحظاتی بغض باعث سکوت همسر شهید علی محمدی می شود و اشک از چشمانش جاری می شود مجری به او می گوید اگر نمیتوانید این سوال را پاسخ دهید من سوال دیگری از شما بپرسم و همسر شهید علی محمدی در پاسخ می گوید اگر امروز برای نسل جوان سخن نگویم شاید فرصت فردا ازدست برود اما می گویم تا جوانان این مرز و بوم بدانند چه انسانهای ارزشمندی در این کشور وجود داشتند. وی اشاره به دهه ۶۰ کرد که منافقان کور دل جنایات زیادی در کشور انجام دادند و حتی افراد بیگانه وغیر سیاسی را نیز به شهادت می رساندند. رسانه های ما امروز از داعش و جنایات این گروه تروریستی برای شناساندن آنها در بین جوانان سخن می گویند باید بگویم اگر نسل امروز با داعش آشنا شده است ما شاید زودتر از واقعه شهادت امروز شهید علی محمدی با واقعه دیروز شهادت ۷۲ تن یار امام خمینی(ره) و به خصوص شهید بهشتی که شخصیتی بی نظیر در انقلاب اسلامی بودند با منافقان و گروه مجاهدین خلق که جنایاتی از داعش بدتر انجام دادند آشنا بودیم فقط در یک جمله بگویم که نباید یاد شهدا فراموش شود زیرا دشمن همین رامیخواهد برای شهدا پیشرفت کشورشان بسیار مهم بود و خداراشکر که شهادت نصیبشان شد .
روز شهادت دکتر مسعود علی محمدی روز بسیار سختی برای من و بچه هایم بود .آرزو میکنم برای هیچ خانواده ای چنین واقعه ای رخ ندهد . جزئیات آن واقعه را هنوز به خاطر دارم . یادم هست که با شهید نمازصبح را خواندیم و من ساعت را روی یکربع به ساعت ۶ صبح کوک کردم .ساعت که صدایش درآمد بیدار شدم صبحانه درست کردم. شهید خیلی وقت شناس وانسان منظمی بود با سخت کوشی سرساعت بیدار میشد تا به همه کارهای آن روزش برسد. آن روز من در اتاق برای لحظاتی خوابم برد ناگهان شهید در اتاق را کوبید و جمله ای گفت جمله ای که هنوز تداعی گر یاد شهید در خاطرم هست این بود ایشان به من گفت خانم من امروز غذا ندارم ببرم سرکار به سمت آشپزخانه رفتم و از غذای شام دیشب که شامی کباب پخته بودم در ظرفی ریختم و به شهید دادم. دقیق یادم هست که شهید آن روز سه بار با من خداحافظی کرد یکبار هنگامی که ظرف غذا را به او دادم و شروع به خواندن آیت الکرسی وچهار قل کردم. گویی چیزی به دلم الهام شده بود . شهید قبل از اینکه بار دوم خداحافظی کند به سمت حیاط خانه رفت و خیلی عمیق به ساختمان و حیاط خانه نگاه کرد سپس به نزد من روی پله ها آمد تابندهای کفشش را ببندد. بار دوم خداحافظی کرد و داخل حیاط سوار ماشینش شد تا ماشینش را به داخل کوچه ببرد و هنوز در حیاط را نبسته بود من را دید که ایستاده ام و نگاهش میکنم برای بار سوم نیز از من خداحافظی کرد و رفت. بعداز چند دقیقه صدای انفجار مهیبی به گوش رسید به طوری که تمام شیشه های خانه شکسته شد وبر روی سرم ریخت.شیشه های اتاق دخترم الهام نیز شکسته شده بود و دخترم سراسیمه به سمت من آمد. حتی از مسیر خانه تا میدان تجریش که چهار ایستگاه فاصله بود مسافران نیز صدای انفجار را شنیده بودند. دویدم به سمته کوچه و متوجه ماشین شهید علی محمدی شدم که دود از آن به سمت آسمان می رفت و شهید علی محمدی به حالت سجده در پایین رکابی ماشین افتاده بودند . به سمت ایشان دویدم باخود فکر کردم شاید زنده است و دچار شوک شده و از حال رفته است اما به محض اینکه سر شهید را به دامن گرفتم متوجه شدم محتویات مغز همسرم خالی شده بود و دشمن درست مغز دکتر علی محمدی را نشانه گرفته بود.لحظات سختی برایم بود .آن لحظه دخترم را دیدم که با چشم گریان به سمت من می دود و من برای اینکه این صحنه را نبیند اجازه ندادم به سمت پدرش بیاید.
به خاطر دارم مسئولین در آن زمان گفته بودند که محتویات بمب به قدری زیاد بود که می توانست جان ۳۰۰ انسان بی گناه را در دم بگیرد و من آن لحظه خدا را شکر کردم که در نزدیکی انفجار بمب کسی از هموطنانم حضور نداشت و جز شهید علی محمدی به کسی آسیب نرسیده بود. خاطرم هست که همسایه دیوار به دیوار خانه ما می گفت من هر روز صبح دکتر علی محمدی را می دیدم و با او سلام و احوال پرسی می کردم. روز حادثه قبل از اینکه با فرزندم از آسانسور خانه به بیرون بیاییم بمب منفجر شده بود. از این دست خاطرات برای تعریف کردن بسیار زیاد است اما بازهم خدارا شکر میکنم که به همسایه ها و رهگذران وعابرین پیاده در داخل کوچه آسیبی نرسید.الحمدلله چون هیچکس آنجا نبود.
آیا عامل ترور شهید علی محمدی دستگیر شد؟
۱۱ماه از شهادت همسرم گذشته بود که از وزارت اطلاعات تماس گرفتند و به منزل ما آمدند و گفتند یک خبر خوش برای شما داریم یکی از عوامل ترور شهید علی محمدی که موتور سیکلت حاوی بمب را در نزدیکی خانه پارک کرده بود را دستگیر کرده اند و برای اینکه مطمئن شوند او همان شخص است از من سوالاتی پرسیدند و گفتند آیا در کوچه شما نقاش ساختمانی را که زندگی می کرد را میشناسید. برایم جالب بود چون از وجود آن نقاش فقط من و مسعود باخبر بودیم من بارها به همسرم گفته بودم که مردی در داخل کوچه و چند خانه آن طرف تر ساکن است که هر وقت من از منزل بیرون می روم دائم به من نگاه های بدی میکند و شهید در پاسخ می گفت اشتباه میکنی شاید بیچاره منظوری ندارد. اصلا فکر نمی کردم که این نقاش همان عامل ترور شهید علی محمدی است و در ماجرای شهادتش دست داشته است. آن نقاش پسری ۲۵ ساله بود و من هر چه از او سوال کردم او به پهنای صورتش اشک می ریخت و هنگامی که من اتاق را ترک کردم فقط به من گفت من را حلال کنید و من در پاسخ به او گفتم فکر میکنی می توانم تورا حلال کنم. به عامل ترور شهید علی گفتم آیا تو محبت پدر و مادر خودت را حس نکرده بودی توچطور توانستی پدر بچه های من را از آنها بگیری.
آیاگریه های آن عامل ترور از روی ترس بود یا از روی پشیمانی؟
به نظرمن گریه های او گریه های پشیمانی نبود شاید ترس داشت. در دادگاهی که تشکیل شده بود نیز گفته بود من فریب خورده ام و عوامل ترور به او گفته بودند دکتر مسعود علی محمدی برای کشور ایران مضر است و باید او را از سر راه برداریم. من در دادگاه گفتم که او دروغ می گوید چون این پسر ۲۵ ساله با دریافت هزاران دلار، آموزش های ترور را در اسرائیل گذرانده بود و تصور میکرد که با این کارش به کشورش خدمت می کند.
بازهم به او گفتم چند سال است که از انقلاب گذشته چقدر ما مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا گفتیم یعنی شما نمی دانستید دشمنان ایران چه کسانی است. با تبلیغاتی که در کشور وجود دارد و از رسانه ملی پخش می شود همه میدانند دشمن درجه یک نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران آمریکا و اسرائیل است و تو چطور می گویی که نمی دانم چه کسی را کشته ام . همه می دانند ارزش انسانها در دانش آنها است وقتی یک دانشمند با یک فرد دیپلمه ای که تخصصی ندارد فرق دارد . وقتی دشمن به من می گوید ۲۵۰ هزار دلار به تو میدهیم تا شخصی را بکشی چطور تشخیص نمیدهی که چه کسی را کشته ای ؟ پیش خود فکر نکردی که چرا باید چنین فردی را بکشی هر انسان عاقلی با کمی تفکر متوجه می شود که چنین خطایی را نباید انجام بدهد . انسان عاقل فریب دشمن را نمی خورد. نمیدانم این شخص به چه اعتقاد و به چه قیمتی خودش را با قیمت ارزان به دشمن فروخت ولی در هر صورت همسرم را از من و بچه هایم جدا کرد. از خداوند منان میخواهم دشمنان این مرز و بوم را رسوا کند و اجازه ندهد خون شهدا پایمال شود.
برای لحظاتی اشک از چشمان همسر شهید علی محمدی جاری می شود و مجری از او می پرسد این اشکهای شما به طور قطع نشانه دلتنگی شما از شهید است و اشک ضعف و ناامیدی نیست و همسر شهید پاسخ می دهد شهید علی محمدی بهترین عزیز در زندگی ام بود. بارها دلتنگ اوشده ام و بی اختیار اشکهایم جاری شده دشمن بداند گریه های ما نشانه ضعف نیست بلکه نشانه دلتنگی ما ه عزیزانمان است.شبها و روزهایی را دیدم که ایشان درس میخواند و از خواب و استراحتش برای اهدافش که خدمت به مردم کشور بود میزد. من باچشمانم دیدم که شهید تا اذان صبح درس میخواند و مطالعه می کرد و بعد از طلوع آفتاب هم به دانشگاه می رفت . هر وقت به اتاق شهید علی محمدی می روم و به کتابها و تحقیقاتی که ایشان در آن اتاق به طور دائم مطالعه می کرد نگاه میکنم یاد شب بیداری ها و نخوابیدن ها و تلاش و پشتکار او می افتم و افسوس می خورم و پیش خود می گویم کاش بجای مسعود من شهید می شدم لااقل او تخصص داشت و به کشورش خدمت می کرد.وقتی NGOهایی از سراسر جهان به سازمان ملل متحد آمده بود من هم به آنجا رفتم. در آنجا صحبت از شهدای هفتم تیر شد و من به فعالان حقوق بشر در سازمان ملل گفتم که در واقعه شهدای هفتم تیر ۷۲ تن از بهترین فرزندان ایران توسط منافقان کور دل به شهادت رسیدند و اگر آن روز این اتفاق نمی افتاد و آن ها امروز زنده بودند کشور در چنین وضعیتی قرار نمیداشت و سرنوشت ملت ایران الان طور دیگری رقم میخورد. دشمن صدماتی به کشور ما زده است که با هیچ چیزی قابل جبران نیست. فرزندان امروز ایران باید بدانند چه کسانی به این کشور خدمت کردند و شهید شدند و بهای خدمت آنها نیز جانشان بود که تقدیم کردند و باید نسل به نسل این اتفاقات و فداکاری ها و ایثاری که توسط خانواده شهدا بازگو شده است به نسلهای آینده منتقل شود شاید مرور خاطرات شهدا ما را در راه ارزشهای والا مقام آنها ثابت قدم نگهدارد.
نظر شما