به گزارش خبرگزاری شبستان از رشت، «من هنوز در تهران محبوس و تحت نظر بودم که یگانه پسر و همسرم تاب تحمل ظلم و فشار غیر انسانی حکومت را نیاورده و درگذشتند. من همیشه از نوشتن هرگونه یادداشتی درباره جنگل خودداری نمودم زیرا نمیخواستم همین مسایل را به یاد بیاورم و امیدوارم این یادداشتها یا هرگز منتشر نشود و یا زمانی به چاپ رسد که خودم آن را نخوانم.» اینها واگویههای بخشی از تاریخ جنبش جنگل توسط مرد شماره ۲انقلاب جنگل به رهبری «میرزا کوچک جنگلی» است که بعد از پایان غمانگیز جنبش، توسط «حاج احمد کسمایی» در دوران تبعید و در یک خانه استیجاری بسیار بد گفته و «پوراندخت کسمایی»، دخترش، خاطرات پدر را تقریر کرده است. خاطراتی که در زمان حیات این تاجر کسمایی به دلیل خفقان حکومت پهلوی امکان انتشار نداشت.
غمانگیزتر آنکه بارها اسناد و یادداشتهای حاج احمد در دوران تبعید به یغما رفت و وی تنها توانست پس از شهریور ۱۳۲۰ خاطرات خود را برای دخترش واگویه کند.حاج احمد در آخرین روزهای سال ۱۳۳۰ به دیار باقی رفت، وی هیچگاه انتشار خاطراتی را- که خود تقریر و دخترش یادداشت کرده بود- ندید.
پوراندخت در ۱۹۹۳ رنجنامه پدر را در آمریکا منتشر کرد. «منوچهر هدایتی خوشکلام» دست نوشتههای منتشر شده در آمریکا را یافت و سال ۱۳۷۷ توانست تصحیح کرده و با تحشیهای مستقل در سال ۱۳۸۳ در قالب یک کتاب مستقل تحت عنوان «یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل» توسط انتشارات «کتیبه گیل» منتشر و بخشی از زوایای تاریک جنبش جنگل را روشن کند.
«حاج احمد کسمایی» تاجر متمکنی بود که در رشت کارخانه پیله خشککنی داشت و در کسما علاوه بر املاک و ۱۰باب خانه، نخستین کارخانه پاپیروس(توتون خشک کنی) را دایر کرده بود. ولی در آغاز جنبش جنگل علاوه بر در اختیار گذاشتن نیروی انسانی، تمام اموال خود را صرف پیشبرد اهداف جنبش جنگل کرد.
«حاج احمد» در بخشی از یادداشتهایش نوشته، هر آنچه از فلاحت توتون و ابریشم و تجارت قماش طی سالیان فراهم کرده بود فروخته و در همیانی نهاده و تقدیم میرزا کرده است؛« من همه سرمایهای که داشتم و بهصورت سکههای نقره و طلا در کیسه بود به او نشان داده و گفتم این مالم و این جانم، همه را در راه آزادی ایثار خواهم کرد.»
وی همچنین در ابتدای یادداشتهای خود مینویسد: «روزی که به قیام آغاز کردم، جوان بودم، سرمایه داشتم، دهها نفر از کنار سفره من به راحتی زندگی میکردند. اما امروز همه آنها در راه آزادی و استقلال مردم این مملکت ایثار کردهام و دیگری چیزی ندارم. امروز با یک دخترم پوراندخت کسمایی در تهران سکونت دارم، در اتاقی کوچک و بسیار بد. دلم میخواهد باز هم با مردم باشم، آنها را ببینم. حرفهایی را که ۲۵سال در گلویم گره شده برایشان بزنم و آنچه را که ۲۰ سال حکومت رضاخانی نگذاشته است جوانها از آنها باخبر شوند، به گوششان بخوانم تا بدانند مرگ مساله مهمی نیست. شکنجه دردآور است اما در مقابل اراده مردم آزادیخواه شکست ناپذیر است. من هرگز نمی خواهم سابقه آزادیخواهی خود را به رخ کسی بکشم ولی من یک ایرانی هستم و از اینکه میبینم همه ثروتی را که خداوند به این سرزمین داده و متعلق به مردم آن است به خارج برده و خائنترین و دزدترین مردم که در قومیت ایرانیشان نیز تردید است، همه چیز را یغما میکنند. اما هموطنان من در سراسر این کشور در فقر به جهان آمده و فقیرتر میمیرند، رنج می برم».
«پوراندخت کسمایی» بارها برای انتشار خاطرات پدر اقدام می کند و دلیل ناموفقیت خود را اینگونه توضیح میدهد: «روز به روز خفقان بیشتر مانع انتشار این چنین نوشتهها شد و یا اینکه میخواستند مقادیری از آن را سانسور کنند که برای من به هیچ وجه قابل قبول نبود و این وضع تا پایان حکومت سلطنتی ادامه داشت. »
وی یادآور میشود که نمی خواسته آنچه پدر گفته و او یادداشت کرده، به دست فراموشی سپرده شود، نوشتهها را بازنویسی میکند تا «تاریخ درباره او عادلانه قضاوت کند.» پس از انتشار این خاطرات بخشی از سایه تاریک قضاوتهای ناعادلانه تاریخ درباره حاج احمد کسمایی- که تسلیم حکومت شد- کنار رفت.
این کتاب از آن جهت مهم میباشد که خاطرات فردی است که در تاسیس نهضت جنگل و سیر وقایع آن نقش ویژهای داشت و به نوعی بعد از میرزا کوچک جنگلی، مرد شماره ۲نهضت بود. در این کتاب برخی از مهمترین رویدادهای جنبش جنگل ذکر شده از جمله؛ نحوه پیریزی تشکیلات جنگل، نخستین نبردهای جنگلیها با نیروهای دولتی و بیگانه، تاثیر انقلاب بلوشیکی بر نهضت جنگل، دستگیری و اعدام دکتر حشمت، اختلافهای سران و جناحهای جنبش جنگل، پایان کار نهضت جنگل و میرزا کوچک خان و.... شاید جالبترین بخش کتاب، ماجرای شرح اختلافهایی است که حاج احمد با میرزا پیدا کرد و در نهایت حاج احمد خود را تسلیم نیروهای دولتی میکند.
با این حال تسلیم وی و به آتش کشیدن بازار کسما فرصتی به میرزا و باقی جنگلیان است تا از معرکه فرار کرده و با بازگشت به فومنات، دوباره جنبش پا بگیرد.
حاج احمد تا زنده بود از قضاوتهای ناصواب در حق خودش و اینکه وی را مجسمه لعنت کرده بودند، در عذاب بود.
در این کتاب حاج احمد، تاکید میکند هیئت اتحاد اسلام بعد از پیروزی متفقین به این نتیجه رسید که فعلا باید مبارزه جنگلیان متوقف شود. آن هم زمانی که اسلحه و نیروی انسانی آنها کاملا تحلیل رفته بود. وی نه به مقرری روس و انگلیس و نه به زندگی آسوده در بین النهرین فریفته شد و آنگونه که در اواخر یادداشتهایش میگوید؛ بعد از محاصره کسما، با عدهای از یارانش تسلیم شد تا میرزا و بخشی از جنگلیان از فرصت پیش آمده بتوانند به جنگل فرار کنند.
این کتاب سیر تحولات جنبش را از آغاز شکلگیری تا پایان آن و شهادت میرزا روایت میکند و درعین حال به پژوهشگر کمک میکند تا قضاوت بهتری در مورد یکی از شخصیتهای جنبش داشته باشد که به ناچار خود را تسلیم نیروهای دولتی کرد و تا پیش از انتشار این کتاب، از وی چهرهای سیاه ساخته شده بود.
رنجهای حاج احمد، در آخرین روزهای سال ۱۳۳۰ به پایان رسید. وی هیچگاه انتشار خاطراتی را- که خود تقریر و دخترش یادداشت کرده بود- ندید.
پوراندخت در ۱۹۹۳ رنج پدر را در آمریکا منتشر کرد. بعدها، کتاب مستقلی تحت عنوان «یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل»، در هشت بخش و با پیشگفتار ارزنده پوراندخت کسمایی و تقریرات حاج احمد منتشر شد. چاپ نخست این کتاب با تصحیح و تحشیه منوچهر هدایتی خوشکلام، به سال ۱۳۸۳ در ۲۲۱ صفحه توسط انتشارات کتیبه گیل منتشر شده است.
نظر شما