خبرگزاری شبستان- اصفهان: شهید امیر اشرفی، یکی از دانش آموختگان خانواده بزرگ سمپاد اصفهان بود که در سانحه سقوط هواپیمای اوکراینی، به دیدار محبوب شتافت. وی دانش آموخته لیسانس و فوق لیسانس مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان و صنعتی شریف و دانشجوی سال چهارم دکتری در دانشگاهETH سوئیس بود.
وی در انجمن اسلامی دانشجویان زوریخ فعالیت چشمگیری داشت، برگزاری جلسات اهل بیت و قرآن در منزل و مرکز را مداوم پیگیری میکرد و در آخرین سفر ملزومات برگزاری مراسم فاطمیه را که شامل پرچم عزاداری اهل بیت بود با خود برد و این پرچم ها در سانحه سقوط هواپیما سالم و کامل از چمدانی سوخته پیدا شد.
سوگنامه و مویه های سوزناک «زهرا کریمی» مادر این شهید که برای خبرنگار خبرگزاری شبستان اصفهان ارسال شده است را در زیر می خوانیم:
سلام امیرم!
خوش آمدی به خانه خوش آمدی، به وطن خوش آمدی به اصفهان، دل نگرانت بودم مادر!
می ترسیدم هیچگاه برنگردی؛ می ترسیدم هیچگاه پیدایت نکنند؛ می ترسیدم هیچگاه نتوانم سر مزاری بیایم و دلتنگی هایم را ناله بزنم.
درست است که وقتی پیکر تو را برایم آوردند، ظاهرا قد و قامت رعنا و چهره زیبا و دوست داشتنی ات را ندیدم ولی همین یک ذره نشانه که دلم را به آن خوش کنم هم برای من مادر کافی است.
خوب شد آمدی! خوب شد برگشتی؛ خوب شد دیدمت تا همین یک ذره نشانه را در آغوش بگیرم و یک دل سیر گریه کنم.
مهربانم! راستی الان کجایی و چه می کنی؟ امیر ناقلای من! نکند با فاطمه در مکان مخصوص شهدا مشغول سیر و سیاحت هستی و مادر را از یاد برده ای، اما اشکالی ندارد، همین که بدانم روز قیامت شفاعتم را می کنی؛ کافی است.
امیرم! تو خیلی مهربان بودی و حال روحی و جسمی همه اعضای خانواده همیشه برایت مهم بود، ببخشید که حالا باید برایت بگویم که پدرت خیلی بی تابی می کند، برادرانت خیلی ناله می کنند، بیا و خودت دلداری شان بده، من هرچه با آنها سخن می گویم اثر زیادی نمی کند، خودت برایشان دعا کن، خودت بیا و برایشان بگو که این ها همه امتحانی است بسیار بسیار سخت اما برای رشد و بزرگ شدن ما.
راستی آنجا حاج قاسم را دیدی؟ حتما دیده ای، همان که عکس ها و پوسترهایش را در چمدانت گذاشته بودی تا بروی و جلوی دفتر سازمان ملل در سوییس، راهپیمایی راه بیندازی و محکوم کنی کشتن وقیحانه مردی که همه با هر عقیده و مسلکی دوستش داشتند و ثمره ریختن خونش وحدت و همدلی بود.
راستی اگر حاج قاسم را دیدی چیزی از وقایع این چند روز که بین مردم رخ داده است به او نگویی.
امیرم! عزیزدل مادر! راستی لحظه مرگ، امام حسین(ع) به استقبالت آمدند؟ همان که به همراه همسر مهربانت، در غربت و در اولین شب محرم در خانه تان برایشان روضه گرفتید؛ راستی حضرت زهرا(س)چطور؟ ایشان هم لحظه رفتنت از این دنیا، آمدند؟ چه سوالی است که من می پرسم، مگر می شود برای کسی که می خواست نام شان و یادشان را در آن سر دنیا زنده نگه دارد نیامده باشند؛ یادت هست چقدر با حوصله پرچم های یا زهرا را در چمدانت جا می دادی، همان پرچمی که تنها چیزی بود که بعد از سقوط هواپیما نسوخته بود و سالم پیدا شد.
پسرم! می دانستم که بسیار پیگیری و آن قدر بالا و پایین میروی تا بالاخره به آنچه می خواهی و برای خودت برنامه ریختی برسی.
بفرما این هم ایران؛ مگر همیشه نمی گفتی من نرفتم که برنگردم؛ مگر همیشه نمی گفتی اگر روزی ذره ای در دلم محبت ماندن ایجاد شد، همان روز برمی گردم تا آن محبت بیشتر نشود؛ مگر همیشه نمی گفتی با کسانی که می خواهند در آن کشور برای همیشه بمانند، رفت و آمد نمی کنم تا مبادا نمک گیر شوم.
مگر نگفتی اگر جنگ شد، درس را رها می کنم و بازمی گردم، مگر همیشه از پایان نامه دکترایی که با احوالات کشور خودت سازگاری نداشت ناراحت نبودی، مگر نه اینکه می خواستی حتما برگردی و به مردم ایران خدمت کنی، بفرما عزیزدل مادر! این هم ایران.
عزیز دل مادر! درست است که ظاهرا کنارم نیستی اما آرمان هایت و اهدافت و آرزوهای بلند و زیبایت برای همیشه در قلبم خواهد ماند و به دوستانت و معلمانت که بی وقفه اشک می ریختند، گفتم که اگر امیر را دوست داریم بیایید تا برنامه هایی که در سر داشت را ادامه دهیم و همه اتفاق نظر داشتیم که دوست داشتنی کار نزد تو، کار فرهنگی بود و حتی می خواستی وقتی که برگشتی، معلم بچه های راهنمایی شوی.
امیرم! برای ما جاماندگان در این دنیای غریب و فراق کشیده از ولی خدا، دعا کن، برای صبرمان، برای آرامش و یقین مان، برای عقلانیت و انصاف مان، برای تلاش و مسئولیت پذیری مان و برای اینکه خدایی تر باشیم، حالا که آنجایی برای مسئولین مان هم دعا کن، دعا کن بیشتر خودشان را کنار و هم سطح مردم ببینند و دعا کن از روز حسابرسی بیشتر بترسند.
امیرم! عزیزدلم! خوشحالم که از امروز، تو دیگر فقط پسر من نیستی، پسر یک ملتی. با همه وجود منتظرت می مانم، شاید ظهور نزدیک باشد و من دوباره تو را در همین دنیا ببینم./
نظر شما