به گزارش خبرگزاری شبستان، شاعر توانای کشورمان شادروان دکتر سید حسن حسینی از شعرای تاثیر گذار ادبیات انقلاب اسلامی بود که در حوزه ی شعر آئینی – مذهبی و پس از آن سیاسی _اجتماعی ، توفیق فراوان یافت.
مرحوم حسینی، با مجموعه شعر گنجشک و جبرئیل خود توانست یکی از موفق ترین مجموعه های عاشورایی –آنهم در قالب سپید –را به مشتاقان تقدیم کند . در این اثر زیبا جریانی که حسینی در سال های پیش ازآن در اشعار کلاسیک خود از جمله رباعی های شاخص و موفقش آغاز کرده بود تکمیل گردید.او با برخورداری از فرهنگ عاشورا و بهره برداری از ذوق شاعرانه خود ،سروده ها یی جاودانه خلق کرد.
در این نوشته، نگاهی کوتاه و گذرا به رباعیات عاشورایی مجموعه ی شعر همصدا با حلق اسماعیل اولین مجموعه ی شعر شادروان حسینی که چاپ اول آن در فروردین 1363 توسط حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی انجام گردید و در زمان انتشار، مورد اقبال فراوان مشتاقان قرار گرفت.
رباعی های حسینی دارای ظرافت های شاعرانه و ایهام های زیبا و تصویر های ماندگار و کشف و شهود هایی کم نظیر است.
تشبیهات بکر و استعارات فراوان و حیرت انگیز که در آن زمان و زمانه، بسیار جذاب و بدیع بودند، از نکات مهم و تحسین برانگیز رباعی های این مجموعه است به گونه ای که آن را از همه ی رباعی های عصر خویش بلکه تا سالها در دهه 70موفق تر کرده است.
اول:
شادروان حسینی با الهام از فرهنگ عاشورا در قالب رباعی، شگفتی آفرید مانند رباعی عطش من در صفحه 103 :
آن نی که بر آن خشک نیستان می خورد
آب از لب جوی لب و دندان می خورد
لب تشنه ز جویبار قرآن می خورد
می خورد فراوان و فراوان می خورد
حسینی در این رباعی به جای آنکه به وصف حضرت حسین بن علی علیه السلام بپردازد ، توجه خواننده را به نی خیزرانی که توسط یزید بن معاویه بر لب و دندان مبارک آنحضرت میخورده جلب می کند .که چگونه آن نی ، از لب و دندانی که جویبار قرآن بوده می نوشد .
نی ای که از نیستان آمده است و بر نیستانی تشنه یعنی لب های حسین علیه السلام ضربه می زند .ضربه نه بلکه از آن تشنگی خویش را بر طرف می کند .
نی، بر لب و دندان ، ضربه می زند اما در باطن از آنها می خورد یعنی می نوشد که آن لب و دندان ، زلال وحی بودند و جویبار قرآن .
در این رباعی بدون آنکه تکرار ردیف در مصراع سوم –که مرسوم نیست – آزاردهنده باشد، بسیار جاافتاده بلکه تحسین بر انگیز بکار برده شده است .
دوم :
در رباعی تفسیر خجسته که در همان صفحه آمده است میخوانیم :
شوریده سری که شرح ایمان می کرد
هفتاد و دو فصل سرخ،عنوان می کرد
با نای بریده نیز بر منبر نی
تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد
تشبیه نی به منبر و ارتباط آن با تفسیر گفتن ، بسیار جذاب و تا حدودی بکر است .آنهم تصویری خجسته از قرآن یعنی تفسیری که مقدمه ی پیروزی سپاه شهادت است .شرح ایمان آن سر شوریده هفتاد و دو فصل سرخی بود که او در کربلا بیان کرد و با همین هفتاد و دو فصل سرخ بود که توانست تاریخ را برای همیشه مسحور و مجذوب خویش سازد .
نای بریده نیز که هم اشاره به گلوی بریده حضرت دارد و هم بریده بریده خواندن قرآن ، به این رباعی جذابیت ویژه ای بخشیده است .
سوم :
در رباعیهای این مجموعه گاه آنچنان حزن و اندوه غلبه می کند که ناگهان اشک در چشمت می نشیند مانند رباعی سوال در صفحه ی 104 :
هر دم که ز کار زار بر می گردی
شوریده و بی قرار برمی گردی
این بار کدام لاله ات پرپر شد
که این گونه شکسته وار بر می گردی ؟
این رباعی سوزناک ، به تاثیر شهادت حضرت عباس بن علی (ع)وجمله ی معروف ( الآن انکسر ظهری ) حضرت امام حسین (ع)اشاره ارد که بسیار زیبا بیان شده است .
شاعر با پرسشی که در پایان این رباعی مطرح می کند ، بی آنکه موضوع را صریح بیان کند ، می پرسد چرا این گونه شکسته وار بر می گردی ؟
چهارم :
در دو رباعی هل من ناصر در صفحه ی 105 باز هم محزون و اشک آلود می خوانیم :
آن دم که به سوی رزمگه باره کشید
آن نعره ی عاشقی دگر باره کشید
لبیک گلوی کودک شش ماهه
خون بود که تا ستاره فواره کشید
=========
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعره ی لا جوشید
تنها ز گلوی اصغر شش ماهه
خون بود که در جواب بابا جوشید
در این دو رباعی به غربت و تنهایی امام (ع) پس از شهادت یاران اشاره شده است که تنها کودکی شش ماهه لبیک گوی پدر شد آن هم با خون چرا که آن کودک ، زبانی جز خونی که از گلویش تا ستاره فواره کشید چیزی نداشت .
در هنگامی که تمام زمانه ، نعره ی لا سر داد پاسخ آری ، تنها از حنجره ای تشنه و کوچک بود که در آن ظهر عطشناک به خون سیراب شد .
پنجم :
شاعر در سرودن رباعی به مطلبی ظریف نیز توجه دارد و آن این است که این قالب با ضرب آهنگ زیبای خود می تواند در بخش حماسی و پیام رسانی ادای دین کند زیرا او عاشورا را واقعه ای می داند که نباید این دو بعد آن (حماسه و پیام ) در زیر نقاب سوگ ، پنهان شود .پس آگاهانه و با علم به پتانسیل قوی رباعی به مخاطب گوشزد می کند که نباید از حماسه وپیام حادثه ی بزرگ عاشورا غفلت کرد .
شاعر باور دارد که برای آن که جهان از یزیدیان پاک شود بایستی به حسین (ع) اقتدا کرد و هر جا را به سنت عاشورائیان کربلا نمود و در رباعی مقتدا در صفحه 102 این مجموعه ی می گوید :
عالم همه خاک کربلا باید مان
پیوسه به لب خدا خدا باید مان
تا پاک شود زمینی ز ابنای یزید
همواره حسین (ع) مقتدا باید مان
ششم :
شاعر در رباعی (سر مگو) در همان صفحه بیداری امت اسلام را متاثر از به خون خفتن سید الشهدا (ع) می داند و معتقد است که سر مگوی آن بیدارگر انسان ، بالهجه ی خون بوده است .
گر بر ستم قرون بر آشفت حسین (ع)
بیداری ما خواست به خون خفت حسین (ع)
آن جا که زبان محرم اسرار نبود
بالهجه ی خون سر مگو گفت حسین (ع)
هفتم :
او باز هم در رباعی لبیک در صفحه ی 104 به جنبه ی حماسه ی عاشورا رو می آورد و با آغاز رباعی خود با (بشتاب ) مخاطب را غافلگیر می سازد و البته آن را در پایان مصراع ، تکرار می کند :
بشتاب برادر دلیرم بشتاب
شاعر چیره دست این مجموعه ، مخاطب را به عباس (ع) پیوند می دهد که باید به فراتی دیگر و البته تازه دست یافت ولی غافل نیست که سید الشهدا تشنه ی آب و نوشیدن جرعه ای از فر ات نبود بلکه تشنه و نیازمند لبیکی بود که به حقیقت گفته شود و محتاج نگاه مهر و دوستی به نصرت دین خدا .
پس شاعر بسیار به جا وتاثیر گذار این رباعی را می سراید :
بشتاب ، برادر دلیرم بشتاب
عباس تویی تازه فراتی دریاب
چون بود شهید عشق در کرب و بلا
لب تشنه ی لبیک نه لب تشنه ی آب
هشتم :
شاعر در رباعی یا حسین (ع) شرمندگی خود را بازگو می کند که چرادر روزگار غربت حقیقت ، زبانی لال داشته است و به آن حنجره ی تشنه ی لبیک ، پاسخی به نصرت نداده است .غمگینانه و شرمسارانه رو به خیمه گاه می کند و آن دعوت مقدس و ناب را لبیک می گوید آنهم با این تشبیه زیبا :
دیروزت اگر رو به قتال آوردیم
در پاسخ تو زبان لال آوردیم
امروز به خیمه گاه آن دعوت ناب
صد علقمه لبیک زلال آوردیم
خمیه گاه حسینی به لبیکی تشنه بود تا کسی به یاری بشتابد و شیعه چه دردمندانه بر تنهایی حقیقت در آن ظهر غربت ، تاسف می خورد ولی غافل نیست که جریان عاشورا سیال است و جاری و در پی زمان و زمانه، همواره حسینی است که نصرت می طلبید و خیمه گاهی است که در میان تشنگی و تنهایی ،له له یاری می زند . و شیعه لبیک گوی آن استنصار است .
نهم :
در رباعی پرسش در صفحه ی 107 نیز همان استغاثه یاد آورده شده ا ست .پرسشی سوزان که لبیکی از حنجره ی عشق ،می طلبد ، لب تشنه ای که از سپیده ،آب می جوید و عطش زده ای که جامی از زلال آفتاب می خواهد . پرسش سوزان حسین (ع) و استغاثه ی هل من ناصر ینصرنی بازهم تکرار می شود .تنها به حنجره ای از عشق ارادت باید بدان پاسخ گفت :
لب تشنه ام از سپیده آبم بدهید
جامی ز زلال آفتابم بدهید
من پرسش سوزان حسینم یاران
با حنجره ی عشق جوابم بدهید
دهم :
در رباعی قنوت در صفحه 107 تصویرهای متضادی که بسیار زیبا و به جا به کار برده شده اند خواننده را به وجد می آورند .
دریا که خود ، سرچشمه ی طراوت و سرزندگی است ، دست نیاز به سوی عطشناکترین خیمه ها ی هستی دراز می کند .
همه ی نوحه ها و فریاد ها ، دست به سینه سکوتی می شوند که در غروب عاشورا بر خیمه گاه عشق حاکم شده بود .و صدها قنات و هزاران چشمه ی زاینده ، به قنوت مردی که سیرابی را به انسان بخشید ، رشک می برند .
آن روز اگر چه آن بزرگمرد ، تشنه و عطش زده بود اما خود سرچشمه ی طراوت و سیرابی و ساقی مستان بیدل شهر حقیقت شد .
دریا به طلب از برهوت تو گذشت
یک قافله نعره در سکوت تو گذشت
آنروز اگر چه تشنه بودی اما
صد رشته قنات از قنوت تو گذشت
یازدهم :
در نظر شاعر شوریده و نکته سنج مجموعه ی همصدا با حلق اسماعیل ، شخصیت حربن یزید ریاحی ، در عرصه ی عاشورا شخصیتی بر جسته و شگفت انگیز است .
برای او "حر" به تشنه ای می ماند که از زلال ولایت و چشمه سار امامت سیراب می شود .او اگر چه در آن سوی میدان بود ،اما دل در گرو عشق فرزند وحی داشت و به همین دلیل ، نهر کمالات و جویبار رحمت ولی حق ، به آبیاری او می رود و او سیراب محبت می شود . چه زیبا رباعی آبیاری در صفحه 106 به این مهر و محبت اشاره دارد .
روزی که ز دریای لبش در می رفت
نهر حرکاتش از عطش پر می رفت
یک جوی از آن مشت عطش سوز زلال
آهسته به آبیاری حر می رفت
دوازدهم :
در رباعی راه امام حسین در صفحه ی 133 کتاب شاعر رو به شهید ، به عنوان شاگرد مدرسه شهادت می کند و او را ادامه دهند ه ی راه حسین علی علیه السلام می داند که سر انجام ، گلزخم گلوله ، زینت اندام او شده است و به تاسی از سید و سالار شهیدان حسین بن علی پیکرش پر از زخم می شود.
از این روست که آلاله از چهره ی گلگون شهید ، خجالت زده می شود و شفق نیز به برکت نام او به سرخی می نشیند .
اینها هم در رباعی حسین (ع) آمده است :
آلاله خجل ، ز روی کلام تو شد
گلگونه شفق ز برکت نام تو شد
رفتی به ره حسین (ع) و در آخر کار
گلزخم گلوله ، زیب اندام تو شد
سیزدهم :
در صفحه ی 134 این مجمو عه ی شعر ، در رباعی" گذشت" اقتدای شهید را به حضرت سید الشهدا (ع) به آشکارا بیان می کند .شهیدی که مانند او از "من" رها شد، همه "ما" شد. مایی که او را به وحدت می رسانید و آن گاه آن عزت و عظمت را در لبیک خونینی یافت که باید به پرسش هل من نا صر ینصرنی حسینی داد او به خون حسین (ع) اقتدا کرد و گذشت آنگونه که شاعر شهید را می یابد .
بنگر که چگونه من رها کرد و گذشت
از خویش بریده عزم ما کرد و گذشت
هل من .. چو شنید پای در راه نهاد
بر خون حسین (ع) اقتدا کرد و گذشت
چهاردهم :
در رباعی پیغام در صفحه ی 138 راهی حسین (ع) راهی معرفی شده است که شرنگ عاشقی در کام رهنورد آن شهید شیرین است . این مطلب از زبان کسی که خود سالک طریق عاشورا است بیان گردیده است که در روز واپسین پیغام می دهد . این شاید گریزی باشد به جمله ی مشهور نوجوان حماسه ی کربلا حضرت قاسم بن الحسن که در پاسخ عموی بزرگوارش که مرگ در نزد تو چگونه است ؟ فرمود : مرگ در نزد من شیرین تر از عسل است و در این رباعی شاعر ، عاشقانه و آگاهانه به این مطلب اشاره دارد و مرگ و تلخی ها در راه حسین بن علی (ع) را شیرین می بیند و می سراید :
یاری که پر از خون جگر شد جامش
این بود به روز واپسین پیغامش
آن کس که ره حسین (ع) را می پوید
شهد است شرنگ عاشقی در کامش
پانزدهم :
زنده یاد سید حسن حسینی که در این مجموعه و اشعار دیگر خود ،همواره از نگاه ژرف و دقیق دکتر علی شریعتی بهره برده است .در رباعی" حسینیان" از جمله ی معروف و عمیق آن معلم بزرگ تاثیر پذیرفته است از جمله ی : آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند .
حسینی در این رباعی در صفحه 151مجموعه هشدار می دهد که مبادا دلها اسیر نا امیدی و جانها غرقه در پلیدی گردند ، سستی و بی تفاوتی و نگاه سیاه و فراموش کردن تعهد عاشورایی یعنی رساندن پیام شهادت خیانت به خط سرخ شهدا است از این روست که با دلسوزی ولی قاطعانه فریاد برمی آورد که :
هشدار که یار ناامیدی نشوی
زنهار که غرقه در پلیدی نشوی
رفتند حسینیان و گلگون کفنان
هشدار در ین عرصه یزید ی نشوی
پایان پیام/
نظر شما