به گزارش خبرگزاری شبستان از قم، آنچه در پی می آید تقریری از سخنان تقریری از سخنان آیت الله جوادی آملی از خدمات علمی آخوند خراسانی.
خدمت علمی آخوند خراسانی به حوزه
مرحوم آخوند خراسانی(رضوان الله علیه) حقّ عظیمی بر عهده حوزههای علمی دارد.
خدمت علمی که آخوند خراسانی کرد بعد از مرحوم شیخ انصاری این بود: بزرگانی که مطالب اصولی را ثبت میکردند، یا به صورت تقریر بود، یا به حاشیهنویسی اکتفا میکردند؛ این بزرگوار مطالب اصول را از حاشیه به متن آورد؛ از تقریر به تدریس آورد؛ یک دوره اصول جامع قابل عرضه مطرح کرد.
بعضی از مشایخ ما، در آمل، که ما قوانین را خدمت ایشان میخواندیم در شرح حالشان نوشتند که: من بخش قابل توجّه رسائل را در ایران خواندم؛ تتمّه رسائل را در نجف گذراندم؛ بعد به درس آخوند خراسانی رفتم؛ مستحضرید اگر کسی رسائل بخواند و مستقیماً به درس خارج برود بیصعوبت نیست؛ یک متن درسی بین رسائل و خارج مفقود بود که آخوند خراسانی عرضه کرد. نه تقریر قابل تدریس است، نه حاشیهپردازی؛ یک متن مدوّن جامع را باید به حوزه تقدیم کرد.
مرحوم علامه سمنانی مازندرانی که از مازندران به سمنان، در اثر ظلم ستمشاهی رضاخان پهلوی، تبعید شده بود؛ سال 35 ظاهراً به قم مشرّف شدند، یعنی 56 سال قبل، چون اهل شمال بود در بازدید ایشان نسبت به مراجع، بعضی از دوستان شمالی، ایشان را همراهی میکردند؛ ایشان رسیدند به منزل برخی از مراجع، بنا شد بنده هم در خدمتشان باشم، آنجا مرحوم علامه سمنانی به آن مرجع بزرگوار فرمودند: مرحوم آخوند خراسانی که خواست جلد دوم کفایه را تدوین کند، تقریرات مرا گرفت و آن را به صورت کتاب درسی در آورد چون تقریرنویسی مشکل حوزه را حل نمیکند؛ باید یک کتاب تدوینی قابل عرضه باشد؛ این کار را آخوند خراسانی(ره) در بخش پایانی عمر مبارکشان انجام دادند. این بحث کوتاهی درباره خدمت علمی آخوند به حوزه.
فرق آخوند با دیگران
نقدهای فراوانی هم شیخ مشایخ ما مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی(رضوان الله علیه) و هم دو بزرگوار، سیدناالاستاد امام و سیدناالاستاد علامه طباطبایی، اینها نقدهایی بر مرحوم آخوند دارند که ایشان گاهی تکوین و تشریع را خلط کرد؛ حقیقت و اعتبار را خلط کرد؛ آیا این نقد درست است یا درست نیست؟
مرحوم آخوند اگر اصولی حرف میزند، اصولی هم فکر میکند، فرق آخوند با دیگری آن است که دیگران اصولی حرف میزنند ولی فقهی فکر میکنند؛ عقلی حرف میزنند ولی نقلی فکر میکنند؛ شما در جریان وجوب مقدّمه میبینید بسیاری از کسانی که در اصول قلم زدند میگویند آیا مقدمه واجب، واجب است یا نه؛ تا آخر هم همین طور بحث میکنند؛ بعد به دنبال یک دلیل لفظیاند که ادله لفظی بإحدی الدلائل الثلاث: مطابقه، تضمّن و التزام، وجوب مقدّمه را ثابت کند بعد بگویند ما نیافتیم. مرحوم آخوند میگوید شما آخر عقلی حرف میزنید و نقلی فکر میکنید! بحث در وجوب و مقدمه که میشود فقهی؛ اگر ما بحث کردیم که آیا این کار واجب است یا نه، این میشود فقه؛ اما اگر بحث کردیم آیا بین وجوب مقدمه و وجوب ذیالمقدمه تلازم هست، هم میشود عقلی، هم مسئله میشود مسئله اصولی؛ صورت مسئله را درست شما طرح کنید اگر اصولی حرف میزنید اصولی فکر کنید؛ عقلی حرف میزنید عقلی فکر بکنید؛ این کار عقلمدارانه آخوند خراسانی است.
فرق است بین اینکه کسی بگوید آیا مقدمه واجب، واجب است یا نه؛ که مسئله، مسئله اصولی نیست؛ یا بگوید بین وجوب مقدمه و وجوب ذیالمقدمه تلازم هست یا نیست؛ هر دو طرف فتوا بدهی میشود مسئله اصولی.
اشکال به نقد مرحوم امام نسبت به آخوند
سیدناالاستاد امام، نقدی دارد نسبت به مرحوم آخوند که شما این تضادّی که میگویید، تضاد جزء مسائل فلسفی است؛ ضدّان حکمشان این است. این هم یک کملطفی است زیرا در فلسفه یک سلسله اصول مشترک بین بود و نبود، و باید و نباید هست؛ یعنی بین حکمت نظری و حکمت عملی هست و یک سلسله بحثهای خاصّی هم مربوط به حکمت نظری، آن بحثهای مشترک بین بود و نبود و باید و نباید، یعنی حکمت نظری؛ حکمت عملی هم مسئله وحدت و کثرت است و بعضی از قوانین و قواعد دیگر که اشاره میشود.
نقد سیدناالاستاد امام نسبت به مرحوم آخوند وارد نیست این تضاد چه در بود و نبود چه در باید و نباید، چه در حکمت نظری چه در حکمت عملی، چه در وجود خارجی چه در وجود اعتباری، وحدت و کثرت از احکام سیّال و عام است هر دو صنف را شامل میشود این درباره آن.
نه تنها از «الواحد لا یصدر منه الاّ الواحد» بلکه «الواحد لا یصدر الاّ مِن الواحد» این را هم آخوند در کفایه دارند منتها آن بزرگوارانی که این قاعده را مطرح کردند، نه مصدر واحد عددی است و نه صادر؛ مصدر «واحدٌ لا بالعدد و هو الله سبحانه و تعالی» است و واحد هم کلّ ما سوا یک واحد است نه وحدت عددی اگر بزرگواری گفت:« این همه عکس مِی و رنگ مخالف که نمود/ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد» این وحدت فیض منبسط است، این واحد از آن واحد صادر شده است نه وحدت عددی ـ معاذ الله ـ نه وحدت خاص، گاهی برای تبیین سخن از عقل اول و دوم مطرح است وگرنه آنچه هست ﴿مَا أَمْرُنَا إِلاّ وَاحِدَةٌ﴾ است این واحد گسترده، از آن واحد لم یزل و ازل و سبّوح و قدّوس و سرمد صادر شده است.
به هر تقدیر نه قاعده «الواحد» مخصوص به تکوین است اگر تکوین است تکوین به معنی عام که اعتبار را هم میگیرد نه مسئله تضاد و امثال تضاد مخصوص به تکوین است که سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) به آن اشاره کردند.
در نقشه جامع فلسفه، حق با آخوند خراسانی است
ما باید نقشه جامع فلسفه و منطق را در یک بیان کوتاهی طرح کنیم تا روشن بشود که نه اصول بیجا رفته است و نه محقّق خراسانی خلط کرده است.
خب اگر نقشه جامع فلسفه را ببینیم میبینیم حق با آخوند خراسانی است، یعنی این استدلالهایی که کرده، لذا خیلی از موارد میگویند اگر ما در تعریف فلان شیء میگوییم این عام است، بعد به وسیله شیء دیگر خصوصیّت پیدا میکند؛ این به منزله جنس است؛ این به منزله را میگویند تا روشن بشود که ما با وجود اعتباری کار داریم نه با وجود تکوینیِ خاص. اینکه میگویند آن به منزله فصل است برای همین جهت است وگرنه ما یک عامّی داریم و یک خاصّی داریم، گرچه در نظر نهایی حکمت متعالیه بساط مقولات برچیده میشود و همه ماهیّات به مفهوم برمیگردد؛ کما فی محلّه عند اهله، لکن این حکمت متعالیه میانی رایج بین مقولات که ماهیّاتاند با مفاهیم فرق گذاشته.
رمز موفقیت آخوند
مرحوم آخوند خراسانی(ره) به برکت اینکه فلسفه را نزد مرحوم آقا میرزا حسن کرمانشاهی(ره) یا مرحوم حکیم سبزواری(ره) خوانده است این را حفظ کرده، الآن شصت سال قبل ما کفایه میخواندیم در آن مجمع به عرض دوستان رساندیم که شصت بار ما این قضیه را نقل کردیم: یک والتحقیق مرحوم آخوند خراسانی در بحث مشتق دارند این عین عبارت حکیم سبزواری است در اوایل جلد اول اسفار به صورت تعلیقه، از اینجا که تشریف بردید منزلتان امشب این والتحقیق مرحوم آخوند خراسانی را با تعلیقه حکیم سبزواری، در همان اوایل جلد اول مطابقت کنید؛ ببینید عبارت عین همان عبارت است؛ والتحقیق این است یا ذات این است یا ذات آن است. اینها عین عبارت حکیم سبزواری است در حاشیه ایشان بر اسفار که به صورت تحقیق؛ مرحوم آخوند خراسانی یعنی حرف استاد به صورت شاگرد در مشتق آمده.
سید ابوالحسن اصفهانی، از دست پرورده های آخوند
اکثر شاگردان بهنام آخوند خراسانی شدند مرجع فقهی ما شیعهها، آقای بروجردی کم آدمی نبود، مرحوم حاج آقا حسین قمی قبل از ایشان کم آدمی نبود، این آقاسیّدابوالحسن کم آدمی نبود.
خدا غریق رحمت کند یک سیّد بزرگواری همشهری مرحوم شهید غفاری بود، که بعضی از آقایان باید بشناسنشان، ما بحثی داشتیم به نام کتاب توحید مرحوم صدوق را مباحثه میکردیم، این طبع روزگار است دیگر، در اتاقی که ما توحید مرحوم صدوق را بحث میکردیم این آقایان در دور نشسته بودند. اتاق پر بود. الآن یکی دو نفرشان زندهاند؛ این سیّد بزرگوار در آن بحث توحید صدوق ما شرکت میکرد بعد یک وقت به من گفت فلانی ما بچههایمان که به زبان آمدند نام خدا و پیامبر که یادشان میدهیم، نام اهل بیت که یادشان میدهیم، ولی همان طوری که به بچههایمان میگوییم امام دوازدهتاست نام آقا سیّدابوالحسن هم یاد بچههایمان میدهیم؛ گفتم چرا؟ گفت ما را آقا سیّدابوالحسن آزاد کرد؛ آذربایجان را آقا سیّدابوالحسن آزاد کرد؛ این آقا سیّدابوالحسن که شاگرد آخوند خراسانی بود ما را آزاد کرد؛ گفتم چطور؟ گفت متّفقین آمدند. ایران جنگ جهانی دوم شد. ایران ارباً اربا شد. شمال در اختیار شوروی سابق بود. مرکز و جنوب در اختیار انگلیسی ها و سایر بیگانهها بود. ما در آذربایجان در اسارت پیشهوری غلام یحیی بودیم، با اعتبارنامه پیشهروی در مجلس مخالفت کردند؛ این رفته آذربایجان و تبریز آن بلوا را به پا کرد، میگفت من و غفاری ـ همین شهید غفاری ـ سالیان متمادی در همین کوی و برزن آذرشهرمان تحت اسارت اینها بودیم. زن و بچه ما که قدرت نداشتند. حسینیهها و مساجد در اختیار تودهای ها بود. شاید در جمع شما بزرگواران آذری باشند؛ یک وقت به اتفاق آیت الله موسوی اردبیلی(حفظه الله)، آن وقتی که در شورای عالی سِمتی داشتیم، با هم رفتیم آذربایجان آن جریان دشت مغان و گرمی و اینها، فاصله آنها با مرز شوروی یک رودخانه کوچکی است با یک قدم حل میشود. تودهای ها با پشتوانه شوروی سابق کلّ آذربایجان را قبضه کردند. میگفت آذربایجان فقط از نظر نقشه جزء ایران بود وگرنه قدرت مرکزی هیچ سلطه و نفوذی نداشت و همه ما در اسارت پیشهوری و امثال پیشهوری بودیم. وقتی رادیو اعلام کرد که سیّد ابوالحسن اصفهانی مرجع جهان تشیّع رحلت کرد مردم غیور تبریز و آذربایجان ریختند به کوی و برزن و هیئات و دستهجات تشکیل دادند همان روز پیشهوری مجبور شد از راه رابطهای که با شوروی داشت فرار کند. همان روز آذربایجان آزاد شد. همان روز ما از زندان بودن به در آمدیم. همان روز تشیّع در آذربایجان به عظمت و جلال خود رسید. هر چه مأمورین پیشهوری مغازهها را باز میکردند اینها میبستند. این سیّدابوالحسن اصفهانی یکی از دستپروردههای آخوند خراسانی است. این همان راه را رفته است وگرنه در نجف میدانید این حرفها کمتر بود. این آخوند خراسانی بود که این را به بار آورد. این از شاگردان آخوند خراسانی است. مرحوم آقا سیّدابوالحسن، اگر میبینید آذربایجان را شاگردی از شاگردان آخوند خراسانی آزاد میکند به برکت همان قیام دلیرانه مرحوم آخوند خراسانی است که ﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی﴾ آقا سیّدابوالحسن چنین راهی داشت؛ چنین فکری داشت و مردم را هم آزاد کرد.
دِین ما نسبت به آخوند خراسانی
ما دِیْنی به مرحوم آخوند خراسانی داریم برای اینکه این بزرگوار، بسیاری از اساتید ما را تربیت کرد؛ بسیاری از مراجع را او تربیت کرد؛ اما این را باید با اشک بگوییم در یک خطبههای نمازجمعه تقریباً با اشک این مطلب را ادا کردیم که حیف و افغان و افغان و افغان که افغان به این صورت در آمد! این مهد پرورش بزرگان بود. اگر بوعلی است بالأخره از بلخ است، اگر مولوی است بالأخره از بلخ است. و اینچنین نیست که فقط لعل بدخشان از بدخشان باشد، اگر سیّدجمال است از بلخ است، اگر آخوند خراسانی است از هرات است، اینها افغانیاند. آن صحیح بخاری را شما میبینید از افغان است؛ بسیاری از ایرانیهای قدر از این سرزمین برخاستند.
به هر وسیلهای هست هم بر ما لازم است این فضلا و اساتید و دانشمندان افغانی را قدر بدانیم؛ هم بر مسئولان کشورهای اسلامی لازم است در استقلال و عظمت افغان بکوشند. تنها سوریه نیست، تنها لبنان نیست، تنها حزب الله نیست این عزیزان هم عزیزان ما هستند؛ اینها را هم باید کاملاً هدایت کرد. این مهد پرورش حکمت و علم و درایت و صلابت و شهامت و شهادت است. این حقّی است که ما نسبت به استادِ استادمان مرحوم آخوند خراسانی داشته و داریم که باید ادا بکنیم.
پایان پیام/
نظر شما