به گزارش خبرگزاری شبستان، روزنامه «کیهان» در ادامه انتشار ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم (ع)، در بخشی از بحث حدود و مرزهای «تقیّه» به نقل از حضرت آیتالله خامنهای نوشت: «موسیبنجعفر (علیهالسّلام) در تشکیلاتهارون الرشید، یک مُهره اساسی دارد؛ مُهره اساسی. او کیست؟ علیّبن یقطین. علیّبن یقطین یک مُهره اساسی موسیبن جعفر (علیهالسّلام) در خانه هارون است. خیلی کارها را بهوسیله علیّبن یقطین، در تشکیلات حکومت انجام میدهند. خب حیف نیست او را از اینجا بکَنند یا بکُشند؟ لذا به علیّبن یقطین میگویند: «آقا جان! در خانهات وضو را آن طوری بگیر، اینها جاسوس علیه تو میگمارند یا خودشان نگاه میکنند، میبینند. نگذار بفهمند که تو با ما هستی.» (۱) یک واجب معمول متعارف؛ توجّه کردید؟ نماز دستبسته بخوان که خیلی اهمّیّتی ندارد برای اینکه از راهت، از هدفت که ما تو را بهخاطر آن گماشتهایم در خانه هارون باز نمانی. گاهی همین علیّبن یقطین هم میخواست اشتباه کند، خودش داغ میشد، وقتی موسیبن جعفر (علیهالسّلام) را گرفتند بردند پیش هارون، علیّبن یقطین هم جزو مقرّبین و یکی از نزدیکان هارون است، بهطوری که در جاهای نزدیک با شمشیر هم که هست، آنجا ایستاده؛ علیّبن یقطین ایستاده بالای سر هارون. البتّه علیّ بن یقطین گویا وزیر بود امّا وزیر نزدیکی بود. تا موسیبن جعفر (علیهالسّلام) را وارد کردند، دست علیّبن یقطین رفت روی قبضهی شمشیر و خواست که شمشیر را بکِشد کار هارون را اینجا بسازد. حضرت موسیبن جعفر (علیهالسّلام) دیدند عجب علیّبن یقطین دارد اشتباه میکند، دارد خام میشود، یک اشاره به او کردند، او یکمرتبه ملتفت شد، دستش را برداشت. هارون آدم بیهوشی که نبود، یکمرتبه دید، مثل اینکه این علیّبن یقطین دستش روی قبضهی شمشیر است، لابد مراقب شد، ببیند که عملی انجام میدهد یا نه، دید نه، دستش روی قبضه شمشیر ماند، موسیبن جعفر (علیهالسّلام) البتّه اشارهای کردند یا نگاه تندی کردند، غرض علیّبن یقطین حالش سر جا آمد و فهمید که اینجا باید دست از پا خطا نکند تا مجلس به هم خورد. حالا بعدش چه شد، آن مطلب دیگری است. بعد که رفتند، هارون گفت: «هان در مجلس مثل اینکه حالت خوش نبود علیّبن یقطین؟» برای اینکه علیّبن یقطین ناراحت بشود، دستپاچه بشود، مثلاً صورتش سرخ بشود و هارون بفهمد که او همراه با امام و طرفدار امام است، [امّا] علیّبن یقطین مرد کارکشتهای است، تا هارون گفت، گفت: «بله، یا امیرالمؤمنین! من دیدم این مقصّر را آوردهاند پیش تو، فهمیدم که الآن او را خواهی کشت، شمشیرم را حاضر کردم.» هارون گفت: «مرحبا، بارک الله.» (۲) خب گاهی اینطوری است، که علیّبن یقطین باید تحمّل کند.»
پانوشتها:
۱- الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۲، ص ۲۲۷.
۲- مناقب آلابیطالب (ع)، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۰۸.
نظر شما