«ولادت»؛ روایت سفر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران  از زبان مجموعه‌ای از کاراکترها

نویسنده در رمان «ولادت» تلاش می کند سفر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران را از زبان مجموعه‌ای از کاراکترها بیان کند درواقع او سعی کرده با رعایت ایجاز و خلق زبان فاخر متناسب با موقعیت و رخداد رمان و نیز ایجاد فصول متعدد و کشف هر واقعه از منظر مختص به خود در جریان داستان آن را به ماجرایی بیش از یک سفر تعبیر کرده و از آن به حادثه‌ای برای تغییر سرنوشت محتوم ایرانیان مسلمان و مقسم آن به قبل و بعد از خود یاد کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان،  همزمان با ایام شهادت امام رئوف امام رضا (ع)  معرفی و خواندن کتاب هایی با موضوع  دینی و تاریخی بویژه  امام هشتم شیعیان یکی از وظایف حرفه ای رسانه ها در جهت تنویر افکار عمومی و گسترش سیره امام معصوم (ع) است، «ولادت » نوشته مرحوم سعید تشکری  یکی از این کتاب هایی است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

«ولادت»؛ روایت سفر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران  از زبان مجموعه‌ای از کاراکترها

 در رمان « ولادت»  سعید تشکری تلاش کرده است سفر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران  را از زبان مجموعه‌ای از کاراکترها بیان کند درواقع او  سعی کرده با رعایت ایجاز و خلق زبان فاخر متناسب با موقعیت و رخداد رمان و نیز ایجاد فصول متعدد و کشف هر واقعه از منظر مختص به خود در جریان داستان آن را به ماجرایی بیش از یک سفر تعبیر کرده و از آن به حادثه‌ای برای تغییر سرنوشت محتوم ایرانیان مسلمان و مقسم آن به قبل و بعد از خود یاد کند.

 نکته قابل توجه در رمان « ولادت»  روایتی است که تشکری در آن از پذیرش امام و اندیشه و منش او در میان ایرانیان هم عصر وی به نمایش در می آورد . مبنای اصلی رمان براساس دلبستگی کاتبانی ایرانی است که از دهقانان و شبانان بودند که نقل قول‌هایی درباره امام رضا(ع) به نقل از امام موسی کاظم (ع) شنیده و با هنرهایی از قبیل نقالی، در دورهم نشینی های «شبچرا» آن را بیان می کردند.

«ولادت»؛ روایت سفر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران  از زبان مجموعه‌ای از کاراکترها

در واقع  رمان «ولادت»  داستان دو شبان خراسانی  که یکی کاتب و دیگری صحاف است فرزند خوانده‌های خود را که در ویرانه‌های شوش دانیال پس از دیدار با مولای خود امام موسی کاظم (ع) در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده‌اند می‌یابند و آنها را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به نام هم می‌خوانند. لیلا و هاتف اکنون پس از سالها و مرگ این کاتب و صحاف می‌خواهند با هم ازدواج کنند اما پرسش ساده آنها از خود این است: ما که هستیم؟ و چرا فرزند مولای پدرانشان ولیعهد تازه عباسیان است؟ لیلا و هاتف برای یافتن پاسخ خود و ازدواج با یکدیگر به مدینه می‌روند تا حقیقت امام هشتم شیعیان را بیابند و زندگی خود را آغاز کنند. رسیدن آنان به مدینه مصادف است با هجرت اجباری حضرت امام رضا (ع) به مرو. اکنون هاتف و لیلا یکی در پی امام هشتم به سفر می‌رود و یکی با حضرت معصومه همراه می‌شود. هاتف و لیلا در می‌یابندکه ولادتی تازه برای پارسیان رقم خواهد خورد و آن آغازی تابناک سلسله نیکوست که در آینده به بار خواهد نشست.

به تعبیر تشکری در این داستان در حقیقت با داستانی چند وجهی درباره زندگی این خواهر و برادر مواجه می شویم که شهود دراماتیک نویسنده نسبت به برخی موضوعات در بخش‌هایی از پرداختن به زندگی این دو بزرگ، از رویکردهای محتوایی آن محسوب میشود.

تلاش اصلی تشکری در این کتاب خلق روایتی تاریخی است که از دو منظر بدیع و تازه می‌نماید. نخست اینکه تاریخ برای وی بستر واقعی روایت داستانی نیست بلکه زمنیه‌ای است برای بیان یک واقعیت تاریخ محتوم. او تاریخ را دستمایه خلق شخصیت‌هایی کرده مجازی اما فرم گرفته از واقعیت؛ که اسب خیال مخاطب این رمان را بر مسیری از واقعیت به تاخت می‌برند و او را در فضای داستانی و در عین حال حقیقی با زندگی معصوم هشتم و خواهر گرامیش آشنا می‌کنند.

از سوی دیگر ولادت را می‌توان از حیث زبانی تلاشی ستودنی برای خلق زبانی تازه در روایت داستان‌های دینی تاریخ دانست. این مساله خود را زمانی بیشتر نشان می‌دهد که ببینیم در میان نویسندگان ایران زبان بیان روایت‌های تاریخی و لحن حماسی‌آن با زبان بیان داستان‌های دینی و لحن پند آموزانه آن دارای تفاوت‌هایی اساسی هستند که تشکری توانسته در این میان به تلفیقی قابل توجه درباره آن دست پیدا کند.

فصل هشتم  رمان «ولادت» این‌گونه آغاز شده است: «دعبل چون هارون از خواب پرید. هارون در طوس بود و دعبل در سمنگان! معنای رویای خود را نمیدانست! به خود گفت:

دعبل از خود بگذر و از این کاخ بگذر. از جان بگذر. به شعری خود را به نام و جای بگذار. تا بدانند تو دیگر، شاعر صله بگیر هارون نیستی! هر آدمی را فرشته نگاهبانی است. فرشته‌ات را از بندستان وجود حاکمی‌ات خلاص کن! شفیع دو عالم، در بند هارون است. بوی بندستان مولایت را به گوش مردمان، برسان! ولادت بیاب از پسر قبیله خزاعه!

دعبل به کربلا رسید

خبر را که شنیده بود، به تاخت، خودش را به کربلا رساند.

سرزمین طَف و تَف

سیل، همه کربلا را برده بود.

خیمه و بقعه و مُلک و مَلک و سفینه و کشتی و چراغدان را!

هارون خواسته بود، حسین را یکجا آب ببیند.

اما آب همه‌جا بود و یاد!

زمین، ترک خورده بود و خاک

خاک بود و کربلا و تشنگی و گریستن.

انتهای پیام/

کد خبر 1723854

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha