خبرگزاری شبستان-کرمان؛ طاهره بادامچی
آسیب های اجتماعی که در سال های اخیر فراوان بر سر زبان ها افتاده، نقل محافل زیادی است؛ از جلسات و همایش های مختلف گرفته تا برنامه های گروه های خودجوش و مردمی در گوشه و کنار شهرها و مناطق، می خواهد برای کاهش این آسیب ها قدمی بردارد.
زندان و زندانی؛ بازتاب بخشی از این آسیب ها است؛ آسیب هایی که عوامل گوناگونی از زمینه های خانوادگی گرفته تا فقر و غیره، در بروز و ظهور آن نقش دارد.
در این میان علاوه بر زندانی، بخش قابل توجهی از آسیب ها متوجه خانواده او است؛ خانواده ای که عمدتاً سرپرست آن به دلیل خطاهای عمدی و غیرعمدی گرفتار زندان می شود، با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می کند.
گرچه ساختارهایی مانند انجمن حمایت از خانواده زندانیان تلاش می کند تا این خانواده ها را در غیاب سرپرست خانوار پشتیبانی کند؛ با این وجود اما مشکلات برخی از این خانواده ها فراتر از آن چیزی است که در ذهن متصور می شود.
بازدیدی متفاوت
پیامک دادستانی کرمان مبنی بر «بازدید از خانواده زندانیان» را که دریافت می کنم، بی درنگ برای شرکت در برنامه اعلام حضور می کنم؛ سوژه متفاوتی است، می خواهم برای اولین بار از نزدیک در جمع این خانواده ها حاضر شوم هر چند قبلاً نیز در بازدید مسئولین از زندان شرکت کرده و از نزدیک وضعیت زندانیان را دیده ام که برخی از آنان چگونه از فضای محصور زندان به تنگ آمده و سخت از کرده خود پشیمان بودند.
به اتفاق دادستان، مدیرکل زندان ها، رئیس انجمن حمایت از خانواده زندانیان، یکی از خیرین و دو نفر از همکاران رسانه ای راهی منطقه سرآسیاب می شویم؛ کوچه های تنگ و باریکی را طی می کنیم تا به مقصد برسیم.
از دالان باریک خانه که وارد می شویم، دخترکان قد و نیم قد جلو می دوند و سلام می کنند؛ فارغ از همه رنجی که دنیای کودکانه آنان توان درک و لمس آن را ندارد، به میهمانان لبخند می زنند؛ لبخندهایی که مرا آتش می زند! وقتی هیچ تصور مشخصی از آینده این طفل معصوم ها ندارم.
مرد خانواده چندی پیش بر اثر تومور مغزی از دنیا رفته و چهار دختر قد و نیم قد از او مانده است که بزرگترین آنان ۶ سال دارد؛ مادر بچه ها زن جوانی است که به جرم قاچاق مواد مخدر زندانی است.
می گوید: سابقه دار هستم، دفعه سوم هست؛ اما این بار توبه نامه امضا کردم؛ مدت حبس هفت سال و ۶ ماه است که یکسال و نیم آن گذشته است؛ بچه ها خیلی سختی می کشند.
دادستان می پرسد چه کاری بلدی انجام بدهی تا کمک خرجی برای خودت و فرزندانت باشد؟ خیاطی یاد داری؟
زن پاسخ می دهد: تا سوم راهنمایی درس خواندم، هیچ کاری هم بلد نیستم.
دادستان یادداشت می کند درباره این خانواده با کمیته امداد مکاتبه کند؛ به صاحبخانه او هم بگوید مساعدت بیشتری به آنان بکند.
رئیس انجمن حمایت از زندانیان می گوید: امکان آموزش خیاطی را فراهم و چرخ خیاطی نیز در اختیار می گذاریم تا یاد گرفته و کار کند.
داشته هایی که در طمع نداشته ها از بین می رود
مقصد بعدی خانه ای است که دادستان هم می گوید: باز اینجا کمی هوا دارد!
ساکنین این خانه هم مستأجر هستند؛ زن جوان و پسری هفت ساله و بازمانده از تحصیل!
مرد خانه کارگر و راننده آژانس بوده اما به طمع سود بیشتر در پی حمل ۸۷ کیلوگرم موادمخدر، دستگیر و به پنج سال حبس و پرداخت ۱۱۰ میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شده است.
زن خانواده می گوید: نه تنها وضع بهتر نشد که حیران تر شدیم؛ خودرو تنها ممر درآمدی ما بود که توقیف شد.
دادستان فوری پیگیری می کند تا خودرو در مزایده به فروش نرود.
زن درخواست دارد تا برای او یک شغل خانگی فراهم شود.
رئیس انجمن حمایت از خانواده زندانیان برای تأمین تنور گازی جهت طبخ نان اعلام آمادگی می کند.
دادستان تأکید دارد: موانع تحصیل تنها فرزند این خانواده برطرف شود تا شایان بتواند مدرسه برود.
لبخندی که از گهواره برخاسته، بر ضریح اجابت دعا می نشیند؟
مقصد سوم خانه ای کوچک و محقر است؛ مرد خانواده که در پیک موتوری کار می کرده، به جرم سرقت در زندان است و زن خانواده با چهار فرزند خردسال مانده است.
کوچکترین فرزند خانواده در گهواره فارغ از همه دغدغه ها در خوابی ناز و آرام گاه و بیگاه لبخند می زند؛ آنقدر از این لبخندها انرژی می گیریم که بیخیال گزارش شدیم و برای همین یک کلمه از آنچه زن خانواده برای مسئولین شرح می دهد، ننوشتم!
با احتیاط و به آرامی دست به گونه های سفید و معصومانه اش می کشیم، عمداً تکرار می کنیم تا او از خواب بیدار شود، چشم در چشمانش می خندیم و قربان صدقه اش می رویم؛ دادستان هم ترغیب می شود سمت گهواره بیاید تا ببیند دقیقاً مجذوب چه چیزی شدیم و حالا او هم با همه وجود به آرنیکا لبخند می زند و من از صمیم قلب آرزو می کنم خداوند بهترین ها را برای آینده آرنیکا و خواهر و برادرانش رقم بزند و او قربانی آسیب هایی که امروز دامنگیر خانواده است، نشود.
وقتی پیگیری مشکلات مردم، خستگی ها را از تن بیرون می کند
از خانه که بیرون می آئیم، دادستان می گوید: همه خستگی هایم رفت! هدف از این بازدیدها آن است تا از ظرفیت استان برای رفع مشکلات این خانواده ها استفاده کنیم و کمک های قانونی به آنان انجام شود.
مهدی بخشی ادامه می دهد: تأمین مرخصی اشتغال برای تأمین درآمد از محل سالم، پیگیری وضعیت تحصیلی فرزندان، هماهنگی با نهادهای حمایتی جهت حمایت بیشتر از این خانواده ها و... از دیگر اهداف این بازدیدها است و همه اینها به منظور دلگرم کردن آنان به زندگی انجام می شود.
مقصد بعدی خانه ای در الله آباد است؛ از میان کوچه های خاکی که حجم زیادی از آب باران و ... آن را احاطه کرده، می گذریم و به خانه ای بسیار کوچک با حیاطی کوچکتر می رسیم.
وقتی جرم مرد خانواده را می پرسیم، دادستان آرام به ما می گوید: حالا هر چه! و ما متوجه می شویم نباید این سئوال را تکرار کنیم.
زن میانسال می گوید از بس جلوی خلافکاری او را گرفتیم، خسته شدیم؛ چهار فرزند دارم که دختر بزرگم با یک فرزند در آستانه جدایی از همسرش هست؛ یکی از پسرها شکاف کام دارد، حمام نداریم و این مسئله خیلی ما را اذیت می کند.
استعدادهایی که باید حمایت شوند
او به پسرکی که آن طرف تر ایستاده اشاره می کند و می گوید: این پسرم، امسال شاگرد ممتاز شد.
دادستان با آه عمیقی که از وجودش برخاسته اما با اطمینان می گوید: اگر زنده باشم کار خوبی برایش جور می کنم، او فقط خوب درس بخواند.
انجمن حمایت هم قول کمک به درمان شکاف کام پسر خانواده را می دهد.
دادستان تأکید می کند خیّری که در این بازدیدها حضور دارد با کمک شهرداری در زمین کوچکی که متعلق به این خانواده است؛ هر چه سریع تر ساخت و ساز منزلی مناسب برای آنان را شروع کنند.
بازدید از خانواده یک زندانی دیگر با سه فرزند مقصد بعدی دادستان است؛ وضعیت منزل این خانواده بسیار اسفناک بود به گونه ای که به دلیل سقف کاذب آن به هنگام بارندگی در امان نیستند! که قرار شد وضعیت بهسازی این منزل را نیز خیّر با فوریت دنبال کند.
آخرین مقصد این بازدیدها خانه ای استیجاری است که زن جوان باشخصیتی به همراه چهار فرزند خود در آن زندگی می کند؛ برنامه نویسی کامپیوتر خوانده و شوهر اول او اعدام شده است.
می گوید: دختر بزرگم با معدل ۱۹ و نیم، رشته طراحی دوخت است؛ سپس به پسر دبستانی اش اشاره می کند و می گوید: علی آقا امسال شاگرد اول شد.
وی ادامه می دهد: پس از اعدام شوهر اول به عقد موقت یک مرد اصفهانی درآمدم و صاحب یک فرزند از او شدم؛ پس از مدتی به جرم حمل اسلحه و مواد مخدر به ۱۹ سال حبس محکوم شد؛ میلیاردر است اما دریغ از ذره ای کمک! نفقه ماهیانه دو میلیون تومان تعلق گرفت که زیر بار نرفت، البته من هم به این حکم اعتراض کردم.
زن جوان با اشاره اینکه به اتهام شراکت در جرم یک سال با همسر اولش در حبس بوده، می افزاید: آن مدت دوخت چادر را در زندان فرا گرفتم، الان هم چون رشته دخترم طراحی دوخت است، اگر چرخ خیاطی داشته باشیم، می توانیم در خانه کار کنیم؛ البته پته دوزی هم یاد دارم.
رئیس انجمن زندانیان قول اعطای یک چرخ خیاطی به این خانواده را می دهد.
بازدیدها که پایان می یابد؛ مهدی بخشی، دادستان عمومی و انقلاب کرمان می گوید: ریشه همه بزهکاری ها لزوماً فقر نیست زیرا برخی دنبال آن هستند ره صد ساله را یک شبه طی کنند و پولدار شوند؛ در حالیکه کار هست و کارخانه ها و تولیدی های زیادی هستند که می توانند در آن مشغول شوند اما باید اهل قناعت هم باشند تا وضعیت بهتر شود.
نظر شما