به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان: هماندیشی بینالمللی «ابعاد فرهنگی و اجتماعی عملیات وعده صادق و اعتراضات دانشگاهی ایالات متحده»، روز یکشنبه ۱۶ ادریبهشت ماه به میزبانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.
در بخش عصرگاهی این هماندیشی «مهدی جمشیدی» عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به ارایه سخنرانی پرداخت که در ادامه متن کامل ارایه وی را می خوانید:
[یکم]. جنگ اوکراین، جنگ غزه، واکنش ایران، تکانخوردن جامعۀ غربی دربارۀ وحشیگری اسرائیل و ... . آنچه که رخ داده است را میتوان مجموعهای از «رویدادهای پراکنده» و «اتّفاقهای روزمره» انگاشت که از قلمرو سیاست و حتی سیاستِ معطوف به اکنون فراتر نمیروند و از هیچ تحوّلِ گستردهای حکایت نمیکنند. کسانی که قادر نیستند میان حادثههای «اکنونزده» و «ناتاریخی» از یک سو، و حادثههایی که رگههای «تمدّنی» دارند و میتوانند مانند «نقطۀ عطف» عمل کنند از سوی دیگر، تفکیک کنند چنین برداشتی دارند، اما واقعیّت این است که رویدادهای اخیر، بسیار بیش از مناسبات و معادلات سیاسیِ محض و محدود به اکنون هستند. برخی از جریانها و نیروهای اجتماعی، دلالت تاریخی دارند و میتوانند زنجیرهای از رویدادهای تاریخساز را بیافرینند و به مثابه نقطۀ عطف عمل کنند. جنس این نیروها و رویدادها، متفاوت با هستیهای اجتماعیِ عادی است و قادر به «ساختارشکنی» و «عبور از اکنون» هستند. نیروها و رویدادها، اغلب در شرایطِ پیشساخته و قفسگونه، اسیر هستند و قدرت و بضاعتِ فراروی از آنها را ندارند و میخواهند با آنچه که هست و آنچه که اقتضای ساختار است، عمل کنند، درحالیکه قرار داشتن در «موقعیّت تاریخی»، به معنی درهمشکستن ساختار و ارادهکردن وضعی است که ساختار کنونی، نمیتواند آن را رقم بزند. بسیاری از نسخهها و الگوها، در حصار «ساختار» به سر میبرند و ساختار دیگری را طلب نمیکنند و از این جهت، خصوصیّت «انقلابی» و «شکننده» ندارند. تنها نسخهها و الگوهایی که خود را در موقعیّت انقلابی تعریف میکنند و میخواهند از وضع موجود، عبور کنند، استعداد و امکان گذار تاریخی دارند. ازاینرو، باید میان «لایۀ انقلابی» و «لایۀ عادی»، تمایز نهاد و فهمِ «چرخش ساختاری» از تکانهها و تغییرهایی داشت که میخواهند زمینهسازِ انتقال انگارهای و گذار تمدّنی باشند:
بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان میشنوم
شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد
[دوّم]. اگر در گذشته دربارۀ امکانِ گذار تمدّنی و تحوّل ساختاری سخن گفته میشد و گفتگوها دربارۀ تحصیل شرایط گذار بود، انقلاب اسلامی و تداوم آن نشان داد که وضع تاریخی، دگرگون شده و دیگر تمدّن غربی نمیتواند بر ادّعای جهانشمولبودن خود پافشاری نماید و خود را عالَمگیر قلمداد کند. این انقلاب، لحظهای و نقطهای نبود که بتوان آن را یک چرخش تصادفی و انحراف ناگهانی از سیر تاریخیِ تجدّد دانست، بلکه عقبۀ طولانیای داشت که دستکم از مشروطه به این سو، صورتبندی شده بود. انقلاب ایران، میوۀ یک نهضت اجتماعیِ ریشهدار و دیرینه بود که از عمق خاک جامعه برآمد. در مرحلۀ بعد، ماندگاری این انقلاب، فرضیههای تجدّدی را با تعلیق و تردید مواجه کرد و روزبهروز، بر بیاعتباری آنها افزود. این انقلاب، سودای بیرونی و جهانی داشت و باشتاب، پا فراتر از مرزهای خویش نهاد و «خویشتن تاریخی»اش را در «ناخویشتن جغرافیایی» گسترانید. خاصیّت پدیدههای تاریخی، همین است که مرزها را درمینوردند و حصارنشین و بومبسنده نیستند. این انقلاب و درخششهای چهاردههاش، مسلمان غیرایرانی را سودایی کرد و همگان را در اندیشۀ رقمزدن تاریخ جدیدِ محمّدی فروبرد: «فریب چشم تو، صد فتنه در جهان انداخت». امروز در منطقۀ غربآسیا، جماعات نظامی و سیاسیِ متعدّدی حضور دارند که فارغ از دولتها، ریشه در خواست مردمی دارند و به نیروهای تاریخیِ مؤثّر و تعیینکننده تبدیل شدهاند. ظهورات متأخّر، دلالت بر طلیعۀ تاریخ جدید دارد:
حُسْنَت، به اتفاق ملاحت، جهان گرفت
آری، به اتفاق، جهان میتوان گرفت
[سوّم]. اینهمه، نشانگر آن است که باید سطح تحلیل را به «فلسفۀ تاریخ» سوق داد و به سطوح فروتر، بسنده نکرد. آن حوزۀ معرفتی که میتواند از عهدۀ فهم رویدادهای تاریخی برآید و چرخش و دگردیسی را فهم کند، فلسفۀ تاریخ است. اگر از این سطح فروتر برویم، دچار تقلیلگرایی خواهیم شد و جز مشاهدۀ سلسلهای از رویدادهای درونساختاری، دریافت و فهمی نخواهیم داشت. مسألۀ پشتصحنه، تولّد یک تمدّن دیگر است که از هر جهت، تمدّن غربی را به چالش میکشد و «بنیانهای قدسی» را جایگزین «بنیانهای مادّی» میکند. «تغییر بنیانها»، تغییر سادهای نیست که بتوان آن را به مناسبات سیاسی فروکاهید، بلکه باید برآمدن یک تاریخِ متفاوت را نتیجه گرفت و از دریچۀ فلسفۀ تاریخ به ماجرا و معرکۀ منازعات نگریست. نه علوم اجتماعی و نه علوم سیاسی، هیچیک نمیتوانند توضیح نظریِ پهندامنه و عمیقی از این موقعیّت تاریخی ارائه کنند و به باطن و غایت آنچه که میگذرد پی ببرند. باید رویکردی را برگزید که همزمان، وجه «فلسفی» و «تاریخی» داشته باشد و از تقابل سرنوشتساز دو تاریخ حکایت کند. فلسفۀ تاریخ میتواند شدنهای فربهِ تاریخ را تبیین کند و با غرقنشدن در جزئیّات تشویشگر، چرخشهای بزرگ را فهم کند.
[چهارم]. در سالهای پایانی گام اوّل انقلاب، فرضیۀ غرب این بود که نفسهای انقلاب ایران به شماره افتاده و کار انقلاب، تمام است و باید برای دورۀ پس از آن چارهای اندیشید و نیروهای سیاسیِ متفاوتی را به صحنه آورد. فرضیۀ رسانهایشده و پُرتکرار آنها، پایانیافتن حیات انقلاب بود و برای تحقّق آن، وعدههای کوتاهمدّت میدانند. در حرکت هماهنگ و متراکم، تصویر متأخّر از نظام جمهوری اسلامی در رسانههای غربی، از روند زوالی و انحطاطی این نظام حکایت میکرد و حتی در درون ایران نیز کسانی دچار تردید و تزلزل شده بودند و گمان میکردند انقلاب، فردایی نخواهد داشت. اما چندی نگذشت که ورق برگشت و از متن تهدیدها و تکانهها و چالشها، افق دیگری سربرآورد که حکایت از پیشروی چشمگیر انقلاب ایران داشت. انقلاب ایران، نهتنها ماند و فرونپاشید، بلکه قدرتمندتر از گذشته، جلوهگری کرد و در برابر سلطۀ غرب، موضعگیری کرد.
این مواضع، دیگر از جنس سخن نبودند، بلکه تحقّق عملی و بیرونی یافتند و در جبهههای مختلف، دشمن را به عقب راندند. خاموشکردن فتنۀ داعش، یک بارقۀ امیدبخش بود و چندی بعد نیز حادثۀ غزه نشان داد پای یک جریانِ تاریخیِ پیشرونده در میان است و یک روند تثبیتشده و مدّعی، شکل گرفته است. دراینمیان، واکنشهای دانشگاهی در آمریکا، روی دیگر سکۀ تحوّل تاریخی را عیان کرد که «برافتادن اعتبارِ تاریخِ معارض» است. تاریخِ معارض، در درون خودش به چالش کشیده شده و در معرض پرسشهای سخت و فلجکننده قرار گرفته است. اینک، نیروهایی از درون جامعۀ نخبگانی آمریکا شوریدهاند و مواضع برونتمدّنیِ آن را برنمیتابند. این اتّفاق را که «تناقضهای خویشبرانداز غرب» را روایت میکند نباید ساده انگاشت:
مدّتی معکوس باشد کارها
شحنه را دزد آورد بر دارها.
نظر شما